۹ پاسخ

آفرین من ک تغریبا با میت فرقی ندارم

خب اگ بچه زود بخوابه اره ما ک شوهرم میخواد بره سرکار میخوابیم😐 کلا بهم ریختیم

خدا قوت❤️

عزیزم فرنی رو چطور درس میکنی و اینکه میشه باشیر خشک درس کنم چطوری؟؟

وای چقدخوب نوشتی بخدا

خداقوت مامان جان

چه خوب منی ک هر شب باید قرص بخورم تا بدنم اروم بگیره و ب هیج کدوم از کارام نمیرسم😂😂

زن زندگییی

بچم آلان خوابید وای داغونم

سوال های مرتبط

مامان «آنشرلی🦢» مامان «آنشرلی🦢» ۷ ماهگی
یه رسمی برای خودم دارم اونم اینه که همیشه وقتی شهرزاد واکسن داره شب قبلش می‌افتم به جون خونه و مرتبش می‌کنم. انقد مرتب که خودم عشق می کنم
امشب همسرم هم همکاری کرد.. همه لباساشو انداختم تو مینی‌واش با شوینده ونرم کننده مخصوصش. 🫧لباسا و حوله‌ها و روبالشتی و وسایل شخصی خودمونو شستم و ضدعفونی کردم. 🌸همسرمم سرویس بهداشتیا و راه‌پله‌ها رو تمیز کرد آشغالا رو جمع کرد گذاشت دم در. وسیله‌های اضافی رو جمع کرد برد بالا. ❤️‍🔥 البته معمولا از وقتی شروع می‌کنیم که شهرزاد خواب شبش شروع بشه...
برای فردا هم ناهار گذاشتم. 🥘
راستش بیشتر برا اینه که به گریه‌های دخترم فکر نکنم... چون دخترم هیچوقت اندازه وقتی که واکسن میزنه گریه نمی‌کنه... هرچند خودم انقدر تو بهداشت گریه میکنم که هی میان آرومم میکنن و سرزنش میکنن که چرا تنها اومدم.
و از یه طرف همه کارامو میکنم که روز واکسن فقط و فقط حواسم به شهرزاد باشه

حالااا اینا مهم نیست مهم اینه که الان کارت واکسنشو نگا کردم و دیدم هر دوز رو ۳۱ تزریق کردیم و فردا ۳۰ شهریوره پس میفته پس فردا واکسنش... اکه هی💔الکی زحمت کشیدیم کیومرث🔪
مامان روشنا مامان روشنا ۹ ماهگی
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۸ ماهگی
امروز عصر وقتی همه چی خوب به نظر میومد و همسرم از حمام اومده بود داشت موهاش رو سشوار می‌کشید یهو دخترم که دراز کشیده بود جهشی استفراغ کرد. بلافاصله بلندش کردم. اول همه چی عادی به نظر میومد. چون رفلاکس داره و این بالااوردن طبیعی بود. چند دقیقه بعد همونطور که دخترم بغلم بود و من داشتم جواب پیام دوستم که گفته بود برای شب می‌ریم مراسم یا نه رو می‌دادم که یهو دخترم دوباره استفراغ کرد. اینقدر زیاد استفراغ کرد که از نگرانی نزدیک بود پس بیوفتم. همسرم یکم قبل‌ترش رفت بیرون یه کار کوچیک داشت. تو همون حین که رنگم پریده بود و میون گریه های دخترم، دل منم داشت له و لورده می‌شد، خواهر همسرم اومد. پرستاره و وقتی شرایط دخترم رو گفتم گفت بپوش بریم بیمارستان. همون لحظه همسرم اومد و رفتیم همگی بیمارستان. چقدر غصه خوردم براش، چقدر اشک ریختم، چقدر هر ثانیه صورتش رو می‌بوسیدم. دکتر گفت ویروسه و...
بمیرم برای دلت رباب.... من امشب مُردم، تو چی کشیدید🥲