منم یک ماه پیش باخ.اهرشوهرام ومادرشوهرم سردخترم دعوام شد هرچی گفتن جواب دادم چون رو دخترم حساسم کسی بهش چیزی بگه بامن طرفه بهشون گفتم دیگه حق ندارین خونه من بیایدحالا یه دونه عروسم پدرشوهرم چندباراومددروبه روش باز نکردم همشون روبلاک کردم الان انقدرراحتم
دقیقا نمیدونم چرا منم امروز کلی گریه کردم تهش میگن چرا گریه میکنی مگه ناراحت شدی سپردم ب خدا کاری از من برنمیاد
دقیقا چون میدونم اطرافیان آدم حسابی ندارم نمیخوام تا تاماه هفتم بارداریمو بهشون اطلاع بدم.
چون همش به بهانه های مختلف میخوان برن روی اعصابم .اخرای ماه هفتم میگم وسطای ماه نهمم زایمانمه تا بتونن این خبرو هضم کنند من نینیم به دنیا اومده.
دقیقا
عزیزترین آدم زندگیمون هستن.دلمم نمیاد بگم خداسرت بیاره
تا کن بزارشون کنار به همیو راحتی
منم همین جوری هستم دلم خیلی میگیره همش اشکمم در میاد
ادم تصورش از بترداری عوض میشه
شوهر شمام اصلا درکتون نمیکنه؟
باهاشون رفت و آمد نکن خب
منم دردم همینه ولی نمیدونم هنوز باردارم یان🥲
هی چی بگم که منم دردم همینه:)
تو الان حساس تر هم شدی بخاطر هورمونات....یک مدتی رفت و آمدت رو با اینجور آدما کم کن تا اذیت نشی
چی شده ،آه زن باردار میگیره شک نکن
از سر نا آگاهیه
قانون خدا خیلی قشنگه صبر داشته باش
خدا خیلی قشنگ جواب میده صبرکن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.