مامانا یه چیزی رو بعنوان هم مشورت هم درددل دوس دارم باهاتون مطرح کنم اگر هم تجربه ای داشتید خوشحال میشم بشنوم❤️
ما با پدرشوهرم اینا تو یه ساختمونیم و ایشون بشدت دوس داره که بچه ی ما زیر دست خودش بزرگ بشه اینو بارها گفته و منم میدونم
همسرمم به گفته ی خودش کلا جوری بزرگ کرده که حتی تو سن کم مسافرت طولانی میبرده بدون مادرش
کاری با روش بزرگ کردن همسرم ندارم اما خود من اینو نمیپسندم
ازونجایی هم که نزدیکیم به هم نمیخوام عادت بشه و پسرم همش اونجا باشه
هروقت بیاد دم در واحدمون بدون استثنا میچسبه به بچه که بیا بریم خونمون
واقعا اصرار میکنه ها! ایرمانم معمولا تمایلی نشون نمیده که بره اما باز ول کن نیست دستشو میگیره هی میگه بریم
هفته پیش میخواستن با همسرم که کمرش گرفته بود برن درمانگاه بعد گیر داده بود بچه رو بده ببرم
خب قطعا میدونه که نمیشه اونم کجا? بیمارستان?!
امروز باهاشون بیرون بودیم میخواستن برن جایی از ماشین ما پیاده شدن هی گف بچه رو بدین با خودمون ببریم ما هم خنده و شوخی گفتیم نه و...
ول نکرد اومد لب پنجره هی اصرار که بیا با ما بریم
خب پسرم هم دستشو گرفت و انگار بدش نیومد
بعد یهو رف عقب گف نه نه عزیزم بمون پیش مامانت
باشه زود برمیگردم پیشت دلت میخواد بیای
من که میدونم اگرم ببره پسرم گریه میکنه
اونم میدونه که من نمیخوام بچه رو بدون خودمون ببره ولی باز این کار مسخرشو تکرار میکنه و انگار قصدش فقط هوایی کردن بچست
واقعا اینجور مواقع هم ناراحت میشم هم حس بدی میگیرم بابت حرف و رفتارش. نمیدونم شاید قابل درک نباشه برای بعضی مادرا اما دوس داشتم اینجا راجبش صحبت کنم☹️

۹ پاسخ

سلام عزیزم خیلی خودتو حساس نشون بدی این تیپ شخصیتی ک گفتی بیشتر پافشاری میکنه چون میخواد به هدفش برسه و بچه رو ببره.اگر من باشم خیلی جلوش بروز نمیدم ولی به شوهرم رک میگم ک اصلا دلم نمیخواد بچه بی من باشه چند ساعت.حالا بعدا بزرگتر بشه ایراد نداره ولی تا وقتی درگیر خواب و غذا و پوشک و قطره هاشم نمیخوام کسی ببره خونه ش حتی اگه بابابزرگ باشه.اگه شوهرتو بندازی جلو و اونم رک بگه بابا بچه رو نبر دیگه نمیتونه ببره.
کاری ک خودت باید انجام بدی اینه ک اون نفهمه خیلی حساسی

عزیزم منم خوشم نمیاد از این رفتار
مادر شوهر منم هربار میاد هی به دخترم میگه بیا با ما بریم
تازه ما خونه هامونم تو یه ساختمون نیست و نزدیک هم نیستیم
قرار شده شوهرم بهشون تذکر بده

عزیزم اگر ادمای خوبین و بهشون اعتماد داری، به نظرم اشکالی نداره یه وقتایی که خودت صلاح میدونی با اونا وقت بگذرونه
تاجایی که من تحقیق کردم و خوندم، داشتن وایره امن ارتباطی برای بچه ها و رسد هوش اجتماعیشون خوبه
یعنی غیر از پدر و مادر ادمای امن دیگه هم داشته باشن
فکر کنم میدونی دیگه دختر من خیلی با خانواده خودم از کوچیک تا بزرگشون صمیمیه
علاوه بر این وقتایی که همسرم میخوان به مادرشون سر بزنن، یه وقتایی میگم نیکا رو هم با خودش ببره که با اونام ارتباط امن و صمیمی داشته باشه

تو بچه رو به دنیا آوردی مادرشی زحمتش با شماست چرا باید تربیت بچه ت با پدر شوهر باشه خیلی ظالمانه است واقعا من به جای شما باشم خونه م ازشون دور میکنم که خیلی کم نوه اش ببینه

بنظر من که اتفاقا خیلی خوبه بذار بچه همش پیش خودتون نباشه که وابسته بشه من که دوست دارم بچم البته فقط پیش پدر و مادر خودم بمونه

من فکر میکنم پدرشوهرت زن گریز باشه یه حس مردسالاری داره زن ارزشی نداره براش و حرف حرفِ منه میگه
اینجور ادما این حسو به من میدن که تو ذهنشون میگن بچه رو به خودم وابسته میکنم وقتی زن روحرفم حرف زد میفرستم بره خونه باباش
راستش حس خوبی از پدرشوهرت نگرفتم و تا میتونی بچه رو اصلاااااا باهاشون تنها نذار و حتی زیاد نرو که ببیندشون تا خود بچه براشون گریه کنه
فقط الان تنها کاری که میتونید بکنید تا حد ممکن به خودتون سخت بگیرید ماهی یکم پس انداز داشته باشید تا بتونید از اونجا پاشید

الان ی حالی دغرم ک میگم کاش گاهی کسی هم ب من بگه بچه رو دوساعت بده پیش من بمونه..چ خانوادم چ خانوادش

وقتی شوهرت هم نظر باهات نیست نمیتونی کاری کنی متاسفانه 😬

حس بدی یعنی چی بیشتر میگی

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
شب همگی بخیر خانوما
دیگه بزرگ شده خوابیدنی هاپوشو هم بغل می‌کنه می‌خوابه عاشق هاپو هستش از صبح تا شب میگه هاپو 😅😅 بیرون میریم دنبال هاپو میگرده هی میگه هاپو😐😐
امروز که رفتیم پارک با چالش جدیدی روبرو شدیم اونم اینکه دست بچه ها توپ میبینن میخوادش با اینکه توپ خودشم میبرم بازی کنه ولی بازم توپ بچه هارو میبینه اونارو میخواد و امروز توپ یکیو گرفته بود و میخواست فرار کنه با اون توپ😬😐😐 کلی حرف زدم که مامانی توپ ما نیستش برای نی نی هست هی میگه نه نه من من 😑 هرچقدر گفتم نداد به نی نی آخر سر اشاره کردم که بیا توپ رو بگیر و کلی گریه کرده با گریه پارک رو ترک کردیم 😶😶 حتی تو تاپ سواری هم نمیومد پایین که بقیه ی بچه ها سوار بشن
خلاصه که پارک رفتن خیلی سخت شد و هرروز هم میخواد بره پارک 😢😢
و خود منم ی فوبیا دارم میترسم تنهایی ببرمش بیرون یا پارک هر لحظه احساس میکنم شاید ی لحظه گمش کنم یا بدزدنش با اینکه کلا پشت سرشم یا دستشو میگیرم ولی این ترس اصلا ولم نمیکنه .....🥲🥲🥲 یعنی تا میرسیم خونه نفس راحت میکشم که خداروشکر بسلامتی برگشتیم خونه
آیا شماهم این حس رو دارین یا من خیلی حساس و ترسوام؟؟!!!!
نی نی های شما هم خوابیدن؟؟؟؟
مامان پرنسا مامان پرنسا ۱ سالگی
رفیق شوهرم بهش گفته بیا بریم مسافرت شمااال
گفتم اولا دو سری که بدون بچع رفتیم هنوز بچه دار نشده بودیم خودمون تو ترافیک و تو گرما پختیم چه تضمینی هست که بچه گرما زده نشه دوما دقیقا اون سری یا اخر شب رسیدیم یا ظهر که غذا از بیرون گرفتید من چه طوری غذای بیرون بدم بچه چه جوری بهش بگم بیا بیسکویت بخور تا ما برسیم که شام بخوریم میگع سخت نگیر پس کسی از خونه درنیاد اینحوری
گفتم بعله وقتی مسئولیت پرنسا صفر تا صد با خودمه از پوشک و غذاش بگیر تا مراقبش باشم از چشم من درمیاد نه تو
این الان میگع بریم شمال برای خودش ویلا استخر دار میگیره با رفیقش بره بیفته داخل آب و بعد قلیون بکشن و خوش بگذرونه تا به حرفم بیاد که مراقب بچع باش چشم غره بره منم تحملم حدی داره اونجا هم دعوامون بشه شوهر من حتی داخل خونه مون کوچکترین کاری برای بچه نمیکنه فقط بعضی روزا میبرش بیرون اون وقت مسافرت فقط میخواد زهر مار من بشه مثلا بچه سرما بخوره اصلا اهمیت نمی‌ده میکیره میخوابه بیدارش هم کنم پاشو بچه تب کرده میگع تو سخت گرفتی پس مسافرت بدتره
رفیق ش و زنش هم بچه ندارن راحتن
درست نمیگم خانوما
مامان ایرمان مامان ایرمان ۱ سالگی
مامانا شما درمورد آزادی دادن و قانون گزاشتن و...چطور عمل میکنید?
اصلا بنظرتون مرزش کجاس?!
من خودم اینو قبول ندارم که میگن بچه تا فلان سن پادشاه خونست و همه چیز باید فراهم باشه و....
اینم که همش بگی نکن نکن خب بنظرم بدتره
رفتار خودم با ایرمان اینطوریه که آزادی میدم تو محدوده ای که خودم براش تعین کردم یعنی در حدی که به خودش و چیزی آسیب نزنه
مثلا خونه در اختیارشه که بدوعه بازی کنه کابینتارو بریزه بیرون اما مثلا اجازه نداره هرجا دلش خواست رو دیوار و میز نقاشی بکشه
الان جایی هم بریم خونه کسی میدونه که اونجا فرق میکنه و به هرچیزی نمیتونه دست بزنه نگام میکنه و منم میگم اینجا نه مامان
از طرفی زیاده روی نمیکنم که وسواسی نشه مثلا میتونه با دست غذا بخوره و کل لباساشو موهاشم کثیف کنه و کیف کنه ولی قرار نیست ظرف ماستو خالی کنه رو فرش و قطعا تو این موارد من ری اکشن میدم بهش که کار اشتباهیه
اگر الان حد و مرز و قانونا رو تعیین نکنیم و بعدا یهو تصمیم به این کار بگیریم قطعا نمیپذیرن!
حالا شما در چه حد آزادی میدین و در چه حد قانون?
مامان ایرمان مامان ایرمان ۱ سالگی
سلام مامانیا خسته نباشییید❤️
مامانا یه چیزی جدیدا تو رفتارای ایرمان میبینم که هم جالبه و هم گاهی اذیت کننده!
الان مدتیه که اینطوری شده
وقتی همسرم خونه هست دیگه کلا نه میزاره من زیاد بغلش کنم نه هیچی
مثلا میخوام بهش غذا بدم هی میگه نه بابا بده!
و مثلا امروز منو هل میداد که نرم توی تراس و فقط خودش با بابا بره
یه وقتایی هم میخوام بغلش کنم دیگه از بغل باباش نمیاد
یا جدیدا وقتی میخوره زمین میرم بغلش کنم میره سمت باباش
صب بیدار میشه میگه فقط بابا بغل کنه با گریهه
حتی گاهی این کارو با خانواده هامونم میکنه مثل بابای خودم یا بابای همسرم
این درحالیه که از زمان تولدش تا همین چند ماه پیش کاملا برعکس بود و ترجیحش همیشه من بودم🫠
الان خیلیا میگن از خداتم باشه تو برو استراحت کن خوش باش
خب با یکی دو بار بغل نکردن و غذا ندادن که من رفع خستگیم نمیشه قطعا😁
و البته که موضوع این بغل کردن و غذا دادن نیس
درواقع ادمایین که این وسط ازین چیزا سو استفاده میکنن و مثلا پدرشوهر همیشه درصحنه میگن که عهههه نمخواد مامانش بهش غذا بده فقط ما رو میخواد و...
خب من یکم که نه راستش قشنگ ناراحت میشم!
و میگم من جدیدا کاری کردم که این مدلی شده?
کم بازی کردم?
نمیدونم بهترین کار چیه
حس ناکارامد بودن میگیرم
تجربش کردین تو بچه ها? بنظرتون تا کی این مدلین?
حقیقتش وقتی تو جمع چنین کاری کنه واقعااا حس بدی میگیرم چون میگم ایرمان همیییشه برعکس بود و نمیفهمم چرا الان یهو اینطوری شده...
مامان رادین مامان رادین ۲ سالگی
سلام. خواستم تجربه ی از شیر گرفتن پسرم رو بگم براتون
اول اینکه در سوره ی احقاق آیه 15اومده که کل دوران بارداری و شیردهی با هم 30ماه میشه یعنی یک بچه 30ماه از مادر تغذیه می‌کنه پس از 21ماهگس میشه بچه رو از شیر گرفت.
دوم اینکه نمی‌دونم کدوم خانوم توی گهواره روش 4در 4رو پیشنهاد داده بود که من دیدم و رفتم در موردش سرچ کردم ولی خیلی ازش ممنونم.
سوم اینکه طبق روش 4در 4 ما طی 16 روز بچه رو از شیر میگیریم.
الان من روز 10 هستم. تا اینجای کار نه سفتی سینه پیش اومده نه اذیت داشتیم. با اینکه همزمان پسرم داره دو تا دندون هم در میاره ولی این به تدریجی گرفتن و این دید و بازدید عید کمک کرده تا سراغی از شیر نگیره مگر روزی 1بار که اونم سرگرمش میکنیم. فقط مسیله خواب روزش هست که فعلا توی ننو میخوابونیمش اما احتمالا تا چند ماه دیگه خواب ظهرش قطع بشه. بازم بستگی به خستگی و عادت خودش داره.
خوراکش کمی بهتر بشه. با اینکه شب ها فعلا مجاز به شیردهی ام اما همونم کمتر بیدار میشه. یعنی اگه قبلاً 3بار یا بیشتر بیدار می‌شد توی خواب شیر میخواست الان 1بار شده. در کل روش خوبیه. امیدوارم مرحله ی آخرشم به همین خوبی طی بشه. و امیدوارم شما هم راحت بتونین با فرشته هاتون این مرحله رو طی کنین.😘