۴ پاسخ

ممنون عزیزم مفید بود

الان خودش میخابه دیگه ؟

گلم منم خیلی به دخترم محبت میکنم ولی بعد رفتن باباش کلا خیلی بد قلق شده نمیدونم چرا آخه دکتر گفت بچه این سنی اصلا خاطره ای یادش نمیمونه ولی از صبح تاشب درحال غر غره

چون خودت به آرامش رسیذی آرامش دادی بخاطر اونه

سوال های مرتبط

مامان نیهان🌙✨ مامان نیهان🌙✨ ۱ سالگی
تجربه من درباره از شیر گرفتن دخترم
چون خیلی ها میپرسن و این پروسه براشون سخته ،گفتم منم تجربمو بزارم بلکه کمکی باشه😘🥰 اول اینکه من از شیر روز شروع کردم،دخترم چهار بار در طول روز شیر میخورد. اول شیر ظهرش رو قطع کردم،‌ هر وقت میومد طرفم فوری بهش خوراکی میدادم و سرگرمش میکردم بازم با این حال نیم ساعت بعد میومد طرفم.رژ میزدم و بهش میگفتم بوویه. تا سه روز ، روز چهارم شیر عصرش رو هم قطع کردم ، به همین منوال بهش خوراکی و نوشیدنی مخصوصا شیر توی لیوان میدادم بخوره. کلا اب و نوشیدنی شیر و دوغ و آبمیوه طبیعی توی این زمان زیاد بهش بدین،من میدادم با نی بخوره که اشتیاقش بیشتر بشه برا خوردنش. بعد چهار روز شیر صبح هم قطع کردم. همین که بیدار می‌شد واسه شیر بهونه میگرفت، ولی من بهش میگفتم بیا بریم صبحونه بخوریم.بیا بریم نون و پنیر و چایی بخوریم ، بیا بریم جوجو (تخممرغ) بخوریم😂😂 بلندش میکردم می‌بردم سر سفره.گاهی چشماش بسته بود اصلا صبحونه نمیخواست لباسمو سعی می‌کرد بزنه بالا. که من محل نمیدادم.نازش میکردم براش تلویزیون میزدم.بازی میزاشتم که آروم بشه. آروم که می‌شد دیگه صبحانه بهش میدادم. تا یه هفته. تا رسیدیم به شیر شب .شبا یک ساعت قبل خواب لامپا خاموش میکردیم که بخوابیم. اونم برا خودش بازی می‌کرد توی تاریکی تا خوابش میگرفت بعد که میومد سمتم منم فوری میزاشتم رو دوشم تکون میدادم تا بخوابه یا میزاشتم رو پاهام وقتی گیج خواب شده بود. بعد دیگه الان چند روزه کامل گرفتم خداراشکر. انشالله خدا کمک همه مادرا باشه راحت از شیر و پوشک بگیرن.
مامان زهرا مامان زهرا ۱ سالگی
تجربه من در دوران غذا نخوردن دخترم
حدود سه ماه دخترم هیچی غذا نمیخورد به زور میدادم تف مبکرد، شیر کم میدادم غذا بخوره فایده نداشت بدتر لاغر شد، دوبار دکتر بردم انواع شربت اشتهااور گرفتم هیچی تاثیر نداشت، و در اخر همه دندوناش که در اومد کم کم به اشتها اومد کلا سه ماه در حال دندون در اوردن بود، خیلی این سه ماه غصه خوردم نگرانش بودم همه هم میگفتن چقدر لاغره دخترت، ولی الان ماشاالله خوب میخوره بازم باید دنبالش راه برم نمیشینه ولی خوب میخوره و یه چیزی که خیلی دیدم تاثیر داره اینکه وقتی میبینه من با اشتها اون غذا رو میخورم اونم جذب میشه که بخوره هرچی بهش میدم خودمم باهاش با هیجانو اشتها میخورم که تشویق بشه، من اگه این تجربه رو داشتم وقتی بچه ام بی اشتها بود حالا به خاطر دندون یا جهش رشد سعی میکردم شیرشو بیشتر بدم که ضعیف نشه یهو و اصلا اجبار نمیکردم غذا بخوره و خودمو خودشو اونقدر اذیت نمیکردم، فقط صبر کنید که این دوران بگذره هرچی دوست داره بهش بدید با شیر بیشتر
مامان اَبرا جون☁️🫀 مامان اَبرا جون☁️🫀 ۱ سالگی
تجریه:
امروز برای یک لحظه از ته قلبم از خدا کمک خواستم .
امروز عصر وقتی از بیرون داشتم میومدم تو خونه در خونه رو که باز کردم کلید رو جا گذاشتم تو‌خونه و دخترم در رو از روی خودش بست
تنها شانسی که اوردم قسمت بالایی قفل در شیشه ای بود ولی دخترم پشتش ایستاده و داشت گریه میکرد
خدا خودش یک مرد خوب رو سر راهم گذاشت تا رفت شیشه بر رو پیدا کنه بیاره خیلی طول میکشید با این حال رفت و دخترم پشت در درحال هلاک شدن بود از بس ترسیده بود منم تنها کاری که تونستم بگم از ته قلبم از خدا کمک خواستم و پایین شیشه رو شکوندم و در رو باز کردم
وقتی بچم رو بغل گرفتم از شدت ترس و گریه میلرزید سریع شیرش دادم تا اروم بشه
۱۰دقیقه بعد که اون مرد همراه شیشه بر اومدن .تعجب کرده بودن چطوری اون شیشه نشکن رو‌شکونده بودم .اقای شیشه بر وقتی با چکش میزد تو شیشه نمیشکست .گفت فقط بگو چطوری شکوندی گفتم مادر نیستی
وقتی بچم داشت جلو چشمم هلاک میشد تمام زورم اومد تو مشتم
اگه این در حتی اهنی هم بود اهنو از جا میکندم

همه سر تکون دادن از قدرت یک مادر
واقعا تجربه سختتتتتی بود وقتی بچم جلوم زجر میکشید و نمی‌دونستم بغلش کنم تمام تنم داشت تیکه تیکه میشد و ریشه جیگرم داشت کنده میشد
خدایا شکرت که به سلامتی و خوشی تموم شد 🤍🌺