نمیدونم یه مادر چطور به خودش جرئت میده که بچشو. اونم دختر. بدون لباس مناسب، ببره خانه بازی!!👧😤
امشب برای دومین بار بچمو بردم خانه بازی گفتم بذلر بازی کنه، یه مامانی بچشو گذلشته بود اونجا خودش رفته بود بیرون، بچه سه سالش بود.
یه بادی تن بچه سه ساله ک از پوشک گرفته شده بود کرده بود. بدووووون هیییییچی ینی آلت تناسلی دخترش کاملا مشخص بود انقدر اعصابم بهم ریخته بود ک حد نداره، ینی حتی نکرده بود یه شورتی جوراب شلواری‌ای چیزی پای اون بچه کنه. بچه ام تپل بود ماشالا، فک کنین!😡😤☠️
انقدر عصبی بودم ک حد نداشت، علاوه بر تمام خطرات جنسی ک ممکنه گریبان‌گیر اون بچه بشه چه همه آلودگی مستقیما با بدن بچه در تماس بود از طرفی تمامی وسایل کثیف و حال بهم زن میشدن🤢🤕

حالا این وسط یه زنه حمله کرده بود بچه من، فک کرده بود از این بچه هاییه ک مامانشون اومده گذاشته رفته، اومد دست بچمو گرفت ک بذار بچم بازی کنه و تو اجازه نداری بهش بگی برو کنار ک یعو گفتم خودم حواسم به بچم هست شما برین کنار👿🤬


سعی کردم به بچم خوش‌بگذره ولی بازم....😮‍💨

تصویر
۱۲ پاسخ

با این نوع تربیت جنسی ببچاره بچه هاشون چقد در معرض خطرن تو اینده

من امروز یه چیزی دیدم پرم ریخت یه دختر ۳ ساله بدون شورت دامن کوتاه پوشیده بود خیلی بد بود چیزی هم بگی بهشون بر میخوره اره به تو چه فلان پوشش هر کس به خودش ربط داره

آلت تناسلی❌️
ناحیه تناسلی✅️
برا جنس مونث😁

وای وای خدا لعنتش کنه

داشتم پیامت جواب میداد هعی خطا داد بعد فهمیدم پاکش کردی 😄

حالا به مامانش بگی میگه شما نگاه نکنید😤😤😤 . اوضاع جامعه هم همینطوره

اینا دیگه از اون ور بوم افتادن
حریم و تربیت جنسی چی میشه این وسط آخه ؟؟😥😩
طفلکی بچه

بهش میگن آزادی عزیزم
دو روز دیگه این دختر میخواد چطور تو جامعه وارد بشه خدا میدونه بس که مادرش روشن فکره

واای خداا من انقد رو دخترم غیرتی میشممم.نمیدونم اسمش چیه ولی خیلی رو این موضوع حساسم.

واقعا حرفی ندارم

واقعا متاسفم بیچاره طفل معصوم

کدوم شهرین؟کاش به مسئول اونجا میگفتی همچین وضعیت هایی رو راه نده

سوال های مرتبط

مامان آقا محمد مامان آقا محمد ۲ سالگی
سلام عزیزان. بریم برای معرفی یک خانه بازی جدید و شیک.
اون هفته بچما بردم خانه بازی کاخ شادی. این خانه بازی تمیز و جدید و بسیار شیک بود. اکثر وسایلاش چوبی بودن. بچم که خیلی دوست داست.
یه استخر توپ داشت ک دور تا دورش حالت نشیمن بود و یه سری پله و تونل و پل معلق چوبی که آخرش ختم میشد به سرسره و استخر توپش. این قسمت برای عکاسی عالی بود بچه هم خیلی دوست داشت و تجربه جالب بود رو پل معلق بره تا برسه به سرسره.
یه میز کوچیک داشت با انواع ماشین های کوچولوی ناز.
یه میز داشت برای بازی ها و گل بازی و ساختن چیزای گلی.
ترامبولینگ داشت با حفاظ.
یه پارتیشن داشت برای شن بازی.
یه سری وسایل چوبی داشت که برای بالا رفتن بچه شبیه صخره نوری...
یه سری میز دیگه داشت شامل اسباب بازی و آشپزخونه دخترونه. میز کارهای فنی پسرونه
یه میز نقاشی داشت.
دیوار اجری داشت ک بچه آجر بازی کنه.
زیر زمین بود و طبقه بالا یه فضای کوچیک کافه برای مادرا داشت.
در کل خیلی خیلی جای خوبی بود بچم که خیلی لذت برد.

آدرسش هم آذربهرام شرقی- جنب کوچه ۴۱- خانه بازی کاخ شادب
قیمتشم مناسب بود فک کنم ساعتی ۱۲۰
عکسا را میزارم دو سه تاشا از نت گرفتم.
مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
مامانا
ما یه همسایه ای داریم که قبلاً رفت آمد داشتیم همیشه دخترشو می‌فرستاد خونه ما پیش دخترم تا بازی کنن (دخترش پنج سالشه)
وقتی میومد خونه ما من یه عالمه اسباب بازی میاوردم بازی کنن با همه ی اسباب بازی های دختر من بازی میکرد بعد می‌رفت خونشون بیشتر اون میومد خیلی کم پیش میومد ما بریم
یه روز منو دخترم رفتیم خونشون دختر من هر چیزی که بر می‌داشت ازش می‌گرفت (اون موقع دختر من یک سالش بود )
حتی کوچیک ترین چیزی که تو خونشون افتاد بود از دست دخترم می‌گرفت تا جیغش رو در بیاره اون روز اهمیت ندادم گفتم بچس دیگه
تا مامانش براش یه سه چرخه خرید بعد هر سری تو کوچه میدیدم همو حتی نمی‌گذاشت دختر من دست بزنه بهش چندین بار همین کارش رو تکرار کرد تا یه روز خیلی حوصله ام سر رفته بود دخترمو سوار کالسکه کردم بردمش تو کوچه اینام بیرون بودن مامانش گفت بیا پیش ما رفتم پیششون دخترم دخترمم گذاشتم پایین بازی کنه دختر این خانوم سوار کالسکه دختر من شده بود داشت بازی میکرد دختر منم رفت سوار سه چرخه ش شد تا دید دختر من سوار شده جیغ داد که پیاده بشه مامانشم اصلا نگفت که مامان مثلاً نی نیه بزار یکم سوار بشه توام داری با کالسکه اون بازی می‌کنی اصلا هیچی نگفت منم دخترمو گرفتم زوری پیاده اش کردم بچم غش کرده بود از گریه بغلش کردم بیارمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در خونه وایستاده که بیاد خونمون
بهش گفتم برو پیش مامانت بی ادب دختر من با تو بازی نمیکنه
بعد مامانش قهر کرده که چرا بچمو از خونه بیرون کرده
به جاریم گفته بود من نمی تونستم چیزی بگم به بچم اعتماد به نفس بچم میاد پایین
مامان شکلات🍫 مامان شکلات🍫 ۲ سالگی
چند روز پیش رفته بودم بیرون، تازه تازه ماشینو برمیدارم و هنوز دستم راه نیوفتاده، شانسم اون روز مسیر خیلیییی شلوغ شد🥲🚘
تا میخواستم از پارک بیام بیرون ماشینو گازو میگرفتن، حتی یک آدم بی فرهنگ و🐄 اومد جلو وایساد😐😒
اعصابم به هم ریخته بود و پاهام شروع کرده بود لرزیدن، احساس ضعف میکردم و خیلی حالم بد بود، حس میکردم از پسش برنیومدم😔💔

خیلی ناامیدانه دنده عقب گرفتم ک شاید بتونم بیام بیرون از پشت ماشینش ک یهو یه آقای میانسال ک سوار موتور بود شروع کرد بهم فرمون دادن، جلوی ماشینا هم وایساد تا بتونم راحت از پارک بیام بیرون و حرکت کنم🥲😍❤️
انقدر هول کردم ک یادم رفت ازش تشکر کنم، ولی از صمیم قلبم قدردان محبتشم. امیدوارم هرجا ک هست حال خوبی داشته باشه و تو لحظه‌ای ک فکر میکنه دیگه راهی نیست، خدا یه راه جلوی پاش بذاره🥹

اینکه بهم امید داد و وایساد تا نتیجه رو ببینه واسم خیییلی ارزشمند بود🙂
این شکلی باشیم چقدر خوبه، چقدر خوبه حتی واسه یه غریبه نقش حامی رو باری کنیم وقتی پناهی نداره😇😇😇😇

انگار که اون لحظه، اون آقا دست خدا بود روی زمین برای کمک به من🥹خداحفظش کنه

خواستم این حال خوبو با شما هم به اشتراک بذارم ❤️🌱
مامان محیا جونم💫 مامان محیا جونم💫 ۲ سالگی
سلام خانما
چندروز پیش جایی دعوت بودیم و اونجا چندتا بچه دیگه هم بود.دختر من با دختر جاریم که یکسال فاصله سنی دادن بازی می‌کرد..یکی از بچه‌های دیگه اومد،اونم سرماخورده بود..سرفه می‌کرد و چشماش سرخ مانند بود و آبریزش بینی هم داشت
اون بچه مذکور اومد با اینا بازی کنه..دختر من چون خسته بود و خوابش میومد دیگه اومد پیشم و زیاد نرفت پیششون
اون بچه و دختر جاریم هم بازی میکردن هم گاهی دعوا
.
دیروز فهمیدم که دختر جاریم سرماخورده و تب داشت
امروز ظهر پسر بزرگش اومده بود بالا و با من کار داشت در مورد گوشیش
دم در بودیم که دختر جاریم بدو بدو اومد بالا(بینیش گرفته مانند بود و معلوم بود سرماخورده)
چیزی که برگامو ریخت این بود که این بچه بدون شلوار و شورت بود😅
مدام صورتشو می‌آورد نزدیک صورت دخترم و باهاش حرف میزد(دخترم کنار پام ایستاده بود)
می‌خندید و حرف می‌زد با دخترم توصورتش..جلوی در با فاصله‌ از پله ها کمی بپربپر کردن و بازی کردن
هی دخترمو صدا میزدم و میومد پیشم ولی دختره مدام صداش میکرد و نمیذاشت کنارم بایسته
.
حالا از ظهر کمی گذشته دخترم گاهی عطسه میکنه و حس میکنم داخل بینیش کمی آب داره ولی زیاد جاری نمیشه
.
آخه بچت مریضه چرا میذاری بیاد بالا😩؟؟؟؟!!!!! اونم تو اون وضع

حالا چه خاکی تو سرم بریزم😥😥خیر سرم شربت ایمونس شروع کردم براش
چیکار کنم بدتر نشه
استرس گرفتم فقط😭
عجب گرفتاری شدمااااااا😭😭😭😭