۸ پاسخ

چقدر حرف دل منو زدی خواهر واقعا مادر بودن سخت

درک می کنم عزیزم حق داری قلبم باهاته ❤️من همه ی اینا رو پشت سر گذاشتم و دخترم ۱۴ سالشه یک بلوغ دیوانه کننده ای داره که دیروز از شدت استیصال نشستم به گریه کردن

همه ی اینا رو من هم دارم. باید رها کنی.
خوبه شال تو سر نمی کنه بیاد مجلس و تهدیدت نمی کنه شال نزاری سر کنم نمیام!🤕

وووای همه اینجورن پسر من شلوار جزب با استین بلند کفش از پاش بزرگتر میر کوچه قبل خوابش خون ب جیگرم میکنه

ما ک از ۴صبح بیداریم تا الان ک‌نمیخوام بخوابم دوس ندارم بخوابم منم نباید بخوابم حس میکنم الان جنون میگیرتم

پسزمن دیروز بالباس زمستونی توخونه میچرخید ناهار یه کاسه ماست خورد شام هم یه تیکه نون دیگه باهاش کل کل نمیکنم چون میدونم حرف خودشه

فعلا مشکل هممونه عب نداره این نشون میده دارن مستقل میشن البته خودمم بیشنر وقتا از دست امیرمهدی ب تنگا میام مثلا دیروز رفته بودیم روز بازار همینطوری دور بزنیم اقا کت شلوار مجلسی برداشته بود تنش کرده بود

همه اینایی ک گفتی مشکل هممونه واقعا

سوال های مرتبط

مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
امروز پسرمو دکتر برده بودم برا دلدردش موقعی که نوبت میگرفتم یه خانوم با بچه اش اومدبچه اش حدود 4یا 5ماه بودگفت دکتر بهش نمیدونم چه دارویی نوشته بود به جای 3قطره ده قطره داده بوداز وقتی که دارو خورد بی حرکت چشاش سمت بالا سر بی حرکت و بی حس فقط مردمک چشاش حالت دور از جون فلج روبه سقف بود از منشی پرسید منشی رفت به دکترش گفت دکتر هم کلی دعواش کرد که چرا این دارو رو که 3قطره بود بهش 10 قطره دادی صورتشو فلج کرده بود عوارض دارو واقعا وحشتناک بود طفلی بچه هیچ حرکتی نداشت دکتر براش یه آمپول نوشت که نصفشو براش زدباید یکساعت تو مطب مینشست تا آمپول اثر کنه گفت دکتر گفته اگه خوب نشد نصف دیگهآمپولو باید بزنه اونجا که نشسته بود بچه تو بغل مامانش خوابید بیدار که شد حال بچه خوب شده بود و اینور اونورو نگاه میکرد مامانش. فت پیش دکتر گفت ببریدش خونه اگه باز اینجوری شد باید ببرید بیمارستان یعنی تو این حدود یکی دوساعت همه ی کسایی که منتطر بودیم نوبتمون بشه نه تنها استرس مریضیه بچمونو داشتیم همه چهره ها نگرتن اون بچه بودیم هی از مامانش سوال میکردن که حالش چطوره خدارو شکر خوب بود رفتن خونه .. واقعا مادر بودن چقد سخته وقتی بچه مریض میشه چه بچه ی خودمون چه هر بچه ی دیگه چقدر نگران میشیم چقد برا مادر سخته استرسا همش رو مادره و مخصوصا این اتفاقای ناخواسته چقد مادر سرزنش میشه در کنار استرسی که داره باید حرف دیگران هم بخوره و بدوش بکشه خدا اول به مامانا بعدهمه ی بچه ها سلامتی بده 🙏🏼❤💚🌹❤❤❤💚💚💚
مامان رایبد💙 مامان رایبد💙 ۳ سالگی
سلام مامان قشنگا🌈
اول هفتتون بخیر و پر انرژی😍
پیشاپیش بابت سوالم عذرخواهی میکنم،این موضوع از نوزادی رایبد منو درگیر کرده تااااا همین الان، ولی هیچوقت روم نمیشد اینجا بپرسم🥴

میگم شما بینی بچه هاتون با چی تمیز و تخلیه میکنید🙈
من از روز اول با این قضیه مشکل داشتم، با فین گیر که اصلااااا چیزی بیرون نمی‌آمد و نمیشد، از همون اول با ته گیره ای یا سنجاق قفلی کوچولوها درمی‌آوردم باز کوچولو بود میشد مهارش کرد و درآورد، الان که ماشاالله بزرگتر شده و زورش بیشتر اصلا از اون متد که نمیشه استفاده کرد😅 ولی بینیش هم همیشه پر، همش از دهان تنفس میکنه، شب ها تو خواب که بزار و برو به زور نفس میکشه، الان با گوش پاک کن با هر چیزی بخوام تمیز کنم اصلا نمیزاره این وضعیت نفس کشیدنش خیلی رو مخم، یعنی شب ها هربار بیدار میشم میبینم بزور داره نفس میکشه کلافه و عصبی میشم🤦😞
فقط اگر ی حمام بریم و بیایم اونجا تخلیه بشه در غیر اینصورت هیچی دیگه، موندم چطوری این معضل بعد سه سال و نیم برطرف کنم😐
مامان آقاهانی آقاحسام مامان آقاهانی آقاحسام ۳ سالگی
مادر عزیز
برای جلوگیری از چاق شدن کودک در آینده این اشتباهات رو نکن
1️⃣هی به بچه نگو باید غذاتو تا آخر بخوری یا اگر نخوری اسراف میشه اینطوری فقط احساس گناه پیدا می‌کنه بذار خودش بفهمه چه مقدار غذا سیرش می‌کنه، این کمک می‌کنه بعداً هم یاد بگیره بیشتر از نیازش نخوره
2️⃣ قاشق‌های بزرگ رو هم پشت سر هم توی دهنش نذار، فقط چون می‌خوای زودتر غذا تموم بشه. این کار باعث میشه هم سرعت غذا خوردنش به‌هم بریزه هم حجم غذا دستش نیاد بذار با ریتم خودش آروم‌آروم بخوره
3️⃣استفاده از غذا به عنوان پاداش یا تنبیه باعث شکل‌گیری رابطه‌ی احساسی ناسالم با غذا می‌شود
4️⃣حواس‌پرتی هنگام غذا (تلویزیون، موبایل) افزایش کالری دریافتی بی‌خبر و ناهماهنگی با حس سیری
5️⃣شروع غذای جامد با شکر یا نوشیدنی‌های شیرین تغییر ذائقه به سمت کالری‌های بی‌ارزش.
6️⃣بی‌برنامه بودن وعده‌ها و میان‌وعده‌ها ایجاد گرسنگی شدید و پرخوری در وعده‌های بعد.
محمدرضا جرجرجرزاده
روانشناس و مربی کودک