تجربه زایمان من پارت پنجم
خلاصه صبح شد ۶ صبح من نمیدونم چیکار کنم اصلا ترس جونمو برداشته اونجا گفتن بچه میره دستگاه احتمالا یه هفته بمونه گفتم خدایا هزینش به کنار من چطور این شرایط رو تحمل کنم یه هفته با اون دردای زایمان بمونم پیش بچم
بیش از هرچیزی بلاتکلیفی اذیتم میکردم من خیلب ترسوام ترس از زایمان شدیدی داشتم
به دکترم زنگ زدم تا برداشت گفت زایمان کردی؟؟ گفتم من رفته بودم خونم بماند که عصبی شد گفت الان کجایی گفتم تو راه بیمارستان گفت اگ شک داری بیرون برو سونو بیا بیمارستان گفتم باشه رفتم بیرون سونو تازه از دیروز ناهارم چیزی نخورده بودم صبح هم مامانم گفت نخور دیگ بلک عمل شدی میلم نداشتم رفتم سونو شدم بیام بیرون از حال رفتم ب هوش اومدم دیدم دارن پاهامو ماسلژ میدن رو زمینم تو اتاق سونوگرافی😂یه آب و بیسکوییتم دادن که نخوردم نتیجه سونو چی بود؟!
نتیجه کاملا نرمال مایع ۱۱.۵ حرکات جنین هم اوکی اومدم بیرون یه ابمیوه قنادی خوردم رفتیم بیمارستان بله بیمارستانم سونو الزهرا رو تایید کرد ولی خدا خیرش بده یه ماما تو تریاژ بود خانوم خانوم خیلی مهربون بود یه دکتر هیلی ببخشید سگم اونجا شیفت بود که گفت باید معاینه بشی باز شرو شد گریه هام نشدم همسرم گفت مگ با پول نیست اینجا من پولشو میدم عملش کن اگ خونشون درخطره گفت الویت طبیعیه نشد باشه گفتم عجبا زنگ زدن دکتر خودم گفت باید بزاره دکتر شیفت معاینش کنه یا تست امینوشور بره که اونم از همون ماما پرسیدم گفت ترس نداره ولی درد داره معاینه هم داره برعکس بقیه استرس نمیداد ولی واقعیت رو میگفت میگفت پاشو برو خونت تو چیزیت نیست سونو اونجا اشتباه بوده من از این موردا زیاد دیدم دکتر شیفت هی میومد برام پارس میکرد میرفت😂🤦🏻‍♀️ م

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان من پارت شش
گفت تو ک معاینه نمیشی چجور حامله شدی گفتم چجور حامله میشن همه هرجور شدن منم اونجور شدم لال شد کلیم باهاش بحث کردم
حالا اون تستم ندادم بستری شدم بیمارستان بین المللی باز اونجا رفتم سونو بماند که هی با دکتر سر معاینه بحث کردم دکتر خودم مدام زنگ میزد ولی قبول نکردم
رفتم دوباره سونو با ویلچر بردنم اونم نمینشتم الان تو ذهنتون یه دختر سوسولم نه؟!😂
دقیقا اونجوریم چون ترس یه امپولم دارم کلا از دکتر بیمارستان میترسم ولی ب زور سوار ویلچر شدم کلی شوخی کردن اونجا کادر بیمارستان ولی نشستم اینم بگم جز دکتر شیفت بین المللی همه کادر بیمارستان مهربون بودن رفتم سونو اورژانسی نتیجه دوباره ۱۱.۵ حرکات نرمال ۳۶ هفته و ۶ روز منتها با توجه به وزنش ۳۸.۶ روز نشون میداد
رفتم دوباره بالا تریاژ مامایی همون ماما مهربونه بود گفت دیدی میگم پاشو برو گفتم اینا میترسونن منو حالا از دیشبم هی از الزهرا زنگ میزدن که کجایی چیشدی ول کن نبودن هی میگفتن بچت میمیره جونت در خطره
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان من پارت چهار
رفتم که رفتم😅🤦🏻‍♀️
حالا بیان منو بگیرن رفتم بیرون زنگ زدم همسرم بدو‌ بیا بریم اون بیچاره هم زایشگاه بود بدو بدو اومد رفتیم گفنم برم خونه دوش بگیرم لباس بردارم مامانمم بردارم بیاییم که همسرم گفت دیر نشه بچه چیزیش بشه شک افتاد ب دلم ولی باز گفتم نه بریم خونه من از اینجا مستقیم برم زایمان از استرس میمیرم فقط ساک همراهم نبود واگرنه حموم اینا رفته بودم از ترس میخاستم زمان بکشم نرم بیمارستان
رفتیم خونه به مامانم زنگ زدم با گریه توضیح دادم اونم فورا با بابام اومد همشون ترس تو چشاشون بود حتی مامانم گریه میکرد ولی به من دلداری میدادن چه این هفته چه هفته بعد نترس
البته بگم که من بعد سونو به دکترم خبر دادم گفت بمون الزهرا زایمان کن خیلی ناراحت شدم گفتم خانم دکتر من ۹ ماه اومدم پیش شما اخرش اینجا زایمان کنم اونم طبیعی گفت اونجا همشون دکترای باسواد و حرفه ایی نترس منم که گوش ندادم و همسرمم از حرفش عصبی شده بود که چه دلیلی داره حتی اگ وقت زایمانتم باشه باید بیاد بیمارستان و اون عملت کنه اینم بگم دکترم فقط بین المللی میرفت الزهرا نمی اومد
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان من پارت هفتم
من دوباره با بحث دکتر شیفت رضایت شخصی دادم رفتم خونم و من نزاییدم😂😂
هر روز از بیمارستان ها زنگ زدن بیا نرفتم دکتر خودمم که نگم هر زنگ میزد که چرا اینجوری لجی فلانی بیا برو تست بده گفتم تست هرجور باشه میدم جز از پایین😂
خلاصه یه هفته گذشت و دوباره مامان بیچاره ام با بابام اومد دوباره مامانم من و همسرم رفتیم بیمارستان من از اول دوست داشتم تاریخ ۴.۲۴ بچم دنیا بیاد که ۲۳م با دکترم هماهنگ شدم گفت نخیر نمیشه الان ۳۷.۶ هستی زوده تست بده اگ مشکوک بود بستری شو میام کلی پشت تلفن گریه کردم اسرار کردم گفت باشه فردا برو میام عملت کنم منتها رفتی بیمارستان بگو ابریزش دارم معاینه هم نمیشم بستری میشی من بیام عملت گفتم باشه شبش من با فیلم بردار هماهنگ کردم😂گفتم فردا عمل دارم نگو زنگ زذه بیمارستان اونام گفتن این تاریخ فلان دکتر عمل نداره زنگ زدن دکترم گفته نه من عمل نداره اخه میخاسته اروژانسی بشم زنگ زد بهم هرچی اومد دهنش گفت ک مگ من نگفتم اوزانسی عملت میکنم تورو باید دکتر شیفت عمل کنه چون رضایت به معاینه نمیدی ولی من دم سوخت گفتم عمل میکنم توام خراب کردی چطور اوژانسی میری ولی فیلم بردار داری گفت چون دوست داری تاریخت این باشه قبول کرده بودم من نمیام😕😕
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان من پارت سوم
خلاصه هی اونا گفتن من گفتم دوباره ان اس تی گرفتن کلا نرمال بود و حتی همونجا پسرم تو شکمم تکون میخورد گفتم نمیشه یه هفته هم صبر کنم گفتن خیر بچه رسیده به خشکی شاید الان نفس نداره حتی شاید چند دقیقه زنده بمونه😢🥺
وای هی من استرس میکشیدم هی همسرم نگاه میکردم تو چشاش ترس بود
چون من هیچ وقت رضایت به طبیعی ندادم نمیتونست بگه بمون زایمان کن میگفتم چیکار کنم میگفت نمیدونم که پاشو بریم بین المللی اونجا ببیننت
گفتم من میرم بیمارستان بین المللی گفتن نه شاید تا اونجا نرسی😕
گفتم ولی من خوبما چیزیم نیست گفتن ولی سونو خوب نیست منو بردن اتاق اصلی زایشگاه رو نشون دادن که اینجا تنها میزایی ال و بل گفتم من مشکلم اینا نیست من نمیخام اینجا بمونم و طبیعی و معاینه رو قبول ندارم شد ساعت ۳ شب
همونجا یه خانومم بود گفتن چرا اینجوری میکنی توضیح دادم گفت من از صبح ۸ بار معاینه شدم درد نداره که بزار معاینت کنن گفتم من چندشم میشه
مامان آنیکا🎀 مامان آنیکا🎀 ۳ ماهگی
پارت ۲
بیمارستان میلاد که سریع گفت بسترییی گفتم چی گفت اصلا این فشار طبیعی نیس گفت سریع بخواب معاینه شی گفتم معاینه چرا من سزارینم طبیعی نیستم که دستم ماما گفت گفت سریع شلوارتو در بیار گفتم خانم متوجهین من اصلا نمیخام یهو دکتر اومد گفت ببین نمیدونم میخای بری بیمارستان خصوصی اینا کاری ندارم ولی با این فشار که هی داره میره بالا بچت خفه میشه خودتم تو سزارین تشنج میکنی گفتم اشکال نداره هر چی بشه رضایت دادم اومدم
به بابامو خواهرم گفتم بریم بریم بیمارستانی که سونو میگیره الان بیمارستان خودم سونو نداشت خلاصه رفتم بیمارستان لاله سونو دادم خداروشکر سونوم خوب بود همون جا رفتم ان اس تی بدم گفتن دکترت هر کی هست باید دکتر ما نظرشو بده گفتم اشکال نداره من سریع باید ان اس تی بدم خلاصه کتر ان اس تیم تموم شد دیدم ماماو پرستارا هی باهم حرف میزنن یهو گفت شماره ای دکترت داری گفتم اره گفت زنگ بزن بهش گفتم چیزی شده گفت یه دونه آیتمش اصلا خوب نیس
بعد یه زنه اونجا بود هی جیغ میزد منم گفتم تا سزارین هست چرا خدایی طبیعی یهو ماما گفت بهش حق بده ۳۲ هفته بچه تو شکمش مُرده وای اینو نگفت من قلبم هری ریخت به دکترم زنگ زدم گوشی گرفتن رفتن تو یه اتاق با دکترم حرف زدن من شنیدم که ب دکترم گفتن وظیفه ما که الان بستریش کنیم اینجا شما اگه مطمئنی میاد همون بیمارستان رضایت بگیریم
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان من پارت یک

سلام سلام بلاخره بعد ۲۶ روز از زایمانم تونستم بیام از زایمانم براتون بگم
دقیقا ۳۶هفته و ۶ روز بودم که رفته بودم پیش دکترم برای نامه سزارین و کنترل ماهانه ام
اینو از اول بگم که من انتخابم از قبل بارداری هم سزارین بوده و هیچ وقت به طبیعی فکر نکردم...
چند روز بود که حس میکردم لباس زیرم خیس میشد نمیدنم ترشح بود یا کیسه اب
اینو پیش دکترم گفتم گفت خیلی خطرناکه و باید معاینه بشی متاسفانه من حتی از معاینه هم چندشم میشه و بشدت میترسم اجازه ندادم
گفت برو سونو چون ساعت ۸ شب شده بود جایی نبود برم سونو گفت برو الزهرا
من یه ده دقیقه ایی رسیدم بیمارستان بسم الله گفتن برو تریاژ بعدم زایشگاه
مصیبت اینجا شرو شد بعد ساعتها معطلی که باید معاینه بشی فلانه بهمانه میمیری عفونت میکنی گفتم عمرا نمیزارم کسی دست به من بزنه ان اس تی گرفتن شد ساعت ۱۲شب و من هنوز سونوگرافی نرفتم روی یه تخت کثیف که همسرمم پیشمه دراز کشیدم و نمیدونم منتظر چیم پاشدم رفتم پیش دکتر همونجا زایشگاه
گفتم دکترم سونو نوشته برم کی میرم گفت خانوم اون هیچیه دکترت کیه من باید بنویسم گفتم باش بنویس خانوم بی سواد
نوشتن و من بلاخره رفتم سونو بعد دقیقا ۱۲رو گذشته بود من رفتم داخل یه خانوم سرپا وایساده منو سونو کرد گفت چرا اومدی گفتم مشکوک ب آبریزشم ولی نمیدونم ترشح بوده یا کیسه آب
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان ronisa مامان ronisa ۴ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان هلما و ماهان❤️ مامان هلما و ماهان❤️ ۲ ماهگی
#پارت سوم زایمان طبیعی
تا شدم ۳۷هفته و یک روز
حرکات اسکات رو شروع کردم روزی بیست بار اسکات میزدم
یک ساعت پیاده روی میکردم و یک روز درمیون دوش آب گرم می‌گرفتم
.........
چون تو بچه قبلیم تجربه داشتم که بدون درد رحم من باز میشه باید خودم زود تر برم دکتر برای برسی زود زود میرفتم معاینه میکردن
هفته ۳۷هفته و چهار روز
درد داشتم انقباض داشتم گفتم برم مامای بهداشت معاینه کنه ببینم وضعیتم چیه
رفتم ماما گفت که من معاینه نمیکنم گفتم پس تو اینجا چیکار می‌کنی من رحمم باز بشه بچه زود بدنیا بیاد چیزی بشه از توعه و اینا بعد کلی دعوا راضی شد که معاینه کنه بهم گفت یک و نیمی یاهمون دو ویزیت نیست انقباض نداری بچه هم حرکت می‌کنه
درحالی که اون روز حرکت نکرده بود اصلا
من فهمیدم ماما چیزی حالیش نیست اومدم خونه دیگه کار پیش اومد نرفتم بیمارستان و اینا
درد هامم به کل قطع شده بود
انقباض نداشتم درد نداشتم حرکات بچه هم خوب بود
تا شد ۳۷هفته و ۶روز
اون روز طرفای بیمارستان کار داشتیم به شوهرم گفتم برم یه ان اس تی بدم ببینم وضعیت چیه خودمم دلم میخواست بچه اون روز بدنیا بیاد
رفتم بیمارستان گفتم یکم انقباض دارم و بچه حرکتش کم شده
الکی🤪
ان اس تی گرفت گفت زیاد جالب نیست گفت برو بالا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانتی
و باید بستری شی
ولی من یهو ترس اومد سراغم گفتم اصلا انقباض ندارم بچه هم حرکتش خوبه گفت باز خودت میدونی یابرو خونه دردات بیشتر بشه بیای یا بیا بستریت کنیم
گفتم نه برم خونه بیام
از اونجا ترسیدم رفتم دکتر خودم
دکتر خودم معاینه کرد گفت چهار سانت روبه پنجی
🫡
گفتم چی میشه الان گفت باید زود بستری بشی
گفتم آخه من هیچی نیاوردم برم خونه بیام
گفت اصلا امکان نداره