من رفتم خیاطی شوهرم رفت کارگری ک واسه خودمون وسایل بخریم کم کم داشتیم پیشرف میکردیم ک من افسردگی گرفتم همش خود زنی میکردم دارو مصرف میکردم شوهرم دید حالم خرابه گفت نرو سرکار ک من حامله شدم بعدش ک حامله شدم خیلی روزا گذشت ک به خودم برگردم ک عاشق یه مردی شدم ک به هم دیگه رسیدن غیر ممکن بود بود
ک من خواستم زایمان کنم منو بستری کردم ک فهمیدم شوهرم داره با یکی دیگه بهم خیانت میکنه ک من از هفته زایمانم کم بود ک منو مرخص کردن من اومدم خونه شبش شوهرم با اینکه میدونست بدنم درد میکنه رقت با زنه خوابید حال مستیش اومد خونه من دعوا انداختم این چه وضعشه ک گفت تورا نمیخوام ک من درد زایمان گرفتم منو بردن بیمارستان ک زایمان کنم منو بردن زایشگاه پسره رفت دنبال دختره بعد ۴ ساعت ک زایمان کردم اومد پیشم حتی بچه رو هم بغل نکرد منو منتقل کردن بخش ک دیدم شوهرم میاد با ۱۰ تا کاغد دستمالی گفتم اینا چیه گفت لازمت میشه نه گلی نه شیرینی نه خوراکی ک گفتم باشه آبروم رفت جلوی همه همچنان بین ما سرد بود ک وقتی ترخیص شدم ماه ها گذشت ک بهش گفتم میخوام بچمو بردارم برم خونه پدرم ازت طلاق میگیرم اونم گفت چرا گفتم نه محبت میکنی نه چیزی فقط خیانت میکنی من دیگه نمیتونم بکشم ک گفت یه فرصت بده جبران میکنم ک خواستیم بازم بچه دار بشیم ک شدیم الان پسر اولم ۱۸ ماهشه بچه تو شکمم ۲ هفته دیگه به دنیا میاد ۹ ماهه هست ک من حاملم ۴ سال هست ک از پدر و مادرش جدا شدیم تو ۹ ماه زندگی رو تجربه کردیم ۴ ساله همش بینمون سرد بود


اینم داستان زندگی من

۱۵ پاسخ

ولی بنظرم کار اشتباهی کردی باز بچه دار شدی ایشالله ک زندگیت همونی بشه ک خودت میخوای ❤️

منم سرنوشت زندگیم همینه جدا از اینا اقا بخاطر زنه العان زندانه ۵ سال بهش دادن منم دیگه نمیکشم میومد مرخصی منو بحدی میزد که با شکم حامله راهی بیمارستان میشدم آخرین بار دوماه پیش بود یه هفته بستری شدم بخاطر کتک زدنش ۴ ساله که من ازش تنها یه گرون ندیدم همش خودم جمع میکنم بابام اینا پول میدن وام میگیرم نیاز بچه امو میگیرم من دیگه میخوام جداشم بعد بدنیا اومدن بچم العان یه پسر ۲سالو ۹ ماه دارم یه پسرمم دوماه دیگه بدنیا میاد از العان بخاطر هزینه بیمارستان استرس تمام وجودمو گرفته که چجوری میخوام جورکنم

بله همینطوره اما متاسفانه خیلیا براشون مهم نیست
گفتی از خودمون شروع کنیم
من خودم وقتی بیرون میرم مانتو نباید از زانوم بالاتر باشه شلوارم باید قد ۱۰۰باشه جوراب ساق کوتاه نمیپوشم که حتی اگه یه موقع شلوارم از پاچه بالارفت پام بیرون نباشه
اصلا حتی دریغ از یه مرطوب کننده
اما بارها مردای هیز وکثیف تیکه مینداختن ۹۰درصد مردا باید خودشونو جمع کنن وگرنه زنا نمیرن بزور بیفتن تو بغلشون
اینو حرفتو قبول دارم واقعا خیلی از زن ودخترا حیا نمیکنن خودشونو بیرون میندازن خب این کارارو تو خونه انجام بده اگه عقده داری چه لزومی داره خودتو به نمایش بزاری
بخدا اگه خامنه ای همه زن ودخترا کثیف رو به بدترین شکل بکشه
راضیم و همچنین مردای کثیف

خدا لعنت کنه اون زنی رو که میدونه زن داره وارد رابطه میشه

حالا چرا باردار شدی دوباره😐

راستی گفتی همچنان عاشقیم
این چیه دیگه مگه الکی نبود حرص شوهرتو دربیاری

نمی‌دونم بقیه خانوما چطورن اما من اگه شوهرم حتی جواب سلام یه زنی رو هم بده دلم میخواد خفش کنم عادیه نهه😂😂

گفتی نه ماه باهم بودیم بد همچی تموم گفتم خب خیانت کردی

اول اینکه نباید این کارو میکردی
بدم اینکه خوب کردی دیگه ادامه ندادی اینم درک میکنم که شوهرت بهت خیانت کرده
شما زنی باید پاکدامن باشی

اینطور که صحبت کردین ومن متوجه شدم
انگار اول شما خیانت کردین بد شوهرت
خیلی کار زشتیه عزیزم من اینو خواهرانه بهت میگم
بنابر چیزایی که اتفاق افتاد برا دوستم ودیدم بهش گفتم نکن زشته خودتو سرزبونا ننداز گولت میزنه اون قبول نکرد بد متوجه شد چه اشتباهی کرد البته دوستم دختر بود و اون کسی که باهاش تو رابطه بود پسر بود

من دوست ندارم کسیو مغصر کنم انشالله که هرکی اشتباهی می‌کنه خدا به راه راست هدایتش کنه
و امیدوارم اون مردی که گفتین همو دوست دارین متاهل نباشه

من همیشه میگم زن حالا یا مرد فرقی نداره
مُردن براشون راحت تره تا خیانت ببینن

ببخشی من درست متوجه شدم
گفتین عاشق یه مردی شدین؟

آن شاءالله که خدا بهت کمک کنه روزهای خوش برات رقم بزنه

انشالاه که خوشبخت بشی 🥰

سوال های مرتبط

مامان نیلاوایهان 💙💖 مامان نیلاوایهان 💙💖 هفته سی‌ونهم بارداری
سزارین پر چالش من پارت 2
رفتیم بلوک زایمان ک میگفتن باید طبیعی زایمان کنی گفتم نمیخام میخام برم سز اومدم آن اس تی بدم از وضعیت بچه خیالم راحت شده برم خیلییییی واسم حرف زدن ک آره طبیعی بهتره تویی ک یدونه طبیعی زایمان کردی این یکی خیلی راحت تر میشه حتا زنگ زدن به دوتا دکتر ک منو منصرف کنند از سزارین ک گفتم ن من میرم سز
ماینم کردن دوستانت بودم خیلی منو میترسوندن به همسرم گفتن توراه زایمان می‌کنه ک همسرم گفت اشکال نداره مادر خانومم بچرومیگیره 😂
اومدیم خونه وسایلارو ورداشتیمو رفتیم به سمت بیمارستان من پشت ماشین دراز کشیده بودم ی زره آرایش کردم ساعت 10رسیدبم بیمارستان
رفتم بلوک ک کارای بستری موانجام بدن زنگ بزنن دکترم بیاد ک گفتن دکترم بیمارستان اتاق عمل چند تا سزارین داره ا
ومدن آن اس تی اینا بگیرن دردک داشتم شدید تر شد کدیگه داشتم زار زار گریه میکردم میگفتم زود باشین دارم میمیرم 🥲
میگفتم من نمی‌خواستم درد طبیعی رم بکشم دیگه صدای گریه هام اتاقو ورداشت داشتن دلداری میدادن ک ی خانمه اومد گفت فیلم و عکس اینا میخای ک من گفتم با این وضع چه فیلمی انقد گریه کرده بودم ک کلا آرایشم بهم ریخته بود ریملم و خط چشمم اینا کلا پخش صورتم بود😅
با گریه زار میزدم من خیلی برنامه داشتم میخواستم برم ارایشگاه اینا😂دیگه ساعت 11ونیم بود اومدن سوند گزاشتن النگو هامو بریدن سوند یکم می‌سوخت رفتیم اتاق عمل ک همه میگفتن چرا گریه می‌کنه پرستارم میگفت درد طبیعی داره مامانمو دیدم ک مامانم داشت گریه میکرد یکم بغلم کرد خداحافظی اینا کردیم منو بردن دردام خیلیییی شدید بود ولی هنوز همون دوسانت بودم میگفتم تورو خدا بی حسی رو بزنین من نمی‌خواستم درد طبیعی رو بکشم 😩
مامان نیلاوایهان 💙💖 مامان نیلاوایهان 💙💖 هفته سی‌ونهم بارداری
سزارین پر چالش من پارت 3
دکتر بیهوشی اومد آمپول بی حسی رو زد ولی اصلا درد ندارم من نفهمیدم حتا
انگار یچی فورا رفت تو پاهام درازم کردن تیغوک کشید گفتم ااایییی بعد دکترم گفت مگه میفهمی گفتم یکم اولش آره آوردن تو سرمم دارو زدن هی به شکمم دست میزدن می‌فهمیدم دارو بی حسی ام هی میرفت تو سرم حتا دندونام احساس میکردم گفتم چرا صداش نمیاد گفتن حالا در نیاوردیم ک اون لحظه ها فقت دعا میکردم اونی ک بالا سرم بود میگفت استرس نداشته باش فشارت میاد پایین
ی لحظه مهدمو فشار دادن ک صدای گریه ها ی نفسم اومد وقتی دکتر داد به پرستار دیدمش گفتم وااای چقد کوچولوعه دکترم سرشو از پرده هه آورد تو گفت بچه به این تپلی 🥹
بعد گریه هاش هی قط میشد گفتم تو رو خدا چرا اینطوری گریه می‌کنه بیارین ببنمش آوردن گزاشتن رو صورتم آروم شد منم ک فقت داشتم اشک می ریختم 🥹گرمای صورتش دلمو آروم کرد 🥰
نیم ساعتم بخیه هام طول کشید ک میگفتن عضلات شکمش خیلی پارس پوستشم بده بخیه ورنمیداره 😑
بعد اومدن دوتا مرد از پتو چسبیدن انداختن رو ی تخت دیگه بردن ریکاوری اون جا ی چند ساعت موندیم ک انقد لرز داشتم دندونام میخورد به هم دیگه
ده نفر اینا سزارین بودیم فقت من درد داشتم ک پرستار اومد گفتم پمپ درد میخام گفت بیمتون تکمیلی گفتم ن گفت با شیاف کنترل میشه هزینه هات همینجوری بالاس اومدن بزور دوتا شیاف گزاشتن میگفتم سردمه اصلا توجه نمی‌کردن آخر سر داد زدم ک یدونه پتو بیارین نامردا دارم میمیرم 🥲
از اونجام بردن بخش ک مامانم همسرم اومدن پیشم من از همون اول خیلی درد داشتم سر خود شش تا شیاف استفاده کردن اونام 4تا دادن من خیلی درد داشتم ولی هیچ کس اونجا درد نداشت 😑
بعدشم ک اومدم راه اینا برم اصلا نتونستم وقتی بلند میشدم نفسم نمیومد