۵ پاسخ

برات بفرستمم سالم نمی‌مونه بصرفس تو بیای مشهد 😋😜

ای جانم🥰🥹 منم تو مرحله پذیرشم ولی خیلی سخته🥺

آفرین 👌🏻
کار درست همینه مامان قوی 💪🏻

اصل پذیرش همینه 🤩👌حالا ک شل کردی لذت سهم دلت میشه

بهترین کار همینه منم خیلی سخت میگرفتم تپل شدم ناراحت بودم آخر گفتم عب نداره بیا از این روزا لذت ببریم خونه که نمیشه همیشه مرتب باشه چهارتا ظرف تو ظرفشوییم عب نداره😉

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۱۵ ماهگی
#ارسالی_شما

پیامی
برای
تو
که قصد داری...

برای تو، که ایستادی سرِ دو راهیِ …

اون چیزی که توی شکمته، فقط یه توده سلولی نیست؛
یه "جان"ه...
یه چیزی که داره کم‌کم شکل تو رو می‌گیره، تو رو مادر می‌کنه.
اون، اولین نفریه که صدای قلبت رو از درون شنیده. اولین کسی که قبل از اسمش، حسش کردی. قبل از اینکه دنیا ببینه‌ش، تو فهمیدی وجود داره.

می‌دونم که شاید هیچ‌کس کنار تو نیست. شاید مادر، خواهر، حتی پدر بچه همه بار رو روی دوشت گذاشتن.
می‌دونم... ولی یه چیز هست که فقط مال خودته:
صدای قلب اون بچه که الان، همین الان، داره توی بدنت می‌کوبه، حتی اگه هنوز نشنیدیش.

سقط، فقط پایانِ یه بارداری نیست. پایانِ یه بخشی از خودته.

یه بخشی که شاید سال‌ها بعد، بی‌هوا، نصفه شب، وقتی همه خوابن، بیاد توی فکرت و بگه: «اگه بودم چی؟»

هیچ‌کس نمی‌دونه تو چی کشیدی. هیچ‌کس حق نداره قضاوتت کنه.
ولی یه چیز رو بدون:
تو مادر شدی، حتی اگر کسی بهت نگه. حتی اگه کسی نباشه بچه رو بغل کنه، تو همین الان مادر شدی.
حتی اگه این چندمین فرزند تو هست، یه بچه‌ی تکراری نیست. این یه جان جدیده. یه نقطه‌ شروعِ تازه.

و اگه این بچه زنده بمونه، یه روزی شاید بشه همون کسی که بغلت می‌کنه و می‌گه: "ممنون که نگهم داشتی."

تو قرار نیست بی‌نقص باشی. فقط قراره مهربون باشی.

اگه فقط یه درصد احتمال می‌دی که یه زندگی پشت این دو‌راهی خوابیده، همون یه درصد کافیه.
چون زندگی همیشه از همون یه ذره شروع می‌شه...

@hejrat_kon

#سقط
#فریاد_بیصدا
#مادر
مامان آقا
هیرمان مامان آقا هیرمان ۱۱ ماهگی
مامانا تورو خدا یه راهکار بهم بدین من تا الان خیلی صبر کردم ولی دیگه می‌خوام وضعیت درست شه بچم یه دقیقه هم ولم نمیکنه وقتی بیداره نه میتونم به لباس و قیافه ام برسم حداقل آراسته باشم نه میتونم بدون دغدغه یه غذا درست کنم نه میتونم برا خود بچه صبحانه جدا ناهار جدا عصرونه جدا شام جدا بپزم یه مدل سوپ می‌زارم همونو تو همه وعده ها میدم بهش انقدر فرسوده شدم از درون که حد نداره دست تنهام. عصابم رد میده ولی بخاطر پسرم از همه چی خودم میزنم نه سر اون داد نزنم یا دعواش نکنم تا الان هم نکردم ولی دیگه کم کم داره صبرم کم میشه از لحاظ روانشناسی هم وقت مطالعه ندارم اگه دوساعت بخوابه انقدر خستم که منم همونجا خوابم می‌بره اگه نخوابم هم دیگه جوانی ندارم بیدار که شد باهاش پا به پا بیام چیکار کنم چجوری برنامه ریزی کنم بعضی وقتا تایم خوابش ظرف میشورم و خونه رو مرتب میکنم بعضی وقتا هم مثل امروز لج میکنم خونه ریخت و پاش که روحیه ام بدتر میشه وقتی ریخت و پاشه
مامان دردونه مامان دردونه ۱۴ ماهگی
چند وقته که خواب پسر کوچولومون کمتر شده که البته عادیه. قبلا دوتا چرت دو ساعته داشت و الان تقریبا سه هفته است بیشتر از یه ساعت چرت نمیزنه. قبلا موقع خوابش کارها رو میکردم و وقت برای استراحتم بود. الان دیگه فقط بخشی از کارهام در طول روز انجام میشه و استراحتم تعطیل. خواب شبشم از ساعت ۷ ونیم شده ۹ ونیم شب. خودش دیرتر میخوابه. و همه کارهای باقیمونده خونه رو اگه از ۹ تا ۱۲ شب انجام ندم میمونه برای فردا که بدتر از قبل میشه‌.
امروز عصر اینقدر خوابم میومد و اون میخواست بازی کنه که زنگ زدم به خواهرم که براش کلاغ پر بگه و شعر بخونه من ده دقیقه دراز بکشم و حرف نزنم. حجم این کارها به کنار، اینکه به خاطر بچه داری از باشگاه و خرید و شاگردهام‌ و خیلی کارها دیگه هم افتادم و رسما تو خونه حبس شدم هم علی حده است. روحت که خسته باشه، جسمت خسته تر میشه.
ولی این چند روز یه فکری خیلی کمکم کرده. اینکه تو اوج تنهایی و بی کمکی به این فکر میکنم الان خیلی از زنهای دیگه، خیلی از مامانهای دیگه دقیقا مثل من و شاید بدتر از منن. تو اوج خستگی باید برای بچه ها بپزن و بشورن و لبخند بزنن. این چند روز وقتی میخوام از شدت خستگی بزنم زیر گریه با خودم میگم خودمو به نیروی زنانه همه زن ها وصل میکنم و انرژی میگیرم. واقعا توان ما زنها بی پایانه. خدا این توان رو به ما بی‌پایان عطا کرده‌.
از من مادر به توی مادر، به گوشی؟ تو تنها نیستی. همه ما باهمیم فقط کنار هم نیستیم. به نیروی زنانه جهان وصل کن خودتو تا شارژ بشی و ادامه بدی.‌
خدا قوت به همه تون❤