خانما لطفا اگه تجربه دارید جواب بدید کمک کنید
من ی دختر دارم ده سالشه از ازدواج اولم تا هشت سالگیش با من بود من ک ازدواج دوباره کردم همسرم اول قبول کرده بود دخترم رو بعد با بد رفتاریاش کاری کرد دخترم پیش من نمونه و رفت پیش پدرش من خیلی سخته برام و شب و روزم گریه است از طرفی چند ماهی هم رفتاراش با من خیلی بده دو بار تو همین آخرای بارداریم کتکم زد در حد مرگ بعد اعتیاد داره و سابقه داره جوری ک هیچی چیزش ب نام خودش نیست با خانواده ام بد رفتاری میکنه
توهین می‌کنه تنها نکته مثبتش وضعیت مالیش خوبه این آخرین باری ک کتکم زد فرداش بچه ام تکون نخورد خودش منو برد بیمارستان دکترا ک فهمیدن کتک خوردم بهش گفتن کی زده منو ول کرد تو بیمارستان و فرار کرد هرچقدر زنگ زدم بیا امضا بده منو ببر خونه نمیزارن بیام گفت من استرس گرفتم بمیرمم نمیام آخرم خودم امضا دادم خواهرشوهرم اومد دنبالم الآنم همش میگه موقع زایمانت من نمیام بیمارستان داداشت بیاد دنبالت خیلی ناراحتم آیا میشه اینجوری زندگی کرد؟ب این فکر میکنم بعد زایمان بچه رو ندیده بدم ب خودشون و برم با دخترم زندگی کنم ینی من خیلی مادر بدی ام ؟میدونم اگه بچه ببرم هیچ کمکی نمیکنه ک بزرگش کنم در ضمن خواهرش ۱۸سال ازدواج کرده بچه دار نمیشه شاید اون نگه داره بچه امو بنظرتون چیکار کنم خیلی سخته بچه بزارم برم ندیده ؟

۲۷ پاسخ

ای خواهر از چاله در اومدی افتادی تو چاه که🤦‍♀️

من یه تیکه رو متوجه نشدم
از همسر اول چرا جدا شدی؟
دومی اعتیاد و دست بزن داره چرا بچه دار شدی؟
الان با اعتیادش مشکل نداری بااینکه نمیخاد بیاد بیمارستان مشکل داری؟
مگ قبل ازدواج دومت توافق نکردین ک‌ دخترت پیش باباش باشع چزاالان شبو روزت شده گریع؟؟

روان شناسها میگن توی پریودی و توی بارداری تصمیمات مهم زندگی تون رو نگیرید..صبر کن زایمان کنی شاید بخاطر بچه رفتارش عوض شد ..بعدا تصمیم بگیر

خیلی شرایط سختیه واقعا .اصلا نمیشه نظر داد

عزیزم خیلی شرایطت سخته 😔🥺🥺
امیدوارم خدا کمکت کنه🥺🥺
اما این چیزایی که داری ازهمسرت میگی واقعا تحمل کردنی نیست،ببخشید ولی همسرتون اصلا تعادل روانی نداره
از طرفی هم تو یه مادری الان شاید گفتنش برات راحت باشه ولی نمیشه ،یه مادر نمیتونه از بچش بگذره
فک نمیکنی دلشو داشته باشی بچتو بدنیا بیاری و بدی به همسرت و بری پیش دخترت از همسر اولت
یچیزی بگم
درسته خیلی خیلی شرایطت سخته اونم الان که باردارم هستی
ولی هیچ فک کردی این بچه ای که داری این همه زحمت میکشی،بیخوابی و هزارتا چیز دیگرو داری تحمل میکنی تا بدنیا بیاد گناه داره
میدونم تو داری اذیت میشی،ولی این بچم خیلی گناه داره
توالان داری هرتصمیمی میگیری باید حواست به خیلی چیزا باشه
برات دعا میکنم بهترینا برات اتفاق بیفته😘😘😘😘

عزیزم هیچکس نمیتونه بگه چه کاری درسته یا غلط ، به نظرم برو با یه مشاور صحبت کن و راه درست رو ازشون بخواه ، ایشالا که مشکلت حل بشه و بعداز دوتا زندگی یه زندگی آروم داشته باشی😔😔

خیلی ناراحت شدم نمیدونم چی بگم ولی بچتو نده بهشون خدا بزرگه

خدا لعنتش کنه🥲
کاش بجا پول اخلاق داش

عزیزم خیلی برات ناراحت شدم ولی من خودم به شخصه حتی اگه ده تا بچه هم داشته باشم و چندین بار هم ازدواج کرده باشم با این جور رفتارا کنار نمیام و طلاق میگیرم
به نظرم اول سعی کن کمک کنی اعتیادش رو کنار بزاره ، بعد باهاش منطقی صحبت کن، زن هایی مثل من و شما که یه بار طلاق گرفتیم دوباره طلاق گرفتن خیلی دیگه ستمه

همسر اولت‌ هم ازدواج کرده؟! یعنی منظورم بابای دخترته ؟!

ببین خدا خودش واست درست کنه
خیلی شرایط سختی هستی
قبل بارداریت هم همینطوری بود ؟
تو بارداری ماها هم خیلی حساس میشیم من الان کلا فک میکنم شوهر خودم عوض شده کلا عوض شده ولی وقتی فکر میکنم میبینم من حساس شدم
اگه معتادیشو از اول دیدی و چن پولدار بوده پذیرفتی. ک هیچی
ولی اگه جدیدا فهمیدی اینطوریه ک داستانش فرق میکنه
اون دخترت اگه میدونی پیش باباش حالش خوبه ک با دست خالی اگه درامد نداری نیار پیش خودت
طلاقم گرفتی بنظره من اگه میتونی خرج سه نفر ادمو بدی کار میکنی شاغلی یا خانوادت پشتت هستن. فکر کن روش. وگرنه طلاق هم چیز خوبی نیست

به نظرم با یه وکیل ماهر مشورت کن،ببین چه راهکاری برات نشون میده،اونا با اینجور موضوعات بیشتر سروکار دارن، شاید یه راهی نشون داد

بنظرم بچه رو بده بهش واقعا روت فشاره درکت میکنم

عزیزم شرایطتت واقعا ناراحت کننده س.🥺
بنظرم اگه شرایط زندگی خواهرش خوبه و توان دل کندن از بچه رو داری،بچه رو بهش واگذار کن.هم دست غریبه نمیفته و هم اینکه گمون نکنم شوهرت بتونه پدر خوبی واسش باشه.و سرپرستی بچه ی اولتو مجدد به عهده بگیر.دخترت بزرگه و قطعا بهت خیلی نیاز داره. و در نهایت دندون لقو از ریشه بکن بندازش دور...
خدا نگذره از همچین مردای بی مسئولیتی.

نظر دادن سخته الان در این باره
ولی صبرکن دنیا بیاد بچت بعدش تصمیم بگیر

بچرو هم نمیدی

نمووووووووووون😭😭😭من بودم اونجا خودم هم کتکت میزدم بخدا بلند شو برو خونه مادرت بلند شو

بزار بره گمشه کثافت بی همه چیز دست روتو بلند کرده توهم با این وضع بارداری تف بغیرتش مرد نیس براچی موندی بخاطر وضعیت مالیش با گدا ازدواج میکردی ولی دوست داشته باشه یه ذره احترام ودرک داشته باشه صد شرف به پول داشتن

ببين عزيزم تو دخترتو كه الان رفته پيش پدر خودش رو از فكرش در نميايي
بنظرت ميتوني از فكر اين بچت ك ميخاد ب دنيا بياد دربياي؟مخصوصا كه بعد از زايمان خودش افسردگي ب همراه داره
كسي كه اعتياد داره كه اصلا نميشه بهش اعتماد كرد و بچه بهش داد
به خواهر شوهرتم بدي باز فكرت درگير بچته چون تو مادري خودت
از اون نگذشتي ازين بگذري؟نه نميتوني

الان دختر اولتو نمیخاد؟

یه بار ادبش کن دیگه دست روت بلند نکنه شکایت کن ازش معلومه عین چی می‌ترسه
همشم بخاطر اعتیاد که اخلاقش اینجوریه سعی کن بفرستیش کمپ کمکش کن ترک کنه اگه نشد جدا شو

بچتو ببر کمیته امداد حتی برات خونه میسازه بادوتا بچه حقوق دارن حامی براشون میزان خرج ومخارجشون بلند میکنه کمیته امداد دست واسه کسی دراز نمیکنی بچرو گذاشتی پیشش لنگه خودش میشه

خدا کمکت کنه شرایط سختیه ماها نمیدونیم تو زندگیت چجوریه همه مردا خصلت خوب دارن خصلت بد دارن بعد طلاق بگیری شرایط سخت میشه اونم تو این زمونه شاید یکم گذشت رفتارش خوب شد توکلت بخدا باشه ذکر یا ودود زیاد بخون برا محبت بین زنو شوهر خوبه

وضعیت مالی کافی نیست ارامش نداری

شوهرتو تنبیه کن
همونجا باید ازش شکایت میکردی که تعهد بده

هرچند که بگی تو یه مادری فک نکنم بتونی یچه بدی به شوهرت

انشاالله درست بشه رفتارش .اون بچه گناه داره ولش نکن

سوال های مرتبط

مامان Arsan ❤️Aysa❤️ مامان Arsan ❤️Aysa❤️ هفته سی‌وهشتم بارداری
از ی طرف دوست دارم این چند هفته زودتر بگذره و دخترم ب دنیا بیاد البته ان شالله صحیح و سلامت ...
از ی طرف دوست ندارم زود بگذره چون اگر من برم زایمان آرسان چی میشه .. همش دلم پیشش میمونه .. پیش هیچ کس ب مدت طولانی فکر نمیکنم وایسه .. فقط خودمو و همسرم ...
اگه من زایمان برم خب همسرمم درگیر کارهای منو بیمارستان میشه ک نمیتونه آرسانم بیاره ..
شوهرم میگه بدیم دست عمه اش .. ولی من دوست ندارم احساس میکنم پسرم اذیت میشه چون اونم خودش ی پسر ۶ ساله داره ک اصلا با آرسان میونه خوبی نداره از وقتی ک آرسان ب دنیا اومده بهش حسودی می‌کنه ...
پیش مامان و آبجی خودمم فکر نمیکنم بمونه چون من خودم کرجم خونوادم شهرستانن چون دیر ب دیر همو میبینیم اونارو کمتر می‌شناسه ...
ای خدا نمی‌دونم چیکار کنم ...
ارسان خودش ۶ روز بستری بود موقع تولدش اگه دخترمم بخاد بستری بشه من چیکار کنم یا باید بیمارستان باشم پیش دخترم یا خونه باشم پیش آرسان ...
الان ک تاپیک مامان امیر علی رو دیدم ک اونم دقیقا مشکل منو داشت دوباره یادم افتاد ...
نمی‌دونم چیکار کنم 😥😥😥
ب این فکر میکردم کاش طبیعی بودم با ی دونه مانا محلی تو خونه کارم راه می‌افتاد 🤭
کسی بوده مثل من ؟؟ چیکار کردین ؟
مامان شاهان شایان مامان شاهان شایان ۱ سالگی
من رفتم خیاطی شوهرم رفت کارگری ک واسه خودمون وسایل بخریم کم کم داشتیم پیشرف میکردیم ک من افسردگی گرفتم همش خود زنی میکردم دارو مصرف میکردم شوهرم دید حالم خرابه گفت نرو سرکار ک من حامله شدم بعدش ک حامله شدم خیلی روزا گذشت ک به خودم برگردم ک عاشق یه مردی شدم ک به هم دیگه رسیدن غیر ممکن بود بود
ک من خواستم زایمان کنم منو بستری کردم ک فهمیدم شوهرم داره با یکی دیگه بهم خیانت میکنه ک من از هفته زایمانم کم بود ک منو مرخص کردن من اومدم خونه شبش شوهرم با اینکه میدونست بدنم درد میکنه رقت با زنه خوابید حال مستیش اومد خونه من دعوا انداختم این چه وضعشه ک گفت تورا نمیخوام ک من درد زایمان گرفتم منو بردن بیمارستان ک زایمان کنم منو بردن زایشگاه پسره رفت دنبال دختره بعد ۴ ساعت ک زایمان کردم اومد پیشم حتی بچه رو هم بغل نکرد منو منتقل کردن بخش ک دیدم شوهرم میاد با ۱۰ تا کاغد دستمالی گفتم اینا چیه گفت لازمت میشه نه گلی نه شیرینی نه خوراکی ک گفتم باشه آبروم رفت جلوی همه همچنان بین ما سرد بود ک وقتی ترخیص شدم ماه ها گذشت ک بهش گفتم میخوام بچمو بردارم برم خونه پدرم ازت طلاق میگیرم اونم گفت چرا گفتم نه محبت میکنی نه چیزی فقط خیانت میکنی من دیگه نمیتونم بکشم ک گفت یه فرصت بده جبران میکنم ک خواستیم بازم بچه دار بشیم ک شدیم الان پسر اولم ۱۸ ماهشه بچه تو شکمم ۲ هفته دیگه به دنیا میاد ۹ ماهه هست ک من حاملم ۴ سال هست ک از پدر و مادرش جدا شدیم تو ۹ ماه زندگی رو تجربه کردیم ۴ ساله همش بینمون سرد بود


اینم داستان زندگی من
مامان دریا و آدریان مامان دریا و آدریان ۲ ماهگی
من یه شهر دور ازدواج کردم تک فرزندم
ب دوراز پدر و مادرم یه فاصله۸ساعته🥲
مامانم بعد چند ماه امد کمکم کنه الان۱۵روزه امده
توی این۱۵روز همش سربچم داد میزنه بچم ۳سالشه بدجور عصبی شده
همش بچه رو میزنه😭
درحالی ک من خودم دلم نمیاد یه تلنگر بهش بزنممم چون بچس ۳سالشه از بچه۳ساله انتظار داره مثل۲۰ساله رفتار کنه بنظرتون میشه؟؟؟
شما خودتون بچه دارین اطرافتون میشه مگ بچه شیطونی نکنه؟!🥲
امشب دریا با دوچرخه زد ب پاش یعنی داشت میرفت با سرعت خورد ب پاش ک مثلا باهاش بازی کنه چنان با نی قلیون زد تو کمر بچم ک جاش فوری باد کرد و کبود شد تو حیاط نشسته بودیم انقددد گریه کردم و حق حقم گرفت برای مظلومیت بچه۳سالم ک جاریم و خواهرشوهرم فک کردن من درد زایمان گرفتم دارم تو حیاط گریه میکنم دویدن امدن خونمون ببینن چی شده
اونام ب مامانم گفتن یه ذره صبرتو بیشتر کن در حالی ک من یه شب قبلش کلی التماسش کرده بودم ک دریارو تحمل کنه اون فقط یه بچه مهربون و شیطونه😭 هه😭 این هنوز تو دلیم ب دنیا نیومده اینجوری میکنه اگ اون بیاد ک میخواد روانیم کنه فک کنم😭 اوووف چ بدبختی هستم من اخه😭
مامان بهارو باران مامان بهارو باران روزهای ابتدایی تولد
سلام خانما اصلا حالم خوب نیست حالم از اینکه دخترم بهم میخوره از بس خانوادم هی میگن بپه ک مال خانواده شوهرته برچی ما زحمت بکشیم تو بخوای جدا بشی بچه هاشونو بدی دستشون من بچه مردم نگه نمیدارم بخدا دیگه خسته شدم چرا دختر شدم ک حتی اختیار بچمم ندارم خانوادم اینجوری نبودن سر بچه اولم پوستشون کنده شد اخرم مادر شوهرم ن گذاشت ن برداشت گفت زنکه سیرابیه هرجا اب میکشنش شما دارین بر بچه من زحمت میکشین اخرم مال منن دنیااروسرم خراب شد از اول ازدواج درگیر این حرفام و بشدت باهاش مخالفم الانم خیلی حالم بده دلم میخواد خودمو با دوتا دخترام خلاص کنم راحت شیم از شانس بچه هامم دخترن همش فکر میکنم عاقبت اینام مثل من بشه چ خریای کردن با غریبه ازدواج کردم الان ابجیم شوهرش پسر عمومه بچش روی چشم پدرو مادرمنن میگن این دیگه مال خودمونه خیلی دلم میشکنه شوهر نفهمم نثل مامانش بزرگ شده رفتادش مثل پیر زنهای ۸۰ ساله ی هی میگه فقط شیر بچه از توئه بچه من درست کردم هرچی ام توضیح میدم نفهم نفهمه نمیدونم چطور تحمل کنم ب چ بدبختی بچه ب دل میکشم کلی عذاب واذیت تحمل میکنم استراحت و امپولو این چیزا موقع زایمان تیکه پاره میشم بدنم زیباییم جوونیم همه چیم نابود نیشه با بچه شب بیداری میکشم ب بدختی بزرگش میکنم ک اخرم بگن بچه مال مایه تو هیچ کاره ای فقط شیری میخوام خفشون کنم خدا چرا من دختر افرید اخه