هووووف خستم خیلی خستم 🥺😓😓
حق من نبود که مثل مادرای دیگه که بچه هاشون ارومن یجا خوابیدن بچه های منم همینجور میبودن
اونی که دوسال نیمشه از کوچیکه بدتره
باز کوچیکه از بزرگه بدترع همش گریه همش گریع همش نق نق نق خسته شدم دیگه ای خداااااا 🥺🥺🥺🥺

دخترم کسی بهش نگه بالای چشت ابرو باز گریع شروع میشه نگم برادرتو اذیت نکن باز گریه شروع میشه نگم شیطونی نکن باز گریه خسته شدم از این همه گریه 😭

بچه ی منم همش ‌گریههه

بچه استرس و نگرانی مادر حس میکنه اذیت میکنه یه جور واکنش دفاعی بدنش هست من خواهرام شیر به شیر بودن اولی آنقدر خوب بود دومی که به دنیا اومد انگار اضطراب مادرم حس کرد خیلی بد عنق شد یه ۶ ماه اولش سخت بود تا بچه ها با هم سازگار شدن بعدش دیگه خواهر بزرگم کوچیکه رو بغل می‌کرد و می‌خوابیدن .... حتما توی این دوران باید کمکی داشته باشی مامان بزرگم یه ۳ سال اومد خونه مازندگی کرد تا کمک مامانم باشه

من دیشب برا همین جریان با شوهرم دعوام شد
دخترم چند روزه بهانه گیر شده نزاشته ک‌ من کارامو بکنم
شوهرمم دیشب دعوامون شد
گفتم بقیه بچهاشون شیر خشکیه میبرن کسی براشون نگه میداره میرن تفریح بچشونو نمی‌برن

عزیزم وضعیت ماهم بهتر از تو نیس

اولاش خیلی سخته ولی ۱۰ سال بعد که راحت میشینی باهم بازی میکنن و تنهایی حوصله شون سر نمیره اونوقت خوبه

🥲🥲منم تو شرایط توام منتهی بچه من یکی دو سال و دو ماهه اس اون یکی دو ماهشه
جفتشون با هم زار میزنن