تجربه زایمان من پارت چهار
رفتم که رفتم😅🤦🏻‍♀️
حالا بیان منو بگیرن رفتم بیرون زنگ زدم همسرم بدو‌ بیا بریم اون بیچاره هم زایشگاه بود بدو بدو اومد رفتیم گفنم برم خونه دوش بگیرم لباس بردارم مامانمم بردارم بیاییم که همسرم گفت دیر نشه بچه چیزیش بشه شک افتاد ب دلم ولی باز گفتم نه بریم خونه من از اینجا مستقیم برم زایمان از استرس میمیرم فقط ساک همراهم نبود واگرنه حموم اینا رفته بودم از ترس میخاستم زمان بکشم نرم بیمارستان
رفتیم خونه به مامانم زنگ زدم با گریه توضیح دادم اونم فورا با بابام اومد همشون ترس تو چشاشون بود حتی مامانم گریه میکرد ولی به من دلداری میدادن چه این هفته چه هفته بعد نترس
البته بگم که من بعد سونو به دکترم خبر دادم گفت بمون الزهرا زایمان کن خیلی ناراحت شدم گفتم خانم دکتر من ۹ ماه اومدم پیش شما اخرش اینجا زایمان کنم اونم طبیعی گفت اونجا همشون دکترای باسواد و حرفه ایی نترس منم که گوش ندادم و همسرمم از حرفش عصبی شده بود که چه دلیلی داره حتی اگ وقت زایمانتم باشه باید بیاد بیمارستان و اون عملت کنه اینم بگم دکترم فقط بین المللی میرفت الزهرا نمی اومد

۱۱ پاسخ

زودتر ادامه اش بگو🤣

وای متناتو خوندم زیر شکمم درد گرفت🤣🤣

واییی دختر چقدر نترسی تو

بقیش رو بگو

چقدر ماجرا داشتی؟

دکترت کی بود ؟

بقیشم بگو دیگه

خیلی کنجکاو شدم ادامه شو زودتر بزار

بقیش چی شد

زود بگو 😂اعصابمون خورده

وای چه استرسی داشتی وقتی نمی‌دونستی باید چکار‌کنی

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان من پارت پنجم
خلاصه صبح شد ۶ صبح من نمیدونم چیکار کنم اصلا ترس جونمو برداشته اونجا گفتن بچه میره دستگاه احتمالا یه هفته بمونه گفتم خدایا هزینش به کنار من چطور این شرایط رو تحمل کنم یه هفته با اون دردای زایمان بمونم پیش بچم
بیش از هرچیزی بلاتکلیفی اذیتم میکردم من خیلب ترسوام ترس از زایمان شدیدی داشتم
به دکترم زنگ زدم تا برداشت گفت زایمان کردی؟؟ گفتم من رفته بودم خونم بماند که عصبی شد گفت الان کجایی گفتم تو راه بیمارستان گفت اگ شک داری بیرون برو سونو بیا بیمارستان گفتم باشه رفتم بیرون سونو تازه از دیروز ناهارم چیزی نخورده بودم صبح هم مامانم گفت نخور دیگ بلک عمل شدی میلم نداشتم رفتم سونو شدم بیام بیرون از حال رفتم ب هوش اومدم دیدم دارن پاهامو ماسلژ میدن رو زمینم تو اتاق سونوگرافی😂یه آب و بیسکوییتم دادن که نخوردم نتیجه سونو چی بود؟!
نتیجه کاملا نرمال مایع ۱۱.۵ حرکات جنین هم اوکی اومدم بیرون یه ابمیوه قنادی خوردم رفتیم بیمارستان بله بیمارستانم سونو الزهرا رو تایید کرد ولی خدا خیرش بده یه ماما تو تریاژ بود خانوم خانوم خیلی مهربون بود یه دکتر هیلی ببخشید سگم اونجا شیفت بود که گفت باید معاینه بشی باز شرو شد گریه هام نشدم همسرم گفت مگ با پول نیست اینجا من پولشو میدم عملش کن اگ خونشون درخطره گفت الویت طبیعیه نشد باشه گفتم عجبا زنگ زدن دکتر خودم گفت باید بزاره دکتر شیفت معاینش کنه یا تست امینوشور بره که اونم از همون ماما پرسیدم گفت ترس نداره ولی درد داره معاینه هم داره برعکس بقیه استرس نمیداد ولی واقعیت رو میگفت میگفت پاشو برو خونت تو چیزیت نیست سونو اونجا اشتباه بوده من از این موردا زیاد دیدم دکتر شیفت هی میومد برام پارس میکرد میرفت😂🤦🏻‍♀️ م
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان من پارت سوم
خلاصه هی اونا گفتن من گفتم دوباره ان اس تی گرفتن کلا نرمال بود و حتی همونجا پسرم تو شکمم تکون میخورد گفتم نمیشه یه هفته هم صبر کنم گفتن خیر بچه رسیده به خشکی شاید الان نفس نداره حتی شاید چند دقیقه زنده بمونه😢🥺
وای هی من استرس میکشیدم هی همسرم نگاه میکردم تو چشاش ترس بود
چون من هیچ وقت رضایت به طبیعی ندادم نمیتونست بگه بمون زایمان کن میگفتم چیکار کنم میگفت نمیدونم که پاشو بریم بین المللی اونجا ببیننت
گفتم من میرم بیمارستان بین المللی گفتن نه شاید تا اونجا نرسی😕
گفتم ولی من خوبما چیزیم نیست گفتن ولی سونو خوب نیست منو بردن اتاق اصلی زایشگاه رو نشون دادن که اینجا تنها میزایی ال و بل گفتم من مشکلم اینا نیست من نمیخام اینجا بمونم و طبیعی و معاینه رو قبول ندارم شد ساعت ۳ شب
همونجا یه خانومم بود گفتن چرا اینجوری میکنی توضیح دادم گفت من از صبح ۸ بار معاینه شدم درد نداره که بزار معاینت کنن گفتم من چندشم میشه
مامان فرفری💙 مامان فرفری💙 روزهای ابتدایی تولد
پارت ششم
دکتر ک اومد براش دلیل بستری شدن منو توضیح دادن گفتم دکتر منو مرخص کن گفت ک چرا نمیایی بیمارستان خودم عملت کنم گفتم چند میگیری گفت با بیمارستان انقدر میشه منم خوشحال شدم خیلی شمارشون گرفتم گفتم منو با رضایت خودم مرخص کن گفت باشه برگه رضایت مهر میزنم توهم فردا بیا برا سزارین کنم گفتم باشه انقدر خوشحال بودم ک قراره مرخصشم ک حد نداشت سونو گفت انجام دادم همونجا و ازمایش
رفتم سونو تو ویلچر بودم منو بردن ک مامانم اینا رو دیدم اومدن پیشم گفتم میخام مرخص شم همشون خوشحال شدن رفتم. سونو انجام دادم رفتم نشستم منتظر ک بیان ببرنم تو بخش اون خانومه دیگه میخاست زایمان کنه بردنش تو اتاق تا زایمان کنه اونم دکتر نمیومد بالا سرش ک دانشجو اتقدر هم سرش داد میزد ک نگو اونم همش جیغ میزدانقدر میترسیدم ک نگو تا ظهر طول کشید رفتم بخش زنگ زدم مامانم اومد باهام رفتیم تو حیاط ب شوهرم جریان گفتم
گفتم من باید حتما سزارین شم براش همه جریان اونجا ک چه بلایی سرم اوردن رو گفتممم
دیگه منتظر بودم تا دکتر بیاد دکتر اومد باهاش صحبت کردم برا سزارین فردا نامه هم داد ک مرخص بشم کارامو کردم و از اون بیمارستان شوشتری لعنتی در اومدم...
#بارداری
#زایمان
مامان نیکی مامان نیکی روزهای ابتدایی تولد
تجربه وخاطره  زایمان طبیعی پارت ۱
سلام دخترا دوشنبه رفتم معطب دکترم ۳۸هفته و ۳روزم بود معاینه کرد گفت ۲ثانت دهانه رحمت بازه  ورزش کن .پیاده روی کن بزا زودتر زایمان کنی چون سربچه پایینه وزنش کمه زایمانت راحته واقعا معاینش درد داشت هیچی دیگه با رنگ پریده اومدم بیرون بااجیم بودم آجیمم که استرسی گفت وای تو الان ب خون ریزی میفتی زایمان میکنی نمیدونم پاشو زور بریم خونه ما بخواب درد گرفت ببرمت دکتر  فکر کن ساعت ۸نیم شب😢🤦‍♀️
حالا منم با استرس زنگ زدم شوهرم اونم مغازه بود گفتم  که  حمید بر موهاتو بزن من امشب زایمان میکنم
زنگ زدم به ماما همراهم بهش گفتم که دکترم معاینه کرده و این حرفا اونم گفت وزش کن غذا بخور  بزا تا صب زایمان کنی 
منم فقط به فکر این بودم که خدایا من هیج کاری نکردم من هنوز ساک جمع نکردم .از اتاقش فیلم نگرفتم از خودمون عکس نگرفتم تولد حمید ۴شهریور بود براش کیک نخریدم 🤦‍♀️🤣🤣🤣
همه چیزو گذاشتم دقیقه ۹۰ من ب خدا(توروخدا این کارو نکنید شما حتما کاراتونو زود انجام بدین)

این عکس برای شبیه ‌که رفتیم معطب دکترم 🤣🤦‍♀️ سبزه منم بااون شکم🫠
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان من پارت هفتم
من دوباره با بحث دکتر شیفت رضایت شخصی دادم رفتم خونم و من نزاییدم😂😂
هر روز از بیمارستان ها زنگ زدن بیا نرفتم دکتر خودمم که نگم هر زنگ میزد که چرا اینجوری لجی فلانی بیا برو تست بده گفتم تست هرجور باشه میدم جز از پایین😂
خلاصه یه هفته گذشت و دوباره مامان بیچاره ام با بابام اومد دوباره مامانم من و همسرم رفتیم بیمارستان من از اول دوست داشتم تاریخ ۴.۲۴ بچم دنیا بیاد که ۲۳م با دکترم هماهنگ شدم گفت نخیر نمیشه الان ۳۷.۶ هستی زوده تست بده اگ مشکوک بود بستری شو میام کلی پشت تلفن گریه کردم اسرار کردم گفت باشه فردا برو میام عملت کنم منتها رفتی بیمارستان بگو ابریزش دارم معاینه هم نمیشم بستری میشی من بیام عملت گفتم باشه شبش من با فیلم بردار هماهنگ کردم😂گفتم فردا عمل دارم نگو زنگ زذه بیمارستان اونام گفتن این تاریخ فلان دکتر عمل نداره زنگ زدن دکترم گفته نه من عمل نداره اخه میخاسته اروژانسی بشم زنگ زد بهم هرچی اومد دهنش گفت ک مگ من نگفتم اوزانسی عملت میکنم تورو باید دکتر شیفت عمل کنه چون رضایت به معاینه نمیدی ولی من دم سوخت گفتم عمل میکنم توام خراب کردی چطور اوژانسی میری ولی فیلم بردار داری گفت چون دوست داری تاریخت این باشه قبول کرده بودم من نمیام😕😕
مامان کایان 🩵🚙 مامان کایان 🩵🚙 ۴ ماهگی
زایمان(سزارین ) پارت دوم
بعدش زنگ زدن دکترم ساعت ۱۱شب بود که گفتن وضعیت مو ۳۷هفته بودم دکتر گفت بدین با خودش حرف بزنم با خود دکترم حرف زدم گفتم وضعیت مو که گفت دیگه نرو خونتون بمون بیمارستان بستری شو گفتم نمیخوام نزدیک بیمارستان فامیل زیاد داشتیم رفتیم خونه یکیشون دکتر گفته بود تا وقت نامه امم هر روز برم آن اس تی جمعه ۲۶اردیبهشت ساعت ۱۰از بیمارستان زنگ زدن که بیا آن اس تی گفتم صبحانه بخورم بیام یهو احساس کردم ازم نصف استکان آب ریخت رفتم سرویس دیدم یکم آب با ترشح بزرگ سفید با رگه های قهوه ای اومد نگران شدم زیاد رفتم بیرون به شوهرم و فامیلمون گفتم گفتن شاید کیسه آب باشه رفتیم بیمارستان سریع آن اس تی گرفت خوب نبود معاینه کرد همون یک سانت بودم تست آمینو شور گرفت مثبت شد و من از استرس مردم نامه رو گرفتن و پرستار اومد گفت کیسه آبت سوراخ شده و ۳۷هفته و ۱روز بودم گفت واسه هزینه مشکلی نداری و شاید بچه بره دستگاه گفت زیر ۳۷میره ولی ۴۰هفته هم داشتیم رفته گفتم نه واسه هزینه مشکلی ندارم سریع پرونده تشکیل دادن زنگ زدم مامانم گفتم بیا سریع می‌خوانن ببرن عمل بعدش گوشیم همراهم بود به شوهرم زنگ زدم پشت در بلوک زایمان بود گفتم می‌خوان ببرن عمل بعد دیدم خودشون صدا زدن شوهرمو که برو پرونده باز کن سریع
مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۶ ماهگی
سلام تا دخترم خوابیده دلم خاست بیام از تجربه زایمان طبیعیم بگم..
پارت ۱

۳۹ هفته و دو سه روز بودم که با شوهرم رفتیم بیرون خرید نزدیک مطب دکترم بودم شوهرم گفت تا اومدیم اینجا زنگ بزن دکتر یه سر بریم پیشش(چون هفته آخر بود نوبت نزد برام گفت اگه به دنیا نیومد خودت بیا)
رفتیم مطب و نوار قلب اینا گرفتیم بعد دکتر اومد معاینه کنه تا دست زد کیسه آبم پاره شدددد🥲
گفت کیسه آبت به مو بند بوده و من خیلی وقتا برای بقیه مجبورم با سوزن سوراخ کنم کیسه آبو…
یه ترسی تمام وجودمو گرفت از اینکه دیگه قراره زایمان کنم
دستام شروع به لرزیدن کردن
دکتر باهام حرف زد و یه کم آرومم کرد
راستش بیمارستان تا اون لحظه هم باز تصمیم نگرفته بودیم کجا بریم
دکترم پیروزی بود گفت کجا میری بیمارستان گفتم احتمالا بریم قلهک
گفت من خودم بیمارستان تهرانپارسم هزینه دستمزد و خود بیمارستان ۱۱ تومنه
گفتم دوتاش؟ گفت بله
دیگه گفتم دکتر خودمه خب خوبه گفتم پس باشه میرم اونجا
زنگ زد سفارشمم کرد و بهش گفتم میتونم برم خونه پردیس وسایلمو بیارم؟
گفت نه باید بری بیمارستان همسرت میره وسایلت و بیاره
خلاصه راه افتادیم بیمارستان تهرانپارس
مامان نفس کوچولو🥰 مامان نفس کوچولو🥰 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی ۱
دقیق ۳۹ هفته کامل پیش ماما رفتم میخواستم زودتر نی نیم به دنیا بیاد میخواستم نامه بستری بنویسه ماما فامیل بود بدون هزینه برام نامه نوشت که بیمار شکایت درد کمر دارد و اینا گفتم برای ۳۹ هفته و ۳ روز بنویسه اونم همون تاریخو زد اونجا معاینه شدم که اصلاااا درد نداشت و دهن رحمم باز نشده بود فقط یه سانت بود اومدم به آقام گقتم دهن رحم باز نشده بریم بگردیم امروز معاینه شدم شاید باز شد اونم قبول کرد و ما رفتیم خرید واسه زایمان اینجا و اونجا کلی فروشگاه گشتیم و از پله بالا پایین و اینا خسته شدم دیگه اومدیم ناهار خوردیم قرار بود شبش برم خونه مامانم ساعت ۳ اینا رفتیم خونه بابام به مامانم گفتم ماجرارو اونم رفت به بابام گفت امروز بریم خرید وسایل نوزاد من بابامم که فردا قرار بود بره سرکارش قبول کرد که برن شهر خرید من گقتم منم میخوام بیام با ماشین همسرم منو مامانم و بابام و آبجی کوچولوم پیش به سوی خرید واسه کوچولوم دیگه اونجا انقدررررر پیاده روی کردم کمر درد گرفتم بعد از خرید برگشتیم خونه مامانم شام و اینا خوردیم اسرار کردن شب بمونیم قبول نکردم اشاره دادم به آقام که بگه نه میریم کار دارم فردا و اینا من دلم میخواست بمونم ولی با این همه پیاده روی یه رابطه هم باید نوش جان میکردم که دهن رحم کامل باز شه دیگه .......
مامان زینب🩷 مامان زینب🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان➡️➡️➡️
پارت یک
صبح روز ۱۳ شهریور که سن بارداری من بود ۳۶ هفته و دو روز، من بعد از نماز صبح دیدم استخون های واژن و کشاله ی رانم دردش خیلی شدید شده جوری که حرکت رد برای من مشکل کرده بود... مامانم می گفت طبیعیه چون هفته های آخری فشار روی لگنته، ولی من نتونستم قبول کنم که این درد طبیعیه... چون پنجشنبه بود نه مامایی که پیشش می رفتم مطب بود و نه دکترم... بنابراین به ماما پیام دادم و ازش کسب تکلیف کردم که بهم گفت یه معاینه بشو، این همه درد طبیعی نیست، با همسرم رفتیم یه بیمارستان نزدیک، اونجا ازم دوبار ان اس تی گرفتن و خب نرمال بود، ماما اومد معاینه کرد و بهم گفت یکم باز شدی انگار! گفتم دو سانت؟ گفت نه ۳ سانتی! اینجا بستریت کنم؟
گفتم نه من بیمه ام با اینجا نمیخونه میخوام برم پیش دکترم. خلاصه ازمون رضایت گرفتن ولی تاکید کردن مستقیم برم بیمارستان چون می گفتن زود خودتو برسون که تو راه نزایی!🤣
منم اصلا اماده نبودم نه خودم نه ساک دخترم. خلاصه دوباره به مامام زنگ زد و بهم اجازه داد برم خونه اماده شم.
من در عرض یک ساعت، هم ارایشگاه رفتم هم دوش گرفتم و هم ساک خودمو دخترمو جمع کردم😁😁
۱۰ و نیم شب من رسیدم بیمارستان چمران....