تجربه سزارین پارت هشت####
مامانم موند پیشم رادمان شبش خیلی اذیت کرد شیر نمیخورد ،هرکسی میرسید سینه منو فشار میداد ک نوک در بیاره،پرسنلش اما خیلی دلسوز بودن و حرف نداشتن،رادمان رو بدون زردی مرخص کردن،ولی تا امدیم خونه سینمو نگرفت و مجبور شدم شیرخشک بدم من نان۱دادم ک پدرم درامد،دوشب نخوابید امروز بردم زردیش رو نه بود،من نمیخواستم نان بگیرم مقصر شوهرم بود،دکتر ببلاک کامفورت داد الان بهتره خداروشکر،دیزاین اتاق ۴۵۰۰شد و فیلم برداری نهایت ۵ قرار بود بشه عکس اضافه کردیم شد ۶۲۰۰،از وقتی از عمل امدم شوهرم ‌پاشو کرده توی ی کفش ک برم مادرمو بیارم ازت مراقبت کنه در صورتی ک ی زنگ نزده بهم مادرش،حتی فامیلای مادر پیام دادن ک خودت زاییدی؟؟؟؟کی حامله شدی کی زایییدی؟مادرم روز میاد شب میره دیروز ک قربونی کشتیم تا شب من پاره شدم ،شوهرم اون ی روز ک من زایمان کردم مامانم پیشم موند رفته پیش مادرش کل عوض شده،من بعد زایمان درد شدید کتف و گردن دارم گفتن چون عمل بازه سزارین گاز حرکت کرده سمت کتفت،پاهامم ک ورم کرده شدید

تصویر
۱۱ پاسخ

عزیزم اصلا سخت نگیر...بزار خانواده همسرت بیان دیدنت...الان تازه زایمان کردی و مهمترین چیزی که وجود داره آرامش خودت و پسرت هست...از تنش دوری کن...بزار چند روز بگذره...بعد دوباره کار خودتو بکن..اگه دوست نداری رفت و آمد نکنی باهاشون ،نکن...
اما فعلا فقط به آرامش خودت و نی نی فکر کن...
منن تقریبا شرایطم همینطوره...با خانواده همسر قطع ارتباطم...مخصوصا مادر شوهرم..دیروز همسرم رفته منزلشون خداحافظی کنه چون مسافر کربلا بود...
بعد به مامانش گفته بیا سر بزن..رفت و آمد کن...و از این جور صحبتها...من ناراحت شدم..چون مادر شوهرم حتی حالمم یک بار نپرسید تو این بارداری....
اما نفس عمیق کشیدم و سکوت کردم...اگه هم بیان مطمئن باش معمولی برخورد میکنم و از تنش دوری میکنم...
چند روز که از زایمانم گذشت و هیجانش کمتر شد کم کم کار خودمو میکنم و رفت و آمد نمی‌کنم...

چقدر پاهات ورم کرده جوراب واریس تو اتاق عمل پات نکردن ؟؟؟ خیلی تاثیر داره که پا ورم نکنه

مراقب خودت باش این ده روز عزیز، حتی گفتش برم بیارم مادرمو اصن جوابش نده اومدنش مصادفه با تیکه پرونی و بچه رو اینطور کن بچه رو اونطور کن ب بچه چرا شیرخشک میدی چرا اینطور زیرش عوض کردی من بلدم ت بلد نیسی و دنیایی ازقبیل این حرفا ک مغزت رو میخان بخورن

عزیزم اصلا به اونا فکر نکن
فقط مراقب خودت و بچه باش ☺️☺️☺️

منم ب شدت درد گردن دارم

چقد خوشگل
وای الهی🥲

اینم عکس پاهام ک ورم کرده😢

تصویر

عزیزجانم
اولا مبارکه 💗
دوما نظر منو میخوای نیروی کمکی بکیر روز بیاد یه خورده کمک کنه و صحبت کنین‌با هم ک خدای نکرده افسرده نشی
من که واقعیتش از اومدن مادرم و مادر شوهرم اصلا راضی نیستم و خاطره خوبی ندارم

منم زایمان افتضاج بود تاالان مادرشوهرم توزندگیم دخالت فقط دعوامینداره

من یه سال پام راستم ورم کرده

الهی عزیزم با مادرت صحبت کن حداقل ۱۰ روز و شب و بمونه پیشت

سوال های مرتبط

مامان ماندانا مامان ماندانا ۶ ماهگی
#تجربه_زایمان2
۵شنبه اومدیم مرخص شیم گفتن دخترت زردی داره ۶ ونیمه و بستریش کردن من همچنان شونه هام درد میکردن
نمیتونستم دراز بکشم یا تیکه بدم.
دخترم تا جمعه زردیش اومد ۳ و نیم دستگاهو خاموش کردن روز شنبه اومدن مرخص کنن گفتن اومده ۵ زردیش.
من  اهمیت ندادم و گفتم ک ترخیصمون کنن چون زردی ۵ و ۶ اصلا اونقد بالا نیست ک بستری شه. دکتر هم گف تا دو هفته زردی بالا پایین میشه.
پرستارای بخش زایمان زیاد اخلاق مهربون نداشتن بیشتر  دعوا داشتن.
پرستارای بخش نوزادان هم ی شیفت مهربون و ی شیفت بی عصاب.
راستی من اصلا دکترو ندیدم و دکتر هم منو فقط اتاق عمل دید‌. و اینکه دانشجو منو عمل کرد و دکتر فقط بالاسرش بود.
میشنیدم ک میگفت اینجوری بخیه بزن اینجوری بِبُر.
حتی انقدر تخس بودن ک با من حرف نمیزدن ک سرم گرم شه حواسم پرت شه.
خلاصه من شاید ۱۰ درصد راضی بودم از بیمارستان و کارکنانش.... شاید شانس من بود که اون روز اون پرستارا و دکتد به پستم خورده...
اینم تجربه ی زایمان من..😄
مامان هایلین مامان هایلین ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت 3
بعد از تموم شدن عمل منو بردن ریکاوری نمیدونم چرا میلرزیدم انگار از هیجان بود از ی طرفم سردم شده بود پرستار اومد یه لوله گذاشت زیر پتوم که گرما میداد و بهترشدم یکی دو ساعتی تو ریکاوری بودم که بعدش ک اومدن ببرنم بخش پرستار اومد و ماساژ رحمی داد که اصلا درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم اصلا از ماساژ رحمی نترسین واقعا هیچی نبود راستی اینم بگم ک من پمپ درد هم گرفتم اولش نمیخواستم بگیرم ولی دکتر پیشنهاد داد ک بگیری بهتره منم پمپ درد گرفتم اما با وجود پمپ درد هم ی کوچولو درد داشتم ک قابل تحمل بود حالا نمیدونم اگر پمپ درد نمیگرفتم دیگ چه حد دردی داشتم.بعد از ماساژ رحمی منو بردن بخش و دخترمم اوردن پیشم دیگ اون لحظه هیچی از خدا نمیخواستم چون خدا بزرگ ترین نعمتشو بهم داد و من فقط دعای روی لبم اینه ک خدا ب همه چشم انتظارا این لحظه رو هدیه کنه و توی اتاق عملم این دعارو کردم.اینم از تجربه ی من از زایمان سزارین ک کاملا راضی بودم و تا اینجا راضی هستم اگر سوالی دارین درخدمتم شاید نکته هایی باشه ک من جا انداخته باشم بپرس ازم
مامان رادمان👼🏻🩵 مامان رادمان👼🏻🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین ‌پارت هفت###
تا ساعت دوازده مامانم اینا امدن!گفته بودم با خانواده شوهرم حرف نمیزنم ،ی دفعه یکی با لباس ازمایشگاه امد گفت سلام!گفتم سلام گفت نشناختی ؟؟؟؟؟من فلانی ام 😑دختر دایی شوهرم !تا جایی ک یادمه معماری میخوند چطوری توی پذیرش ازمایشگاه رفته خدا میدونه !دست اخر فهمیدیم مادرشوهرم فرستاده ببینه راسته زایمان کردم یا نه؟برگشته بهم میگه بچت پسره اره؟درصورتی ک من هیچی نکفته بودم گفت از روی اسم هایی ک ازمایش دادن فهمیدم گفتم اره ارواح ننت البته تو دلم خلاصه رفت گم شد😡اتاق خصوصیمون حاضر شد رفتیم عکس اینا اونجام گرفتیم،قرار بود شوهرم بمونه ک مامانم موند ،خداروشکر من همون اتاق معمولی ک بودم پاشدم نشستم،توی این اتاق خصوصی ساعت ۸ سوندم کشیدن،گفتن باید راه بری غذا بخوری،البته گفته بودن از ساعت ۵ عصر میتونی بخوری،من یواشکی هم نهار خوردم هم شیرینی هم کمپوت گلابی ،باعث شد ساعت ۵ عصر شکمم کار کنه گلاب ب روتون سوندم بکشن
مامان رستا 🍓 مامان رستا 🍓 ۳ ماهگی
سر تاریخ ان تی رفتم بیمارستان گفتم حرکات بچه کم شده معاینه شدم و نوار قلب از جنین گرفتن و یک دست لباس دادن بهم رفتم بستری بشم بردنم داخل اتاق سرم فشار رو بهم وصل کردن یک ساعتی گذشت من دردای خیلی خفیف داشتم مامانم اومد پیشم کلی غذا های گرم بهم داد رفت همچنان من دردای زایمانم شروع نمیشد و سرم تموم شد شیف بعد مامای دیگه اومد پیشم و یک سرم فشار دیگه بهم وصل کردن همه پرستار و ماما ها یکی یکی می اومدن بهم سر میزدن خیلی تعجب میکردن ک من سرم دوم رو هم تموم کردم اما باز درد سراغم نمی اومد خیلی کم درد داشتم مثل تکون های بچه ک برام عادی بودن شیفت سوم شد و یک مامای جدید اومد اتاقم ک خدا خیرش بده انشاالله خیلی باهام مهربون بود یک سرم دیگه بهم وصل کرد یکم باهام ورزش کرد معاینه ام کرد دو سانت باز بودم یعنی هیچ پیشرفتی نکرده بودم صبح ک اومده بود دو ساعت بودم تا ساعت 11:30 شب هنوز همون بودم بدون هیچ دردی
با دکتر درمیون گذاشت بردنم واسه سزارین اورژانسی
از شانس منم دکتر خیلی کار بلدی شیفت سزارین کار میکرد
لگنم خیلی تنگ بود وزن بچه هم زیاد بود زایمانم هم با سه تا امپول فشار هیچ پیشرفتی نمیکرد و دردم نمیگرفت ی چیز خیلی عجیبی بودم خب خیلی سرتون رو درد نیارم امادم کردن شوهرم اومد پیشونیم رو بوس کرد و بهم گفت ک نترسم و با پدر و مادر و شوهرم خداحافظی کردم و رفتم سزارین شدم وقتی کارشون تموم شد مثل بید میلرزیدم از سرما همه پرستار جمع شده بودن دور بچم و ازش عکس میگرفتن بعد اوردن بخش و گفتن ک تا هشت ساعت نباید چیزی بخوری و بعد دوازده ساعت هم باید راه برم ک خیلی برام سخت بود ک اما زودی دردش خب شد
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۵ ماهگی
#زایمان پارت سوم: زنگ زدن ب دکتر اومد بالا سرم باز شرح حال پرسید و بهش گفتم ک سرکلاژم و گفت اول باید سرکلاژت رو باز کنیم بعد بری سنو ببینیم بچت هنوز بریچه یا سفالیک چون بهشون گفتم بار اخری بریچ بود و من چقدر اون لحظه دعا کردم ک بچم بریچ باشه ک سزارین کنم خلاصه منو بردن سنو دادم از شانس گندم دوباره بچه سفالیک شده بود😭😭
منو اوردن ک سرکلاژم رو باز کنن وووای ک چقدر دردم گرفت بی مروت دستشو تا ته کرده بود اون تو و هی میچرخوند ک گره نخ رو پیدا کنه و قیچی هم تو دستش بود ک من هرلحظه امکان داشت بیهوش بشم از ترس و از درد ک دیدم گفت دستم ب نخ نمیرسه و اسم یه وسیله گفت ک برن براش بیارن ک با اون باز کنه 😖😖😖
تا پرستار بره دستگاه رو بیاره من کلی گریه کردم و التماس دکتر کردم ک منو سزارین کنن چون واقعا بزرگ ترین آرزوم این بود ک سزارین کنم 🥺🥺
اینو بگم اونجایی ک با امبولانس رفتم بیمارستان مادر شوهرم اومده بود بام و نزاشت شوهرم بیاد و شوهرم رفت دنبال مادرم ک باهم بیان.
دکتره ک انگار از خداش بود گفت چرا میخای سز کنی گفتم میترسم و کلی بدم میاد ک اونم بعد کلی با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن قبول کرد منو سز کنه😍😍😍😍