رفیق شوهرم بهش گفته بیا بریم مسافرت شمااال
گفتم اولا دو سری که بدون بچع رفتیم هنوز بچه دار نشده بودیم خودمون تو ترافیک و تو گرما پختیم چه تضمینی هست که بچه گرما زده نشه دوما دقیقا اون سری یا اخر شب رسیدیم یا ظهر که غذا از بیرون گرفتید من چه طوری غذای بیرون بدم بچه چه جوری بهش بگم بیا بیسکویت بخور تا ما برسیم که شام بخوریم میگع سخت نگیر پس کسی از خونه درنیاد اینحوری
گفتم بعله وقتی مسئولیت پرنسا صفر تا صد با خودمه از پوشک و غذاش بگیر تا مراقبش باشم از چشم من درمیاد نه تو
این الان میگع بریم شمال برای خودش ویلا استخر دار میگیره با رفیقش بره بیفته داخل آب و بعد قلیون بکشن و خوش بگذرونه تا به حرفم بیاد که مراقب بچع باش چشم غره بره منم تحملم حدی داره اونجا هم دعوامون بشه شوهر من حتی داخل خونه مون کوچکترین کاری برای بچه نمیکنه فقط بعضی روزا میبرش بیرون اون وقت مسافرت فقط میخواد زهر مار من بشه مثلا بچه سرما بخوره اصلا اهمیت نمی‌ده میکیره میخوابه بیدارش هم کنم پاشو بچه تب کرده میگع تو سخت گرفتی پس مسافرت بدتره
رفیق ش و زنش هم بچه ندارن راحتن
درست نمیگم خانوما

۱۱ پاسخ

چرا درست میگی باید کمکت کنه ک ب توام خوش بگذره

افرین به شما همه حرفات درسته.منم خیلی مسافرت با ماشین دلم میخواد ولی واقعا با بچه کوچیک سخته گناه دارن اذیت میشن ما زنا هم بیشتر اذیت میشیم مخصوصا ماهایی که صفر تاصد مسعولیت بچه با خودمونه کاملا درکت میکنم.به نظرم نرو بهتره تا بچه بزرگتر بشه

آخ اره بخدا ذرکت میکنم

شما همه حرفات درسته الان شمال هواش سرده بچه رو بیاری مریض میشه بعدش با کسی که بچه نداره مسافرت نمیشه رفت

ببین حق با توعه ولی بخاطر بچه داشتن نباید قید همه چیو زد وگرنه کم کم شوهرت میگه پس خودم میرم تنها میرم با خانوادم میرم و...قشنگ برنامه ریزی کن تدارکات لازمت رو آماده کن اونجا هم تمیز و کثیف و چمیدونم غذای مفید و این حرفا رو بزار کنار حالا سه روز بچه با کیک و کلوچه سیربشه هیچی نمیشه بخدا. لباسشم کثیف کنه هیچی نمیشه سخت نگیر تا خوش بگذره. ما سه روز رفتیم قشم این بچه من فقط های بای و رنگارنگ و آب انبه خورد ولی تموم شد رفت خاطره شد . بچه داری رو زهرمار خودت و شوهرت نکن خپاهر

دقیقا درسته اصلا نرو همه چی فدای یه تار موی بچت

حالا من با اینکه پسرم اذیت می‌کنه خیلیم اذیت میشم بیشتر پایه ام فقط اینکه پسرم میخواد بره بغل باباش پشت فرمون اذیتم می‌کنه اگه با خودم باشه بهتره اصلا زیاد اذیت نمیکنه....ولی شوهرم اصصلا اهل بیرون رفتن نیست و من حرصی میشم. آخه نمیشه ک چون بچه داریم همش خونه بمونیم آقایون باید درک کنند اونام مراقبت کنند از بچه بچه ک فقط برا ما نیست بابا

غذا ک چیزی نیست میتونی براش غذا درست کنی از قبل یدونه از این فیبر یخچالی هاهم میگیری غذا رو می‌ذاری توش ک خراب نشه مشکلی نیست ....و اگه اونم کمکت کنه چرا خوبه بهت خوش میگذره ....و کسی ک بچه نداره درک نمیکنه و اینکه مدام غر میزنی ولی اگه بچه داشت درک میکرد و حتی بچت با اون بچه بازی میکرد کمتر اذیت می‌شدی

من سه روز اومدم شمال از دیروز بچم تب کرده اسهال داره زهرمارم شده دارم میرم خونه کرج ببرم دکتر

خب باهاش شرط بزار بگو اگه تو هم تو مسافرت ت بچه داری کمکم میکنی باشه پایتم بریم اگه نه که هیچ

بنظر منم سخت میگیری شوهر منم تو خونه کم کمکم میکنه تو مسافرت اصلا و حتی به منم گاهی غر میزنه ولی من با جاریم اینا توی یه ماشین رفتیم شمال و خوش گذشت فقط چون سخت نگرفتم و با بچم خوش گذروندم!!با بچه مسافرت رفتن درصورتی خوش میگذره که تمام سختیاشو بجون بخری و به دیگران حتی غرغر شوهرت توجه نکنی و با بچه خوش بگذرونی اگه حساس باشی سخت میگذره و بهت خوش نمیگذره

سوال های مرتبط

مامان ویهان مامان ویهان ۱ سالگی
سلام ظهر جمعه اتون بخیر
جاتون خالی ما دو روز رفتیم لبی آب صادق اباد،ویلا رو به رودخونه گرفتیم ویهان کلی بازی کرد آب و هوامون عوض شد ولی دیوونه شدیمممم ویهان خ شیطونه یکی باید دنبالش هی بدوه تا بلایی سر خودش نیاره.تو مسافرت اصلا بچم خواب نداره و وقتی از تایم خوابشم رد میشه بد قلق میشه و دوباره فول انرژی میشه و دیگ به هیج عنوان نمیخوابه و دائم میخواد بغل باشه اونم بغل کی؟بغل باباش...یعنی بغل منم نمیمونه و در حدی که باباش تو مسافرت ها خ خ خسته میشه....خلاصه که شرایط خ سختیه...البته اینم بگم که قبلا چون شیر میدادم باز به بهونه شیر میومد بغل من تو مسافرت ها اما الان نزدیک دو ماهه از شیر گرفتمش و این باعث شده دیگ چسبونک بشه با آقاش...من خوشحالم که بیشتر به باباش وابسته است اما تو مسافرتا همسرم سرویس میشه...گناه داره اما چاره چیه!!ما تا الان که ویهان یکسال و ۸ ماهشه یه بار شمال یه بار مشهد یه بار جنوب یه بارم الان اطراف اصفهان مسافرت رفتیم...دیگ هیچ جا نرفتیم البته بماند که خونه مامانم اینا شهرکرد هست و اونحا هم زیاد رفتیم اما اونو مسافرت حساب نمیکنم.خلاصه هر بار با عشق رفتیم مسافرت و سرویس شدیم و برگشتیمممم بنظرتون بچه ها تا کی اینقدر دهن سرویس کن هستن؟؟؟نمیخوابن،مثل چسبونک می‌چسبند و اینم بگم تو مسافرت ها فوق العاده هم بد غذا میشه.بنظرتون کی بهتر میشن برن برا خودشون بازی کنند بیان خودشون بخوابند و.....؟؟؟؟؟
بچه های شما هم سرویستون می‌کنند یا فقط بچه من اینطورهههه؟؟؟؟
مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۱ سالگی
مامانا یه چیزی رو بعنوان هم مشورت هم درددل دوس دارم باهاتون مطرح کنم اگر هم تجربه ای داشتید خوشحال میشم بشنوم❤️
ما با پدرشوهرم اینا تو یه ساختمونیم و ایشون بشدت دوس داره که بچه ی ما زیر دست خودش بزرگ بشه اینو بارها گفته و منم میدونم
همسرمم به گفته ی خودش کلا جوری بزرگ کرده که حتی تو سن کم مسافرت طولانی میبرده بدون مادرش
کاری با روش بزرگ کردن همسرم ندارم اما خود من اینو نمیپسندم
ازونجایی هم که نزدیکیم به هم نمیخوام عادت بشه و پسرم همش اونجا باشه
هروقت بیاد دم در واحدمون بدون استثنا میچسبه به بچه که بیا بریم خونمون
واقعا اصرار میکنه ها! ایرمانم معمولا تمایلی نشون نمیده که بره اما باز ول کن نیست دستشو میگیره هی میگه بریم
هفته پیش میخواستن با همسرم که کمرش گرفته بود برن درمانگاه بعد گیر داده بود بچه رو بده ببرم
خب قطعا میدونه که نمیشه اونم کجا? بیمارستان?!
امروز باهاشون بیرون بودیم میخواستن برن جایی از ماشین ما پیاده شدن هی گف بچه رو بدین با خودمون ببریم ما هم خنده و شوخی گفتیم نه و...
ول نکرد اومد لب پنجره هی اصرار که بیا با ما بریم
خب پسرم هم دستشو گرفت و انگار بدش نیومد
بعد یهو رف عقب گف نه نه عزیزم بمون پیش مامانت
باشه زود برمیگردم پیشت دلت میخواد بیای
من که میدونم اگرم ببره پسرم گریه میکنه
اونم میدونه که من نمیخوام بچه رو بدون خودمون ببره ولی باز این کار مسخرشو تکرار میکنه و انگار قصدش فقط هوایی کردن بچست
واقعا اینجور مواقع هم ناراحت میشم هم حس بدی میگیرم بابت حرف و رفتارش. نمیدونم شاید قابل درک نباشه برای بعضی مادرا اما دوس داشتم اینجا راجبش صحبت کنم☹️
مامان فندوق مامان فندوق ۱ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا
مامان الین مامان الین ۱ سالگی
خانوما خوبین ؟
من یه مشکلی برام پیش اومده اونم اینکه ۳ روزه دارم بچم رو از شیر
میگیرم . روز اول بچم بعد از ظهر میخوابید نخوابید تا ۱۰ شی بهش شیر دادم خوابید تا صبح روز دوم که دیروز باشه تایپک قبیلیم هست با اعصاب خوردی بچه م رو خوابوندم و شب شیر دادم باز خوب خوابید تا امروز صبح که تا الان باهاش بازی کردم و اینا تو حیاط بودیم ما نرده نداریم خونمونم دو طبقه اس و خیلی خطرناکه بچه هم که نمی‌فهمه یه سره میرفت اونور و هرکاری میکردم نمی‌اومد خونه منم بزور برداشتم آوردمش خونه انقد گریه کرد منم مخم نکشید سرش داد کشیدم بعد اومد تو بغلم خوابش برد . الان موندم با این اعصابی که دارم این قطع شیردهی رو ادامه بدم یا ول کنم باز بخوره تا اعصابم آروم بشه ؟
متاسفانه خیلی آدم عصبی هستم و دلم برا بچه ام میسوزه که گبر من افتاده کاش یه مادر آروم و خوش اخلاق داشت🥲
میگفتم تا یه هفته همینجوری از صبح تا شب شیر نمیدم و فقط شبا میدم تا اونم قطع کنم که واقعا اعصابم نمی‌کشه موندم تو دوراهی