۵ پاسخ

شرایط زندگی اینارو با ما مقایسه میکنی!؟!!!؟
برگااام
یه قوطی شیزخشک معذرت
یه بسته پوشک معذرت
بزق معذزت
آب معذزت
گاز معذرت
و ....

اونا مثل ما نیستن همش تن بدنشون بلرزع وقتی میخان خرید کنن ۷ تا میارن ما تو یکیش هم موندیم

آنكه دندان دهد نان دهد

اینکه شرایطشو داشته باشی روحیشو داشته باشی خیلی مهمه

هفتاروچجوربزرگ می‌کنه سخته

سوال های مرتبط

مامان ℒ𝒾𝒶𝓂 مامان ℒ𝒾𝒶𝓂 ۱ سالگی
✅️چند راهکار مناسب برای برطرف کردن دوگانگی رفتار برای مادرای شاغل که ساعتای از روز مادر یا مادرشوهرشون بچشونو نگه میدارند:
۱. ثبات در سبک خودت
بچه‌ها خیلی سریع تشخیص میدن "مامان چه جور فکر می‌کنه".
حتی اگر نصف روز پیش کسی دیگه باشه، وقتی ببینه تو در حرف‌ها و رفتارهات یکدستی، همون رو به‌عنوان قانون اصلی می‌پذیره.
۲. خنثی کردن بدون بحث
اگر شنیدی مادر/مادرشوهر چیزی گفته (مثل تهدید یا شرط)، لازم نیست جلوی بچه باهاش بحث کنی.
کافیه بعدش، با آرامش پیام درست رو برسونی:اونا: «اگر نخوری نمی‌بریمت»

تو: «ما با هم می‌ریم عزیزم، غذا هم برای بدن قشنگته.»
۳. قدرت "ریچوال" (روال ثابت با مامان)
یه سری عادت کوچیک فقط بین تو و بچه بساز، مثل:شب قبل خواب کتاب خوندن
_آهنگ یا شعر خاص با مامان_بغل مخصوص وقتی از سرکار برمی‌گردی
این روتین‌ها بهش یاد میدن که «مامان یه دنیای امن داره» حتی اگر بقیه جاها فرق داشته باشه.
۴. ارتباط با مراقب (مادر/مادرشوهر)
خیلی مستقیم و انتقادی گفتن معمولاً حساسیت میاره.
بهتره به‌جای گفتن «این کار اشتباهه»، از روش مثبت استفاده کنی:
«مامان جون، لیام خیلی وقتی با تشویق خوشحال میشه، اگه بگیم بیا با هم لقمه بخوریم، بهتر جواب میده.»
یعنی هم احترام رو نگه می‌داری، هم روش درست رو منتقل می‌کنی.
۵. تقویت عزت نفس در خونه
بچه‌ها وقتی اعتماد به نفس داشته باشن، دوگانگی رفتار کمتر گیجشون می‌کنه.
هر وقت باهاشی، زیاد تحسین کن، فرصت انتخاب بده (مثلاً: «لیوان قرمز می‌خوای یا آبی؟»).
اینطوری متکی به نظر دیگران کمتر میشه.
❌️❌️ بقیه کامنت
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ سالگی
یه سوال چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن هر جور دلشون میخواد با بچه ات رفتار کنن 😐
رفتیم مهمونی چند تا بچه قد و نیم قد نوه های جاریم و با ما خونه ابجیم دعوت بودیم یه جوری قربون صدقه بچه هاشون میرن که انگار ناف آسمون باز شده فقط بچه اینا اومده پایین خدایی بچه هاشون مهربون و تو دل برو هستن دوست شون دارم ولی نه اینکه بخوام قربون صدقه بچه هاشون برم نیازی به محبت اونا برای بچه خودم ندارم ولی از عمد دختر جاریم جلو همه میگه به پسرش که ببین عمو مصطفی چقدر دوستت داره ( منظورش شوهر من که عموی خودش میشه ) ببین میگه چه پسر خوبی هستی ، با ادبی موهاش چقدر خوشگله قشنگ دو تا هندونه میزاره زیر بغل شوهرم که یعنی قربون صدقه اش بره بعد همیشه خدا ادعای عقل کلی و با سوادش میشه با پسرش سر گوشی من که دست پسرش بود بحث داشتن بعد یکی دو بار به پسرش گفت مامان گوشی مامانش هست بهش بده پسر منم دو سال کوچک تره نمیتونه حرف بزنه جیغ میکشید یدفعه برگشته به پسرش گفت بهش بده صدا شو در نیار منظورش بچه من بود اصلا من هیچی نگفتم اگر من این حرف و میزدم خدا شاهده جاریم و دخترش می پریدن به من چرا کسی به خودش اجازه این حرفا میده به بچه هاش بزنه یا اینکه خواهر خودم و دامادمون جلو اونا و بچه هاشون بچه من و دعوا میکردن که جیغ نزن یا فلان چیز و بهشون بده برای اینکه نخوان به اونا چیزی بگن اونا هم دو تا پسر داشتن یکیش سه سالش هست اصلا بچه من متوجه نیست به یه بهونه پسرمو صدا میزدم کسی به خودش اجازه نده چیزی به بچه ام بگه