من خداروشکر نگرانی وزنش رو نداشتم حتی وقتی فهمیدم کیسه آبم پاره شد و ۳۶ هفته زایمان کردم بازم اصلا استرس نداشتم و خیالم راحت بود چون وارد ۹ ماهگی شده بودم و استرس اصلا نداشتم حتی وزنش ۲۴۰۰بود همین که بالای دو کیلو بود خداروشکر میکردم .ولی در مورد بقیش اینکه مادرم نمیومد یزد پیشم حرص میخوردم اینکه میدونستم بزم خونه مادرشوهرم هزار و یک حرف باید بشنوم حرص خوردنم بی دلیل نبود اذیت شدم درسته گذشت ولی اذیت شدم شدیدا فشار بهم اومد .یه سری چیزا درسته استرسش بی مورده و یه سری چیزها نه .
تو میای دوتا حرف دل ما رو میگی میری
خدا از خانواده شوهرمنگذره که دوران بارداری رو بزام زهرمار کردن.....هیچوقت حلالشون نمیکنم
ولی من الان دارم گریه میکنم(:
دخترم ترکیبی از من و باباشه
باباشم شبیه مامانشه
مادرشوهرم اینا یه همسایه دارن هرررربار که مارو میبینه بلااستثنا میگه واااااای چقد شبیه مادرشوهرته
یعنی روزی چندبارم ببینه میگه
بعد اونام با خوشحالی میگن آره دختر ماست و دختر اینا نیست و...
یا میره بغلشون چون عاشق ددره هرکی ببرتش بیرونو دوست داره
مثلا فکر میکنه قراره باهاش بره بچرخه
بغل من نمیاد
بعد هی میگن یه بار دیگه بگو ببین نمیاد بغلت🥲
دیدی اینا سختترن
حامله بودم تو شکم خودم بود😄
ولی جدی یه سری رفتارا نه تا ابد فراموش میشن نه بخشیده
ایناییم که گفتم چیزایین که همیشه وقتی به این روزا فکر میکنم تو پس زمینه ذهنم میخوان آزارم بدن(:
من برعکس دوران بارداریم آرامش عجیبی داشتم. چون از ته دل سپرده بودم به خدا.
فقط یه بار از تکون نمیخورد، استرس گرفتم رفتم ان اس تی دادم اوکی بود.
منم بچه ام ریزه بود و از هفته ی ۱۹ آمپول انوکسو و هپارین میزدم.
فقط اونجا که گفتی بابت اینکه بچه ام به خودم نره و به خانواده شوهر بره گریه میکردمو متوجه نمیشم🤦♀️
منم کلی حرص و جوش و غصه خوردم فقط عوارضش موند
خیلی قشنگ نوشتی آفرین ....
واقعا ماها گاهی بدون هیچ دلیلی غصه میخوریم حرص میخوریم باید رها کنین و به خدا بسپاریم خودم بدترم ها سر هر جیز کوچک حرص میخوردم و میخورم اما نمیدونم چرااا واقعا استرس غالب میشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.