۱۳ پاسخ

من هم پارسال ۲هفته بچه خواهر شوهرم پیشم بود. ولی چیزی به شوهرم نگفتم غر نزدم. بچه اصلا بریز بپاش نکرد خودشم معذب بود. من فقط تنها کاری که میکردم این بود که بیشتر غذا میپختم . همین ...
برای همین اذیت نشدم

هرچی بگی فایده نداره تازه بد میشی من ک با مادر شوهرم تو ی ساختمونم دخترش تقریبا هر روز میاد بچشم از اولی ک میاد تا بخوان برن پیش ما و ....تازه حرفم ک زدم گفتن تو چشم دیدن این بچه را نداری گفتم بابا هر کسی ی صبری داره

میفهمم چی میگی شوهر منم بدون مشورت با من پسر داداششو اورده بخدا دیشب تا دو داشتم کار میکردم دیگه پا ندارم اصلا گوش نمیده همش اذیت میکنه اپارتمانم هستیم صدای بقیه درومده

یه رویی بالا بیار که مجبور بشه برش گردونه خونش،تا اون باشه بدونه هماهنگی تو کاری رو نکنه،مگه حمالی دور از جونت

والا انقد بریز و بپاش کن برا پسره .هروز بگو میخام فلان چیزو درس کنم یچیز بخر بیار
ک دیگ ازین کارا نکنه

یا خداااا یه جوری صحبت میکنین انگار چقد این اتفاق سخته .الان اونی که هفت سال کنار سه تا خواهرشوهر تو یه خونه زندگی میکنی اختیار نداره در خونش قفل کنه یه چند روز بره یه جا .تازه شوهر نمیذاره خونه مادرشم بره همش گیر میده.تازه هنو طلبکار خانمه هم هس چکار باید کنه

عزیزم فدات میشم تاپیک های منم بخونین جواب بدین خواهش میکنم

دوهفته خیلیه باید میگفت

باید باهات هماهنگ میکرد.....بنظرم ی صحبت اساسی باهاش بکن.....

چرا دو دهفته؟؟!!

کلاس هفتم بزرگه
من ک ناراحت نمیشدم اگر شوهرم پسر خواهر شوهرم یا کلا زچه هاشو بیاره مودبن لا بچه ها بازی میکنن اهل تیکه انداختن یا خبر گشی هم نیستن بنطرم سخت نگیر

ای خواهر ۲۰۰ تومن تو کارتش ریختن‌که بدا خودش خوراکی بخره
این شوهر من اصلا قدرت نه نگفتن نداره
فقط منو دق میده

حق داری به شوهرت میگفنی من مگه پرستارم خواهرت باید زنگ‌میزد میپرسید گاری داری یانه با خودت ببرش سرکار خواهرش اومد بهش بگو من بعد اول با من هماهنگ‌کن اخه من خودم دوتا دارم همیشه موقعیت ندارم

سوال های مرتبط

مامان boys مامان boys ۵ سالگی
سلام مامانا بچه من دیروز دوماهه شد شیر خودمو میدم من هیچی نمیخورم از صبح فقط یه کم صبونه یه کم ناهار یه کم شام هرچیزی هم نمیخورم حبوبات و اینا هیچی بینش ۳تا خرما یه چایی، دو سه لقمه ارده شیره و همش عرق نعنا، حالا نمیدونم خدا خواهی یا بخاطر خرما و ارده شیره شیرم خوبه خداروشکر ولی خودم شدم پوست استخون سر اون یکی پسرمم همین بودم صورتم که پیر شده لاغر هر روز بدتر میشم جمعه ها میزم خونه مامانم همه بهم میگن چقدر لاغر شدی مخصوصا صورتم مامانم میگه بابا بخور ما اون موقع خونه مادرشوهر زندکی میکردیم هر غذایی درست میکردن می‌خوردیم مگه سوا چیزی واسه خودمون درست میکردیم بچه هامونم عادت میکردن شیرمونو میخوردن میگه بخور عادت میکنه ولی من وقتایی که بچم بیشتر میپیچه به خودش و همش گریه میکنم خودمو مقصر میدونم میگم یه کوچولو فلان چیزو خوردم اینجوری شد نمیخوام هم خودم هم پدر بچه اون روز در میاد واقعا پسر اولمم همینجور بودم شده بود بعد دو سال عین مرده متحرک و رفتم بعد دوسال و بیست روز تو صورتم ژل زدم ولی الان به شدت پسرم بدغذاست واقعا چی درسته طرز فکر من یا بقیه؟ شماها که شیر خودتون میدید واقعا چیکار میکنید ؟