۱۳ پاسخ

الهی بگردم عزیزم دیگه اتفاقیه که افتاده🥲
به فال نیک بگیر انشاالله بزرگ میشه همدمت میشه و باهم بزرگ میشن
به الانش فکر نکن به سه چهار سال دیگه فکر کن که دوتا دسته گل داری باهم دارن میدوئن و بازی میکنن و تو لذت میبری🥺
یکم اولش سخته که خدا بزرگه قشنگم مطمئن باش کمکت میکنه❤️‍🩹

عزیزم توکل به خدا داشته باش خودش کمکت میکنه انشاالله

عزیزم بد به دلت راه نده هر تصمیمی که گرفتی دلتو بسپار به خدا منم پسرم تازه شش ماهش شده و 13 هفته باردارم از مامانم دورم و کمکی ندارم فکر سقط رو هم کردم اما خب نتونستم بارداری و زایمان قبلیم سخت نبود اما بالاخره سخته که الان با بچه کوچیک دوباره ناخواسته باردار شدم کم میارم اما از خدا توان می‌خوام ،فکرای منفی رو از خودت دور کن هر تصمیمی که گرفتی حالا سقط یا نگه داشتنش با توکل به خدا جلو برو
از خدا آرامش می‌خوام واسه قلب مهربونت🤍

اینو برو سزارین

عزیزم نهایتا سزارین میشی انقدرررر راحته

چون داری همش بهش فکرمیکنی اصلابهش فکرنکن تاازیادت بره

شیر خودتو میخوره؟

عزیزم چقدر شرایط سختی داشتی.حتما بهت سخت گذشته که اینقدر ناراحتی.از اطرافیانت کمک بگیر.تا می تونی بخواب و استراحت کن.سعی کن بری بیرون.اگه به بچت شیر نمیدی فلوکستین بخور.اگه حالت خیلی بده برو پیش روانشناس.و اینک بدون شاید صدها مادر دیگه هم شرایطشون مثل توا.و تنها کسی که می تونه تو رو آروم کنه خودتی با کمک گرفتن از دیگران.با فهموندن این فکر به دیگران که باید به تو کمک کنن

خدا بهت قوت میده خیالت راحت انشاالله این اینطوری نیستی

وای سخته با وجود بچه کوچیک باردار بشی واقعا هم بهت حق میدم استرس داشته باشه ..واسه آروم شدنت هروز قرآن گوش بده انشالله دوره بارداریت رو خوب بگذره برات

باز خداروشکر کن ک اولی طبیعی بوده وگرنه سزارین سختت بود الابارداری..

عذر میخوام فقط جهت کنجکاوی میپرسم ، بچه رو‌نگه میدارید ؟

روش جلوگیریت چی بود

سوال های مرتبط

مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 ۷ ماهگی
درسته زایمان چه طبیعی چه سزارین سخته
ولی هیچی بدتر از شمادت های ما مادران سزارینی نیست🥲
به من گفتن تو زجر نکشیدی که سزارین شدی راحت
طبیعی خیلی سخته بله درست سخته ...
ولی سختی و استرس سزارین سختره...
فکرشو بکنید تک و تنها میرین به یه اتاق سرد ...
جو اتاق عمل ترسناک ...
نه پدری ن مادری ن همسری کنارته
کسی نیست بهت دلداری بده ...
دستتو بگیره
خودت و خودتی ...
با پاهای خودت میری دراز میکشی رو تخت تا شکمتو هفت لایه ببرن‌‌..
استرس اون آمپول بی حسی ...
وای خدا اون درد و ترس آمپول بازم تو جونمه 🥲😭
پنچ بار بهم آمپول زدن
وای خدا مردم از درد
انقد دلم میخواست مامانم پیشم باشه
دستاشو بگیرم اون سرمو ناز کنه
بگه نترس من کنارتم
اون شب قدر مادرمو بیشتر فهمیدم
که وجودش، دستاش قدرت منه ...
خدایا هیشکی رو بی مادر و بی پدر نکن ...
از عمل تموم شدم بردن ریکاوری ...
چشام همش ب در بود تا مادرم بیاد ...
لرز گرفتم فقط مادرم بهم سوخت...
دستامو گرف آروم شدم
نمیدونم چرا وقتی ب اون شب فکر میکنم دلم درد میکنه
دلم میگره ...
ولی دلم بیشتر از همه ب این میسوزه ک بهم میگن مادر بودن ب زایمان طبیعی بودنه ن سزارینی
تو یه مادر مصنوعی هستی ک سختی نکشیدی 🥲💔