#تجربه_زایمان_طبیعی
*قسمت هشتم*
بچه که دنیا اومد، کادری که بالاسرم بودن بهم تبریک و التماس دعا گفتن، اون مامایی هم که تو تاپیک های قبلی بهش گفتم دوست دارم فیزیولوژیک زایمان کنم اومد بالا سرم و بهم لبخند زد و تحسینم کرد برای تلاشم 🙈🥰😍
دکترم (یه فرشته واقعی هست خیلی حواسش به مریضش هست) رسید و اومد بالاسرم و شروع کرد بخیه زدن ، من دفعه قبلی خیییلی بخیه خورده بودم البته برش اپیزیاتومی برام زده بودن و من بعد زایمانم خیلی حال بدی داشتم و تا یک ماه این حال بد و ضعف و درد رو‌داشتم (اینو بگم به خودتون استرس ندید من هیچکسی رو ندیدم حال بدی مثل من داشته باشه ان شالله شما هم مثل من نخواهید بود 🤲🏻) ولی ایندفعه الهی شکر حالم خیلی بهتره اما زایمانم دردش خیلی بیشتر از قبلی بود ، اما سرعت روند زایمانم به نسبت اولی خیلی بیشتر بود و زودتر زایمان کردم ، ساعت ۱۲:۴۰ ظهر آقا امیر عباس من به دنیا اومد 😍🥰♥️
خیلی برای همگی تون دعا کردم که الهی شما هم به سلامتی کوچولو هاتون رو بغل بگیرید🐣🤱🏻

یه چیزهای دیگه آیی هم دلم میخواد بگم ، نمی‌دونم بگم براتون مفیده یا زیاده گویی میشه
بگید تا الان مفید بود خواندن تجربیات زایمانم که اگر مفید بوده ، یه سری نکات دیگه هم بگم.

تصویر
۱۷ پاسخ

خدا برات نگهش داره عزیزم
تجربه منم بخونید مامانا واقعا ترستون از زایمان میریزه

عزیزم موقعه بخیه زدن درد داشت؟

دکترت کی بود عزیزم؟

مرسی از اینکه وقت گذاشتی نوشتی🥰خدا کوچولوتو حفظ کنه

مرسییی که باهامون به اشتراک گذاشتی😍🩷🌱 مبارکتون باشه عزیزم. هر چی بیشتر بگی که بنظر من بهتره

بازم بگو برامون

وزن بچه چندبود عزیزم

خیلی مفید بود خدا خودتو بچه تونو حفظ کنه

الهی شکر بسلامتی زایمان کردی خودت و هم نی نی کاملا سالمین الهی قسمت تمام چشم انتظارا منم سر زایمان اولم خیلی راحت بودم زیاد اذیت نشدم ولی بعدش بخیه هام خیلی اذیتم کرد دیگه این دفع دارم دعا میکنم زبادبخیه نخورم یا اصلا نخورم

بگو عزیزم استفاده می‌کنیم

خداقوت مامان خانم🤗 انشاله پاقدمش خير باشه 😍

خیلی مفید بود بگو بازم😍

مرسی که برامون از تجربه ت گفتی .
بگو عزیزم هرچی تجربه داری استفاده میکنیم ممنونتم هستیم

راستی چند وزن بچه بالای ۳۵۰۰ باشه سخت نیس؟

خدا حفظش کنه اقا امیرعباس 🥰🥹

خیلی عالی بود عزیزم
بازم برامون بگو
قشنگ مینویسی

بسلامتی باشع قربونت
انشالله منم زایمان ساده و راحت داشته باشم
بسلامتی نی نی ماهم دنیا بیادش

اپیزیاتومی چه روشی هست؟

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد ۳ ماهگی
پارت ۴زایمان طبیعی
جفت که اومد بیرون چون من پلاکت خونم یکم پایین بود بخاطر بارداری خونریزی داشتم سخت جلوشو میگرفتن و چون برش زیاد زده بودن بخیه زیاد خوردم خیلی خوب برام بخیه زد دکترم خدا خیرش بده ولی سخت ترین قسمتش به نظر من بخیه و آمپول فشار بود
بی حسی میزنن موقع زدن بخیه ولی بعدش من کلی درد داشتم تا یک هفته حتی نمیتونستم بشینم خیلی خیلی برام سخت بود انقدر سخت که من درد زایمانم به کل یادم رفته بود و فقط از درد بخیه ها میگم، درکل بخوام بگم اگه بخیه رو فاکتور بگیرم زایمانم خیلی خوب بود راضی بودم ازش و به خودمو امثال خودم که خانم هستن میبالم که انقدر قوی هستیم و دعا میکنم همه چشم انتظار ها این درد سخت و در عین حال به شدت شیرین رو تجربه کنن، درد زایمان در مقابل درد چشم انتظاری خیلی خیلی ناچیزه
نکات کوچیکی که شاید براتون سوال باشه پسر من ۳۳۰۰وزنش بود تو ۳۹هفته ۵روز دردم گرفت و بخاطر ورزشا پروسه زایمانم چهار پنج ساعت بیشتر نکشید خوده دکترای اونجا هم خیلی راضی بودن از زایمانم چون خانومایی اونجا بودن که بچه دوم سومشون بود ولی از شب های قبلش تو بیمارستان بستری بودن ولی من شکم اولی بودم و تو ۴،۵ساعت زاییدم
پسرم ساعت ۱۱:۱۰ظهر در روز ۱۴مرداد به دنیا اومد🩵🥹
مامان کنجد مامان کنجد ۱ ماهگی
.تجربه زایمان طبیعی پارت 3
دیگه جیغم میزدم و گفتن باید تو اون اوج درد تو حالت دستشویی زور میزدم وای زور زدن تو اون حالت اونم با انقباض 9 فینگر فراتر از تحمل آدم بود بعد 10دقیق گفتن بازم بخواب ببینیم سرش اومده یا نه که اصلا نیومد بود. به من گفتن برو حالت سجده و کمرتو تکون بده شاید اینجوری اومد اونم شاید 20دقیقه طول کشید و تقریبا 50دقیقه من تو این حالت بودم که گفتن تو دردا زور بزن قبل اون اجازه زور زدن نداشتم یه 5 دقیقه زور زدم سرش اومد تو کانال زایمان و انگاری دنیا رو بهم دادن انقباض ها واقعا دردش خیلی بیشتر از خوده زایمانه زایمان و خروج بچه حس سوزش و فشار داره و خیلی بهتر از انقباض هاست . بعد چند دقیقه زور سرش تقریبا اومد که با برش پرینه بچه به دنیا اومد و ساعت ودوازده بیست دقیقه به دنیا اومد . من ماساژ شکمی هم داشتم چون زیاد لخته خون تو رحمم بود که اونم مقداری اذییت کننده بود بخیه ام زیاد نبود ولی به دلیل اینکه من تا روز خود زایمان استفراغ داشتم و بدنم ضعیف بود و بدنم پروتئین کم داشت به جای 10دقیقه بخیه زدم یا ساعت یا شاید بیشتر شد هی بخیه میزد و سوزن هی خراب میشد .و من از اون روز از شدت درد بدون بالشت اصلا نمیتونم بشینم و بالشت دوناتی خریدم و رون و پاهامم چون چون یه ساعت برای بخیه و مابقی برای زایمان رو به بالا رو تخت بود از اون موقع عین ورزش کارا که میگیره عضله شون منم گرفته من تجربه دوم زایمانم بود ولی زایمان اولم خیلی راحت تر از الان بود .پس حتی تو یک نفر زایمان با دیگری متفاوته .
اگه سوال بود بعدا جواب میدم انشالله شما زایمان راحتی داشته باشید.
من از گاز هم استفاده کردم واقعا یا من دردهام زیاد بود یا اصلا تاثیرش رو متوجه نشدم .و بهم اجازه استفاده زیاد نمیدادن.
مامان مهدیار مامان مهدیار ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش سه
بعداز به دنیا اومدن پسرم، دکترم منتظر موند تا جفت هم خارج شد و بعدش شروع کرد به بخیه زدن البته واسه من لیدوکایین زد چون بهش گفتم دردش رو دارم حس میکنم. اما بعداز بخیه یه پرستار اومد و شروع کرد به فشار دادن شکمم که اضافات بارداری هم خارج بشه. این مرحله‌ش خییییلی درد داشت اما خب چاره ای نیست باید کارشون رو انجام بدن که چیزی نمونه. فرقی هم نمیکنه به نوع زایمان چون برای سزارین هم همین کارو میکنن
دیگه زایمانم اینجا تموم شد اما همچنان با ما همراه باشید😂
دو سه روز بعداز زایمانم(اینم بگم شکمم بعداز زایمان هنوز خیلی جلو بود هیچ انگار جمع نشده بود هم مامانم و هم همسرم بهم میگفتن چرا شکمت جمع نشده منم نمیدونستم میگفتم خب لابد طبیعیه دیگه) خونریزیم یه کم زیاد شد. توی نوار بهداشتیم یه لخته اندازه ی یه انگشتم دیدم و یه بار هم که دستشویی رفتم یه لخته اندازه‌ی یه کف دستم دفع شد که خیلی ترسیدم. اولش فکرکردم طبیعیه نمیخواستم برم دکتر ولی دیگه رفتیم اورژانس مامایی بیمارستان و یه آزمایش خون و یه سونو برام نوشتن. دکتر سونوگرافی گفت بقایای بارداری مونده و وقتی اورژانس مامایی به دکترم شرح حالم رو گفت دکترم گفت فردا صبح برم بیمارستان و دوباره بستری شم برای خارج کردن بقایای بارداریم. بهم گفتن میری اتاق عمل و یه بیهوشی مختصر باید داشته باشی که کورتاژ کنن
اینو که بهم گفتن دیگه مردم از نگرانی. از یه طرف حال و وضعیت خودم، از یه طرف فقط نگران بچه‌م بودم که اون زمانی که من اتاق عملم نکنه گریه کنه و شیر بخواد
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۷ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان 🩷👧🏻ronisa مامان 🩷👧🏻ronisa ۷ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان کایرا مامان کایرا ۱ ماهگی

زایمان طبیعی پارت چهار✅️
چون سرعت پیشرفتم خوب بود نیاز به ورزش کردن نداشتم
ماماهمراهم خیلی خیلی خوب بود اگه اون نبود شاید زایمانم طولانی تر میشد
ماماهای خود بیمارستان هم عالی بودن
موقعی که توی اتاق ldr بودم یا همون اتاقی که قبل فول شدن باید دردهاتو بکشی موقعی که داشتم زور میزدم مدفوع کردم خواستم بگم که نگرانش نباشین چون طبیعی هست و اون موقع فقط به حرف ماما یا دکترتون گوش بدین
من توی بارداریم با خانوم آبادی ورزش میکردم ولی اواخر خیلی ورزش هارو انجام نمیدادم خودم تنبلی میکردم اما به نظرم همون ورزش ها خیلی تاثیر داشت از این نظر که لگنم برای زایمان خوب بود و سرعت پیشرفتم هم همین طور
در کل ساعت ۵ و ربع بستری شدم با دوسانت (فاز نهفته) تا ساعت ۱۰ تقریبا طول کشید که بعد ۶ ، ۷ سانت شدم و دخترم هم ساعت ۱۱ و ۱۰ دقیقه بدنیا اومد فاز فعال و زایمان برام یک ساعت و ۱۰ دقیقه طول کشید
درکل همه از زایمانم راضی بود هم خودم هم ماما های بیمارستان ، و همین طور دکترم ، قرار بود واسع زایمانم خودش باشه اما چون سز اورژانسی پیش اومد و عمل داشت نشد خودش باشه 🥲🙂
مامان Yasn,Ayhn,Shahn مامان Yasn,Ayhn,Shahn ۷ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت هفتم
#پارت آخر
دردها همونجوری ادامه داشتن و هی شدتشون بیشتر و بیشتر میشد...
ماما بهم گفته بود هر وقت حس مدفوع کردن داشتی؛سریع صدام کن....طرفای ساعت ۱:۱۰بود که حس مدفوع بهم دست داد و صداش کردم
ماما با دکترم اومدن بالا سرم که بعد از معاینه گفتن آفرین،خیلی خوب پیشرفت کردی، دهانه ی رحمت ۸ سانته...به کمکی گفتن با ویلچر ببرش اتاق زایمان....
رفتم اتاق زایمان و رفتم رو تخت معاینه و شروع کردم به زور زدن....اون مامای مهربون و دکترم کلی تشویقم میکردن و بهم دلگرمی میدادن که تو میتونی و منم تموم تلاشمو میکردم که بتونم
خلاصه بعد از کلی درد کشیدن و زور زدن قل اول؛آیهان عزیزم راس ساعت ۱:۴۵ به دنیا اومد و مجدد که شروع به زور زدن کردم،به فاصله ی ۵ دقیقه قل دوم؛شاهان عزیزم به دنیا اومد....دقیقا روز اول اردیبهشت🥰
بهترین قسمت زایمانم اینجا بود که من حتی یه دونه بخیه م نخوردم؛چون تو دلیام وزناشون کم بود و سراشون خیلی بزرگ نیود که بخیه بخورم...😉😊
آیهان مامان ۲۶۰۰ و شاهان مامان ۲۵۰۰ بودن🥰❤️

بهترین اتفاقای زندگیم زمینی شدنتون مبارک🩵👶🏻🩵👶🏻
مامان مهدیار مامان مهدیار ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش دو
بعد که اپیدورال اثر کرد مامای همراهم دوباره بهم ورزش داد و دیگه راحت تر و بدون درد ورزش ها رو انجام میدادم.(مامای همراهم رو از مرکز مامای مهربان گرفته بودم توی اینستا پیج دارن سرچ کنید. کارشون خیلی خوب بود واقعا راضی بودم اگه نبودن زایمان من خیلی طولانی تر از این میشد قطعا) تا حدودای ۱۱ونیم، ۱۲ ورزشامو بدون درد انجام میدادم اما دیگه از ۱۱ونیم دردام اونقدری شدید شده بود که با وجود اپیدورال هم حسشون میکردم و دیگه ورزش کردن و تنفس شکمی حین دردها خیلی سخت بود برام.
از ۱۲ به بعد دیگه واقعا برام غیرقابل تحمل بود و هی میگفتم نمیتونم، فکرمیکردم الانه که از درد بمیرم🥴😂 دهانه رحمم فکرکنم دیگه ۸ یا ۹ سانت بود و میگفتن زور بزن اما من زورم نمیومد و سر همین خیییلی بی حال شدم دیگه احساس میکردم جونی توی تنم نمونده که زور بزنم. اما دیگه از ساعت ۱ به بعد انگار خود به خود یه زور زیادی بهم میومد که ناخودآگاه زور میزدم و مامای همراهم هم بهم میگفت خیلی خوب داری زور میزنی. ۱ونیم دیگه فکرکنم دکترمم اومد و ساعت ۱و ۴۵ دقیقه ظهر بالاخره پسرم به دنیا اومد. درمورد برش اون قسمت هم که خیلی از مامانا از دردش میترسن بگم که اون لحظه اونقدر درد و زور بهت از همه طرف داره میاد که اصلا درد اون برشی که دکتر میزنه رو متوجه نمیشید من که فقط یه سوزش خیلی کم حس میکردم موقع برش