تجربه زایمانم بعد ۶ ماه🤣🤣
اولش بگم من اصلا ورزش نکردم فقط ۴ بار رابطه با دخول عنیق بدون جلوگیری داشتم
صبح ساعت ۷ پاشدم دیدم ی چیزی ازم ریخته عین ادرار اول فک کردم بی اختیاری ادرار گرفتم جیش کردم تو خودم😂بعد بلند شدم دیدم نه ازم میریزه هی با خودم گفتم کیسه ابه فورا همسرمو بیدار کردم رفتم حموم هی ازم میریخت سریع رفتیم بیمارستان ساعت ۸ نیم رسیدیم بیمارستان ۹ بستریم کردن بدون درد بودم یک نیم سانت باز بودم بهم امپول فشار زدن دردام شروع بشه تا نیم ساعت چهل دیقه درد داشتم دیگ اومدن معاینه کردن سه نیم سانت شده بودم ب زور التماس و گریه امپول بی دردی گرفتم چون میگفتن باید ۴ سامت بشی بعد بزنیم امپول خلاصه اومدن از کمرم امپول رو زدن نباید تکون بخوری دردام قطع شد و دراز بودم سه بار معاینه کردن هر بار دو سه سانتی پیشرفت داشتم در نهایت ساعت ۲ عصر دخترم بدنیا اومد اون نیم ساعت درد رو با ب داغ ک میگرفتم روی شکمم و اینکه همسرمو بو میکردم دستشو میگرفتم اروم میشدم کنترل کردم

۷ پاسخ

و منی ک امپول بی‌دردی زدم و انگار ک نزدم و هزاربار مُردم و زنده شدم🥲

و من که بدون هیچ بی دردی زایمان طبیعی کردم و واقعا برام مثل معجزه بود و تونستم تحمل کنم... اگر باز هم برگردم همین طور بدون بی دردی میرم

هزینه آمپول بی درد چقدر شد؟

من که زایمانم طبیعی بود و آمپول بی درد نزدم و تا لحظه آخر درد های وحشتناکو تحمل کردم🥲

و منی که رفتم بیمارستان بدون درد تا رسیدم امپول فشار و همه ی دردای زایمان رو کشیدم . اپیدورال نزدم . و واقعا سخت بود .

دکترت کی بود که رضوی بودی، ببخشید می پرسم خونتون نزدیک رضوی بود ؟

کدوم بیمارستان رفتی

سوال های مرتبط

مامان کــایـرا🎀 مامان کــایـرا🎀 ۸ ماهگی
#پارت_چهارم
زمان داشت می‌گذشت و منم ورزشامو میکردم و چون دردام تحمل میکردم اصلا داد نمیزدم و خیلی بهم کمک کرد  و پرستارا هم خیلی باهام مهربون بودن و کم‌کم میکردن دوباره اومدن معاینه م کردن ۸ سانت شده بودم چیزی نمونده بود ک راحت شم .
و دو بار هم اومدن آمپول برام زدن گفتن تا دردام کم شه ولی فک کنم آمپول فشار بود چون دردام بیشتر شد
ساعت نزدیک ۱۲ شب بود فقط من مونده بودم و این آخرا خیلیی دردام زیاد بود و همش خدا خدا میکردم و مامانمو صدا میزدم🥲😭
طوری که همسرم و مامانمم پشت در زایشگاه صدامو شنیده بودن و اشکشون در اومده بود . ۴۵ دقیقه گذشت ساعت ۱۲ و ۴۵ دقیقه بود که اومدن معاینه م کردن و ۱۰ سانت شده بودم🥺
و وسایل زایمان رو آوردن و اومدن واسه به دنیا اومدن کایرا خانوم🥺🎀
میگفتن ک داریم موهای مشکیشو می‌بینیم گفتن که پاهاتون ببر بالا و سرتو خم کن رو سینت و نفس عمیق بکشید و زور بزن انگار که داری مدفوع میکنی چند بادی زور زدم و دیگ نایی برام‌نمونده بود نفسم بالا نمیومد دیگ و دستمم سرم قدش بود اونم خم میکردن و میگفتن که نکن اگه خم کنی خونریزی داخلی میکنی میری اتاق عمل🥲
مامان کــایـرا🎀 مامان کــایـرا🎀 ۸ ماهگی
#پارت_سوم
خب منم بردن تو یکی از اتاق ها و نوار قلب رو وصل کردن بهم و زیرانداز یکبار مصرف رو انداختن زیرم و دوباره اومدن معاینه کردن و من چون مدفوع نکرده بودم بهم گفتن تا دستشویی نکنی بچه نمیاد دنیا . بعد چند دقیقه یه لوله باریک آوردن و کیسه آبمو پاره کردن و از اون موقع دردام شروع شد ولی فعلا قابل تحمل بود و بهم گفتن هروقت کاری داشتی این زنگ بزن و منم بعد چند دقیقه دستشویی داشتم و بهشون گفتم و اومدن گفتن که برو اشکال نداره . منم رفتم دستشویی و دردام یکمی آروم شد و اومدم رو تخت دراز کشیدم
ماما شیفت شب اومد خودشو معرفی کرد و گفت هرچی خاستی به خودم بگو و تا آخر اون معاینه م کرد . و معاینه م کرد شده بود ۴ سانت تو ۲ ساعت پیشرفت خوبی داشتم و رفت دوباره و بعد نیم ساعت دکتر دارایی نیا اومد معاینه م کرد ۵ سانت بود و بهم گفت اگه ماما همراه نگیری تا دو روز دیگ بچت نمیاد دنیا😂🥲
زنگ زدن به همسرم باهاش حرف زدن و خودمم باهاش حرف زدم که واقعا سخته و اصلا نمیتونم از جام بلند شم از شدت درد چون دردام بیشتر شده بود .
ساعت ۱۰ شب بود فسقلی فعلا نیومده بود دنیا که یه خانوم اومد و خودشو معرفی کرد و گفت من ماما همراهتم خیلی خانوم خوبی بود اسمش خانوم کرمی بود خیلی بهم کمک کرد و روحیه بهم میداد و کلی میخندوندم
بهم آبمیوه و آب میداد ولی بعد چند دقیقه همشو بالا میاوردم🥲🙂
باهام ورزش کرد و حالت سجده وایسادم و اون خیلی بهم کمک کرد البته من کلاسای بارداری رو میرفتم و اون بیشتر از همه بهم کمک کرد
مامان نیلا مامان نیلا ۷ ماهگی
سلام.اخرین بار که مرغ شکم پر درست کردم 9ماهه بودم من کلا استراحت مطلق بود ولی کارارو خودم میکردم نمیتونستم دراز بکشم.پسرم گفت مرغ شکم پر میخام مرغ داشتم میزاشتم تو مواد که هی انقباض شکم میگرفتم گفتم اگه برم بیمارستان مثل اوندفعه بستریم میکنن چندروز پس هرطور شده درست میکنم بعد میرم داشتم درستش میکردم شکمم سفت‌ شد شوهرمم سرکار بود ولی بازم گفتم باید درستش کنم بعد برم چون پسرم دوس داشت خلاصه با کلی استرس ودرد درستش کردم عکسم گرفتم و رفتم بیمارستان خودمم ازش نخوردم رفتم بیمارستان گفتن باید سریع بستری بشی نوار قلب خوب نیست ولی به محض که بستریم کردن قبل که چیزی بهم تزریق کنن خوب شدم😀هرکاری کردم گفتم میخام برم خونه گفتن اصلاااااااا. شوهرمم بعضیوقتا تپ بیمارستانه گفتن میخام ببرمش خونه گفتن اصلا نوارقلبش اصلا خوب نیست چرا دیر اومده که ایجور شده .بعد 8تاسرم بهم زدن اومدم خونه روز بعدشم انقباض گرفتم دیگه نرفتم .با اینکه روزی 2تا امپول میزدم ولی از ماه 5تا 9انقباض وحشتناک داشتم طوری که می‌افتادم خودم نمیتونستم بلند بشم . خلاصه دلم کشید مرغ شکم پر و ازاونجا که اصلاااااااا وقت ندارم نمیدونم چطور درست کنم پسرمم هی میگه ازوقتی نیلا اومده تو غذاهایی که من میخام رو درست نمیکنی 😌