۱۱ پاسخ

کار عمو درست نبود ولی شما باید با دخترت حرف میزدی اونم راه بدن ...
اونم بچس ...
اگر برعکس هم بود شما ناراحت میشدی

خب اون بچه یک سالشه کوچیک خیلی
نباید راهش ندن که داخل اتاق
بنظرم باید به بچه ها داخل اتاق می‌گفتید که بزارن اونم بره تو اتاق بپیششون
دیگه وقتی چند تا بچه هستن رفتن تو اتاق درو ببندن بقیه رو راه ندن درست نیست که
کار بچه ها خیلی زشت بوده

رفتوامد اصلااا نکن
ادمای نفهم

اینکه بعدا شوهرت بگه اشتباهه همون لحظه باید میگفتی
من تو اینجور مواقع سریع از پسرم دفاع میکنم. البته کسی هم دعواش نمیکنه نمیدونم خیلی دوسش دارن یا از من میترسن😂

مامان نبات شما اخلاقت خیلی شبیه ب منه خیلی حساسی خیلی دقیقی و زود رنجی این اتفاق و نمیگم ولی کلا پیام های شمارو خیلی میخونم میبینم شماهم مثل من خیلی سخت میگیری و زود عصبی میشی وچون سیاست نداری همیشه مقصر جلوه داده میشی منم همینطورم منم همه مشکلای شمارو دارم با جاریم تویه ساختمونم ولی سعی کن از این ب بعد خودت با احترام مشکل و حل کنی اگر همونجا با احترام ب برادرشوهرت میفهموندی کارش اشتباهه مطمئنن اونم از کارش پشیمون میشد مثلا میگفتی عموجونش دخترم خیلی کوچولوعه و از قصد درو نبسته و از این حرفا بنظرم اگر بخای با شوهرت جلو بری فردا برات حرف میکنن ک میخای بین دوتا برادر دعوا بندازی

گلم درکت میکنم من کسی اگه بچمو دعوا کنه باهاش میرم تو قیافه
انقدر جلو همه به بچم احترام میذارم و قربون صدقش میرم که بقیه هم عین من احترام میذارن بهش و مهربان خانم صداش میکنن
ولی یه چیزی بگم ازم ناراحت نشو مادرانه میگم اصلا نذار دخترت دراتاق رو ببنده چه وقتی تنهاست چه وقتی با دوستشه
اول اینکه براش عادت میشه دوم اینکه بزرگتر بشه خیلی اتفاقا و صحبتها پشت همون درهای بسته که والدین بیخبرن اتفاق میفته
تجربش رو داشتم که میگم
من خودم بلوغ زودرس شدم چون فامیلمون که ۴سال ازم بزرگتر بود خیلی مسائل رو بهم گفت از جمله پریودی نوع باردار شدن و ...
و همه هم فکر میکردن چه دختر محجوب و خوبیه سرش قسم میخوردن

پسرم با دختر عمش دعوا کردن پدرشوهرم اومد بچه رو بغل کرد داد زد سر پسرم چرا بچه رو هل دادی خودشو داشت پاره میکرد مرتیکه منم از اونموقع نمیرم اونجا

باید همون لحظه محترم برخورد میکردی باهاش میگفتی یه بار دختر من دم پنجره بود برادر شوهرم داد زد برو کنار من همون لحظه گفتم دیگه سرش داد نزن با لحن دیگه هم میشه تذکر داد

اره باهمدیگه بد میشن مادرشوهرم هم که بفمه من گفتم میگه تو میخای اینارو به جون هم بندازی

برادر شوهر منم بخاطر اینگه میخاست بخوابه دعواش کرد ولی من به شوهرم نگفتم که داداشت اینکارو کرده

همه دارن ناراحت نباش منم اون روز جای خونه مادر شوهرم نشسته بودیم پسرم ۹سالشه با دخترم واسه گوشی دعوا میکردن برادر شوهرم مجرده یدفه اومد بیرون چنان پسرم دعوا کرد گفت یباردیگع سرو صدا کنی میام میزنم نصفت میکنم انقد حالم بدم فقط خواستم گریه کنم وقتی اشک پسرم دیدم

سوال های مرتبط

مامان باران و بهار مامان باران و بهار ۳ سالگی
احساس میکنم تو تربیت دخترم اشتباه کردم در صورتیکه فکر میکردم درست ترین کاره،،گاهی با قصه گاهی بازی گاهی توضیح مستقیم بهش گفتم نباید به آدما اعتماد کنه ،اگه کسی تو پارک بهس گفت بیا بریم باید جیغ بزنه و بزنتش و فرار کنه بیاد پیش ما ،از غریبه چیزی نگیره درو واسه هیچ کس جز مامان بابا باز نکنه،بهش گفتم گاهی ادم بدا لباس پلیس می‌پوشن و می‌خوان مارو گول بزنن نباید به حرفشون گوش کنیم و باهاشون بریم،اون روز هم دم فروشگاه که نیمکتش چند قدمی فاصله داشت با دخترم نشسته بودیم همسرم داخل فروشگاه بود گفت برم پیش بابا گفتم اگه بری من نمیتونم داخل فروشگاه رو ببینم بابا هم داره خرید می‌کنه حواسش نیست ممکنه کسی تو رو بدزده،بعد از اون هر آدمی از کنارش رد میشد بدو فرار می‌کرد حتی ازبچه یه ساله فرار میکرد و میترسید ،امروز بردیمش پارک از آدما و بچه ها فراری بود تا جاییکه گریه میکرد و بشدت میترسبد،خیلی اشتباه کردم و الان نمی‌دونم چه کنم ،خب اینا واقعیت های جامعه ست , نباید بهش یاد میدادم؟؟؟یا مثلاً هر کاری که تو خونه بخواد انجام بده اگه خطر داشته باشه براش توضیح میدم که ممکنه این اتفاق بیفته دیگه خودش تصمیم میگیره انجام بده یا. نه که بیشتر مواقع هم گوش می‌کنه ،یا مثلاً سنگ ریزه داره کلیه اش،خیلی جیشش رو نگه میداره گاهی هر چی میگم دستشویی نمیره می‌گم اگه نری سنگ کلیه آن بزرگتر میشه مامان،اونم می‌ره ،به نظرتون زیاده روی کردم؟شما چطور خطر ها رو واسه بچه اتون توضیح دادید؟
مامان پسر قشنگم مامان پسر قشنگم ۳ سالگی
سلام مامانا

خدا قوت






تغریبا ۷،۸ ماه پیش شوهرم گفت میخوام psبخرم گفتم برا بچه خوب نیست نخر
هی میخواد بشینه بازی کردن ....
چند شب پیش‌ رفته خریده اورده اسمشم گذاشته سوپرایز منم چیزی نگفتم .


یه دونه بازی بچگونه داشت پیش فرضش گفتم همین خوبه نبر‌ دیگه بازی نصب کنه . بزار چند ماهی با همین‌یدونه مشغول باشه.

برداشته برده داده بیرون بازی نصب کنن بدون اینکه بگه بهم‌ ب
.
گفت گفتم ۱۰‌تا بازی بریز ۵تا بچگونه ۵تا بزرگ
کلا یه دونه بازی به درد بچه بخوره ریخته بقیه همه جنگی افتضاح زامبی و...
اون بازی پیش فرض ام پاک کرده .
منم اعصابم خورد شد فقط گفتم اینا چیه دادی ریختن پول تو ریختی تو سطل آشغال و بلند شدم اومدم تو اتاق نشستن بازی کردن منم دارم‌فقط حرص میخورم.
حالا از فردا هی میخواد بازی کنه منم حرص بخورم‌پیش بچه این بازیا رو نکن و....
به سرم زده برم خونه‌مامانم بگم‌هر موقع بازی کردنت تموم شد بیا دنبالمون.
قبلا می‌شست فیلم های جنگی‌که مناسب سن بچه نیست نگاه می‌کرد منم اعتراض میکردم میگفت تو خونه خودم نمیتونم‌ میام یه فیلم ببینم دیگه بچه رو برمی‌داشتم میرفتم تو اتاق باهاش بازی کردن
الانم اینو خریده مگه بچه رو میتونم از جلوش بلند کنم....