اگه میدونید خوب مراقبت میکنن و مسئولیت پذیرن بده ببرن پارک یا پیاده روی ولی نه خوب نمیتونن مراقبت کنن نده
من شوهر خالم خیلی خیلی محتاطه دوتا نوه داره میبردشون پارک ولی از مامانشون هم بیشتر مراقب شونه خیلی حساسه
اگه میدونی خوب میتونن مراقبت کنن بده خب. ، مشکلی نیست برای ارتباط بچه هم خوبه که با آدما ارتباط بگیره
منم تو ی ساختمون هستم روزی یک دوساعت میره خونه پدرشوهرم یاپیش مامانم منم به کارام میرسم یا باشوهرم میریم بیرون اتفاقا خیلی خوبه یکم آروم میشم استرسم کم میشه
سلام
مامان ایران عزیز واقعا زندگی کردن با پدرو مادر توی یه ساختمون خیلی سخته
واسه تربیت بچه مخصوصا
منم این رو نمیپسندم و مشاوره ها هم نمیپسندن بقول بابابزرگم میگفت همیشه بالا سر بچت باش هیچ کس مثل تو مراعاتش رو نمیکنه
بعدش بعدها که بهش بگی بدون مامان و بابا نباید جایی بخوابی ممکنه عادت کرده باشه
نظر من اینه که هر وقت دیدی خیلی اصرار میکنن و نمیشه نه گفت خودتم برو میدونم کار داری تا کم کم متوجه بشن که بدون تو نمیتونه جایی باشه
و اینکه چون رابطه با خانواده ها خیلی مهمه و ظریف
حتما در این جور مواقع از یه مشاور مجازی استفاده کن ۴۵دقه هستش و من هر وقت تو مسیر بچه داری نمیدونم چیکار کنم سریع استفاده میکنم
هزنیش کمی زیاده حدود ۶۰۰اینا ولی خب خیالت راحت میشه
مشاوره منکا خوبه استفاده کن
شک نکن نوه شونو بیشتر از بچه شون دوست دارن حساسیت به خرج نده مگه اینکه خلاف اینا ثابت بشه
حالا من دوس دارم ببرنش یه نفسی بکشم ب کارام برسم
ما خودمون مگه بچه نبودیم همش دوس داشتیم خونه مادربزرگمون بخوابیم، من یادمه میرفتیم خونه مادربزرگم موقع رفتن قایم میشدم تو انباری تا مامانم اینا دیگه انقدر صدام میکردن بیخیال میشدن میرفتن 😁
خب چه ایرادی داره
تازه من از خدامه که ببرنش ولی نمیبرن🤣🤣
منم به شدت همین مشکل رو دارم حالا شما تو یه ساختمونی ولی من جدا هستم بازم پدرشوهرم دست بردار نیست، میدونن من اجازه نمیدم بدتر باهام لجبازی میکنه، پدرشوهر منم آدم محتاطی نیست یعنی بچه جلوش هرکاری بکنه فقط میشینه نگاه میکنه خودشو به زحمت نمیندازه، یه بار به زور میخواست ببرتش انقدر گریه کرد که پشیمون شد باز یه بار دیگه برد که زنگ زدم شوهرم تا زود برش گردوند، خیلی اذیتم میکنه نمیدونم چطور بهش بفهمونم
منم مادر شوهرم وقتی اینجاست هرچنوقت میاد یماه میمونه تو این شهر و باز میره
بعد میاد خونه م ،،میگه ببرمش ،میگم نه
میگه چرا
میگم عادت میکنه بعد مدام دنبال همه گریه میکنه
ولی باز هم هربار میگه ببرمش
باز من حرفم همینه
نه اون از رو میره نه من
تو هم قاطع باش بگو نه
من پیش جفت طرف میذارم چندتا کار رو دوست نداشتم انجام میدادند تذکر دادم درست شد
پدرشوهر منم
به همسرت بگو به مامانش بگه که بچه رو از شما دور نکنه استرس میگیرین و .... که مادر شوهرت به پدربزرگ بگه و به مامانتم بگو ک به بابات بگه
منم اوایل شبیه تو بودم،ولی وقتی تو جمعشون هستم بچه های دیگه رو مثال میزنم و هی تکرار میکنم ک هیشکی دلسوز بچه نیست غیر از مادر،همش میگم بچه باید پیش مادر باشه.علاوه بر این حرفا قاطع میگم نه پیش خودم باشه راحتترم
بستگی به شناخت خودت داره از نظر اخلاقی چطورن من خودم چون پدر شوهرم سیگار میکشه نمیذارم بچم اونجا بره یا باهم بیرون برن مخصوصا الان که حرف نمیزنن و نمیتونن اتفاقا رو تعریف کنند
به نظرم همینجوری که با خنده تاالان نذاشتی ادامه بده
اینجور آدمایی که ول کن ماجرا نیستن اگر بخوایی جدی بهشون چیزی رو بگی بدتر میکنن و گندشو درمیارن
منم همین مشکل با خانواده خودم دارم
مدام شوهرم غر میزنه و بچه ام اصلا خونه بند نمیشه
ب همسرت بگی نمیشه اون بگه بهشون؟
واقعن از این رفتار بدم میاد قاطع برخورد کن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.