مادرای عزیز میشه کامل بخونید بعد با دلیل و منطق جواب منو بدید؟ قبلش واقعا ممنونم بابت وقتی ک میزارید و میخونید🙏
دختر من 3سال و 8 ماهشه. متولد 1400/9/19 تصمیم گرفتیم از مهرماه بفرستمش مهدکودک. چن روز وقت گذاشتم تمااام مهدکودک های اطراف خونمون حتی یکم اونطرفترش رو پرس و جو کردم از مهد ها خیلی راضی نبودم، از چندین نفر تحقیق کردم همه بلا استثنا یه مرکز مهد یا پیش دبستان رو معرفی کردن ک خیلی راضی بودن. حتی ی مرکز پیش دبستان رفتم مدیر اون مرکز گفته بود ک بچه های خودشو چندین سال قبل تو همون مهدی ک تعریفش رو شنیدم فرستاده بود میگفت کادر خوب و قوی داره.. خلاصه دیروز رفتم و با مدیرش صحبت کردم همینکه رفتیم دخترم سریع رفت پیش بچه ها باهاشون ب بازی و صحبت مشغول شد و من با مدیرش حرف میزدم. مدیر گفتش دخترت مشخصه بچه زرنگ و با اعتماد بنفسیه چون خودش رفته بالا پیش بچه ها و ب بازی و صحبت مشغول شده. و گفت ما اینجا مهد نداریم پیش دبستان داریم ک کلاسها طبق سن بچه ها تفکیک شده ست یعنی دختر تو میره تو کلاس 4تا 5سال👇👇👇👇👇👇👇

۱۰ پاسخ

بنظر من الان خیلی زوده که بچه همسن من و شما در روز درحد4ـ۵ساعت سرکلاس باشه. اون خانم هم برای جذب بیشترآموزشگاهش مجبوره اینقدر ازهمه چی تعریف کنه. من خودم امسال فقط پسرمو میبرم آموزش زبان هفته ای دوجلسه.هرجلسه هم یک ساعته. ماهیانه هم۶۵۰تومن هم هزینه شه.به شدت راضی ام و مربیشم عالیه.بقیه چیزارو خودم تو خونه باهاش کارمیکنم درحد روزی یکی دوساعت(نقاشی.قصه.شعر.بازی و...)بنظرم الان زوده بچه رو ببری مهد یا پیش زود خسته میشه از درس ومدرسه

بنظر من زوده برای این حجم از دیسیپلین و لباس فرم و …
مهد بهتره
من یه هفته‌ای ‌ میشه پسرمو گذاشتم مهد همه اون کلاسارو داره اما در حد بازی و‌سرگرمی
بنظرم بذار مهد و اتفاقا از الان بذار از مهر شیوع ویروسا خیلی بیشتره ممکنه اولاش خدایی نکرده مریض شه و تو ذوق بخوره

کاش خلاصه تر مینوشتی
هی رفتم پایین هنوز به آخرش نرسیده

حالا سوال شما چیه از این همه تفاسیر ؟؟

2
و گفت مادرهایی بودن ک میگفتن ما فکر نمی‌کردیم ک بچمون اینقدر قوی و با اعتماد بنفس و آگاه و... بشن میگفت مادره اومد میگفت بچم ک قبلا سلام نمی‌کرد یا گریه میکرد چنان قدرتمند و با اعتماد بنفس شده ک از دیدنش کِیف میکنم. گفتم دختر من تو دستشویی رفتن هنوز نمیتونه خودشو بشوره یا لباسشو کاملا بپوشه گفت ما اینجا کمک مربی داریم و بهش یاد میدیم ب چن وقت نرسیده یاد میگیره البته ضمن اینکه بچه های اینجا خودشون بلدن اینکاراشونو انجام بدن اما ناگفته نمونه چن تا بچه رو بهم نشون داد و گفت اینا ک اول اومدن همین مشکلات رو داشتن ک ما بهش یاد دادیم. و الان خودشون از پس خودشون بر میان منم گفتم اگر قرار ب آوردنش باشه تا مهر این مسائل رو بهش آموزش میدم و گفت خب بهتر البته ما هم حواسمون هست بهش. و اینکه اینجا کتاب دارن ک آموزش میبینن، سفالگری،نقاشی، زبان در حد آموزش اعضای بدن، رنگ، معرفی اسم و حیوان و میوه و... یاد میگیرن. شعر، بازی و... یاد میگیرن. اینجا لباس فرم دارن یعنی مقنعه ک پشت بسته میشه مانتو شلوار دارن، اردو می‌بریم ک همه مربی ها هستن و مراقبشونن جشن برگزار می‌کنیم با حضور خانواده ها..پرسیدم برای بچه ها ب سن دختر من مهد بهتره یا مرکز شما؟ گفت 👇👇👇👇👇

به نظر منم زوده برای آموزش البته من کلی تحقیق کردم ،
آموزش بعد ۵ سال هست تازه میگن پیش دبستانی بهتره بچه ها تو همون مهد خودشون برن تا تو مدرسه، یعنی بچه تا میتونه بچگی کنه

نه مهد بهتره زمین تا اسمون فرق داره پیش دبستانی بچه زده میشه...البته اگر بچه ی قانونمند و ارومی اینکه به قوانین احترام بزاره مشکلی پیش نمیاد میتونید بفرستید

به نظر من امسال مهد بزار سال بعد. اون مرکز بفرستش

4
هزینشم دو نیم بود +یه تومن هزینه میان وعده مثه عدسی، کوکو، الویه ، لقمه در صورتی ک بخوایم میگیرن و لوازم هایی ک معرفی کرده بود ی لوازم تحریر ک اونجا دارن همه چیو. و کلاس موسیقی داره ک 1200هزینه بِلز هستش و تقریبا ماهی یک و خوردی هزینه کلاس موسیقیه ک اینم در صورت تمایل. و کلاس زبان هم گفتن ک میخان برگزار کنن از مهرماه. ضمن اینکه اون مرکز پیش‌دبستانی سرویس هم ک راننده خانم داره ک هزینش 800تومنه البته چون خودم پرسیدم گفتن...
حالا تورو خدا راهنماییم کنید موندم کار درست چیه! ب نظراتون بعنوان یه مادر ک همه این مسائل رو تو زندگیتون داری خیلی احتیاج دارم🙏

اینجا دختر شما میره تو کلاس 4تا5سال و خب طبیعتا خیییلی چیزا یاد میگیره و اموزش میبینه حتی بچه ایی داشتیم ک از این سن اومد اینجا و پیش یک و دو رو دوسال موند چون خیلی آموزش‌های ما کاربردی تره تا مهد کودک. مهدکودک بزرگترین کار اینه ک به بچه نقاشی های جزئی یاد بدن اما بچه هایی ک تو این مراکز آموزش میبینن ب مراتب با اعتماد بنفس بالاتر و آگاهی بیشتر از اینجا میرن بیرون ب عبارتی یه سر و گردن بالاتر از بچه های دیگه البته ناگفته نمونه ک همه مادرا میخان بچشون برتر باشه. گفتم بچه خسته نمیشه؟ گفت چون ما اینجا اموزشهامون یکنواخت نیست طبیعتا بچه ها خسته نمیشن بچه هایی بودن ک یه ساعت دوساعت زودتر میومدن میگفتن میخایم اینجا با خانم مربیمون وقت بگذرونیم... میان وعده هم عدسی، کوکوسبزی،سالادالویه،ماکارونی اینا ک بهشون میدیم ک بچه ایم دوس نداشته باشه بچه های دیگه رو ببینه میل گیدا میکنه ب خوردنش. هزینش 12 میلیون ک هر اندازه ای ک دوست داشته باشین بیعانه میدین مابقیشو تا اسفند خورد خورد پرداخت میکنید+ 200 تومن هزینه کتاب+ 800هزینه لباس فرم+ 180 تا 200 تومنم جشن پایان سال و یلدا ازتون گرفته میشه. اینا هزینه های اصلیش بود ک گفت. حالا خیلی دو دلم واقعا موندم چیکار کنم.. یه مهد کودک بردم ک بد نبود فضاش جمع و جور بود هزینشم👇👇👇

سوال های مرتبط

مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۳ سالگی
بیدارید دخترا یسوال ذهنمو مشغول کرده
ما پایین خونمون پارکه و دخترمو اکثرا میبرم پارک حالا یه دختر هست از دختر من بزرگتره و اینجور ک چن نفر میشناسنش تو بچگی تشنج میکنه و الان متوجه نمیشه و هر یکساعت قرص میخوره.. حالا این دختر بچه رو پدرش هر روز میاره پارک و هروقتم میان پدره یا میشینه رو صندلی مشغول گوشیه یا حرف زدن با دیگران.... دختر من تو پارک بازی میکنه با دوستاش این بچه هم میره بازی میکنه باهاشون بحدیکه بچه ها نمیخان با این دختربچه بازی کنن میگن اذیتمون میکنه اما من میگم اشکال نداره بازی کنین باهم.. چن بار خودم دیدم دختر منو از سرسره هل داد و بهش تذکر دادم.. دیروز دخترم داشت با دوستاش مامان بازی می‌کرد و چمن ها رو می‌کندن مثلا غذا درست میکنن این بچه درکنار بازی با اینا رفت همشو لگد زد و چمنها رو پخش زمین کرد دختر منم میخاست حمله کنه بچه رو بزنه ک اجازه ندادم و دخترم جیغ میزد.. دوباره دخترم رو سرسره بود اومد گفت مامان این دختره دماغمو زد منم ب دختره در حالیکه باباش میدید گفتم برا چی میزنی؟ نباید بچه ها رو بزنی و ب دخترم و دوستاش گفتم خب جدا بازی کنید و باهاش بازی نکنید پدره اومد ب دخترش گفت زدی؟ اون گفت نه در حالیکه دختره من اصلادروغ نمیگه و پدره گفت دخترم حالیش نمیشه و فلان و نزده. در حالیکه روزای قبل بچه های دیگه میرفتن پیش بابای دختره و شکایت میکردن👇👇
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
دیشب ایلیا خیلی بیقرار بود و گریه کرد تو تاپیکام از علت این حال و هوای این روزاش گفتم
صبحم باز گریه کرد و ناراحت بود ولی خلاصه با صحبت آروم شد و رفت و البته گفت ب تارا جون بگو کلا کلاسم رو عوض نکنه مربیمم عوض نشه

خلاصه امروز اوضاع بهتر بود
بعدازظهرم حضوری نوبت مشاور کودک داشتم، از نوزادی تا امروز ایلیا مطرح شد
خلاصه این شد ک ایلیا علاوه بر استرس حس خشم هم داره الان باید خشمش تخلیه بشه، با خط خطی کردن، خمیر بازی، آشپزی ( پختن کوکو های مختلف ک اون ورز بده)
گفتن حس امنیتش کم شده با تایم مشخص بازی هر روزه ی ( مثلا هر. روز ۶ عصر) نیم ساعته هم از جانب من و هم جداگانه از جانب پدرش امنیت رو برمیگردونه
و نکته بعدی ک گفتن خیلی رفتاراش بابت سنشه و گفتن اصلا تو این سن بچه ها دقیقا آدمو عصبانی میکنن و مادر پدر نباید تو بازی بچه بیوفتن😅 حالا این یعنی چی؟
وقتی خسته و کلافه ای و بچه جیغ میزنه و گریه میکنه خشممون رو نفهمه سریع موقعیت رو ترک کنیم و خشممون رو تخلیه کنیم
وقتی بچه جیغ و داد میکنه ما هم بیوفتیم تو جروبحث اینجور میشه ک من مامان رو در زمان خشم هم دارم ک نباید اینطور باشه و ب مرور عادتش میشه


امیدوارم نکات رو رعایت کنم تا ایلیا زودتر آروم بشه و کوچولوهای همتون در آرامش باشن
مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۳ سالگی
خانوما من تا ب امروز ک دخترم 3سال و 8ماهشه در حد توانم هر چی ک دخترم خاست و اراده کرد رو براش خریدم. از خوراکی بگیر تا اسباب بازی و لباس.. ب قدری که تقریبا هر چن روز درمیون لباس جدید میپوشه میره بیرون یا پارک.. همیشه مرتب و تمیز.. بحدی ک وقتی میریم پارک چن تا از خانوما ک سلام علیک داریم ب دخترم میگن وای چه لباس قشنگی پوشیدی یا میگن چه حوصله ای داری لباس و با گیره مو و عینکش رو باهم ست میکنی اکثرا.. خلاصه خاستم بگم ر این حد رسیدگی دارم بهش حالا در کنار اینا اصلا آدم باج دهنده ای نیستم وقتایی شده دخترم چیزی خاسته و من میگفتم نه و این نه واقعا نه بود اگر گریه کنه بهش میگم با گریه تو من هیچ کاری برات نمیکنم هروقت گریه ت تموم شد باهم صحبت میکنیم.. خیلی وقتا خیلی چیزاشو خودم از رو ذوق خودم براش میگیرم... امروز دخترم و شوهرم باهم رفتن پارک یکی از دوستای دخترم هروقت دخترمو میبینه میگه بریم خوراکی بخریم( همراه مامانمون) امروزم ب دخترم گفت بریم مغازه؟ دخترم ب باباش گفت بریم مغازه و شوهر خنگ من از قضا کارتش رو نبرد و ب دخترم گفت بابا تو خونه کلی خوراکی داری( واقعانم داره هفته پیش رفتیم فروشگاه فقط شاید نزدیک ب یه تومن براش خوراکی های مختلف خریدیم بعد شوهرم از سرکارش نزدیک ب 500هزار براش اسنک خریده آورده) خلاصه شوهرم گفت کلی خوراکی داری یهو دخترم گفت وایسا برم از مامان دوستم بپرسم و دویید رفت گفت: