سلام وای خسته شدم از دست این مادرشوهر .هی گیر میده چته مگه بچه پتو بنداز سرده از خونه جاریم روضه بود آمدیم تو پارکینگ مگه هوا بیرون سرده آخر دعوا کردم گفت کجا سرده بچه گرمایی هست مریض میشه بیشتر اذیت میشه یا هی بچه از بغل من بزرو میگیره .بخدا بیزار شدم دوست ندارم برم خونشون

عزیزم نمیخوام نصیحت کنم اما مادرامون ومادرشوهرامون باتجربه تراز ماهستن بخوای حساس باشی رو بچه بدتر میشه اینجوری بچه با یه نسیم خنک سرما میخوره گلم

کمتر برو‌
هر چی گفت توجه نکن کار خودتو بکن
اینطوری میفهمه نباید دخالت کنه.

بیرون سرد نیست ولی جلو باد کولر نبر باد مستقیم و محیط خیلی سرد واسه بچه خوب نیست
بدتو نمیخوادکه

مامان رادین جان رفلاکس گرفت بچه ت خس خس داشت

آدم زورش میگیره

منم گفتم مونده کادو نیستم انقد دارم مهم احترامه .به یاد بودن

من خیلی بد نیستن همش دخالت فوضولی اینا میکنن.

امشب به جاریم گفت جمعه بیای ها شام . چون تولدشه مخاد کادو بده برای من یک بار کادو نداد حتی تبریک نگفت

جای من باشی چی من دیوانه شدم از دست شوهر و خانواده شوهر

نمی‌میرند ک

نری هم چند روز بعدش میان باباش خوبه طلای پدر شوهرم کار نداره زنش بده

اهمیت نده مادرشوهر منم میگه من کارخودم میکنم

آخر باهاش بحثم میشه

من‌شدیدا رو بچم حساسم. به زور ده بار از بغلم میگیره . باز خودش میگه بغل نکنه به شوهرش اذیت میشه

از گیر دادن بدم میاد