۱۴ پاسخ

من خودم شغلمو از دست دادم بخاطر تولد بچه ام چون تو بخش خصوصی بودم و ساعت کار زیاد بود و الان پر از حس بیهودگی و سربار بودن هستم این عذاب وجدان دادنا و بالا بردن مادر تا مقام خدایی فقط برای اینجاست وگرنه اروپاییا و امریکاییا هرکدوم ۶ تا بچه دارن اگر اینجوری باشه که اونجا کلا همه خانما باید خونه نشین باشن و کل محیط کار دست اقایون باشه ولی خانما هستن و زندگی اجتماعی خودشونو پیش میبرن در کنار بچه داشتن

شاید مشکلی پیش اومده این حرف و زده.اگه خونه بودی شاید کیفیت مادری کردنت می اومد پایین سرو کله زدن ۲۴ ساعته با بچه ها آدم و بی اعصاب می کنه.من خودم روزایی که پسرم میره مهد چون نصف روز نیست بیشتر بهش می رسم.کاش ازش سوال می کردی چیزی شده مشکلی برا دخترم پیش اومده این حرف و می زنید؟

حالا فکر کردی ما چیکار میکنیم ول کن تا 12 خوابن بعد بیداری صبحانه و یکم کارتن و چی تا ناهار عصر هم یکم پارکی پاساژی شاید شهر بازی یا خرید ول کن همه یه حرفی پیدا میکنن که از آدم ایراد بگیرن
همون مربی و مدیر بچشو نذاشته و بیاد سرکار خودش ؟

عزیزم چرا به نظر هرکس فکر میکنی؟هرکی یه نظری داره.چه اهمیتی داره؟
من خودم شاغلم.مگه میتونستم بعد ۱۴ سال کارمو ول کنم؟
بعد وقتی من کار میکنم دخترم زندگی بهتری داره

گلم خودتو باکسی مقایسه نکن شمام بهترین تصمیم زندگیت حتما همینجوری بوده ک انجامش دادی
ازی نظر من حس میکنم مامانایی ک شاغلن بچه های مستقل تری دارن نسبت ب ماها ک خانه داریم

عزیزم غصه نخور بهترین کار و کردی

اتفاقا من می گم هرچه زودتر بری سرکار بهتره بچه کلا به اون لایف استایل عادت می کنه من یکسالگیش رفتم ولی می گفتم‌کاش زودتر میرفتم براش راحت تر بود

مهم اینه شما از کارت راضی بودی .منم از خدام بود دوباره میرفتم سرکار ولی کار من واقعا بدرد نمیخورد ساعت کاری مزخرف حتی جمعه ی روزایی سرکار اخر سر حقوق اداره کار نمیداد هیچ.ب عنوان مهندس رفتم ولی فروشنده بودم ...خدارو شکر کن که کارت مربوط ب رشتته حقوق خوب ک میتونی بچه هارو ساپورت کنی

ببین هرکسی شرایط خودش رو داره هیچ کسی هم نمیتونه کسی دیگه رو قضاوت کنه
ولی من ب شخصه از خیلی از نیازهام گذشتم ک بالاسر بچم باشم
و منطقم اینه ک مادر باید بالاسر بچش باشه
میخام خودم شاهد رشدش باشم
دست و دلم نمیره بچم رو ب هیچ کسی بسپارم
مامانا هم بنده خدا زحمت خودشونو کشیدن
و من ب عینه دیدم بچه هایی رو ک مادرشون شاغل بده
حتی میگفتن ک کاش مادرمون خونه دار بود و توی خونه بود پیشمون

اون در شرایط ایده آله مثلا شغلمون رو از دست ندیم و از لحاظ مالی تحت فشار نباشیم . ولی با این شرایط فعلی خب به قول شما برای تحقق خواسته هامون باید بریم سرکار. منم شاغلم و زحمت کشیدم برای به دست آوردنش و با وجود شرایط سخت و دوری از خانواده سر کار میرم .

ببین گلم هرکسی شرایط خاص خودشو داره. خودتو سرزنش نکن
شاید همین سر کار رفتن و حضورت پیش بچه ها براشون کافی بوده

در کل حرفش درست بوده به چند دلیل.
ولی اینکه شمابخوای ذهنت درگیرش کنی ن
شاید خونه می موندی بعد میرفتی سرکار اونا بدتر بهت عادت میکردن و بعدش سخت تر میشد شرایط
میتونی جاهای دیگه جبران کنی تا آروم باشی از این بابت

آبجی تو بهترین مادر دنیای و بهترین کارو کردی برا بچه ها ت آبجی چیزی خواستن سریع فراهم کردی خواهر تنت سلامت باش انشالله

باید بتونی مدیریت کنی.اگه وقتایی که خونه هستی نبودتو جبران میکنی عذاب وجدان نداشته باش.
من مادرم فقط بفکر پول و مادیات بود.یتیم بزرگ شدم.و تهش شد تنفر شدید

عزیزم هرکس شرایط خاص خودش داره خودت سرزنش نکن. منم مدت زیادی کارم رها کردم . چون دوست داشتم پیش پسرم باشم، هرچند من توی این مدت دکتری خوندم....ولی کار مداوم نکردم....
به نظرم هرکس تصمیم خودش میگیره.

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۴ سالگی
پایان استرسی که ۴ سال و نیم باهام بود ...
دخترم ۲ ماهه بود گفتن قلبش صدای اضافه داره ببریم اکو
شوهرم میگفت هیچی اش نیست نمیخواد .
شبا که دخترم میخوابید تازه حال خراب من شروع میشد درباره صدای اضافه قلب بخونم و اینکه میتونه وضع خیلی بد باشه
پیش شوهرم گریه کردم گفتم بیا ببریمش گفت تو باید استرس ات رو کنترل کنی
بعد از یکسال که چندتا دکتر ترسوندن راضی شد ببریم
دکتر گفت دریچه ریوی اش مقداری تنگه و آئورت
یک سال دیگه ببریم . سال دیگه دخترم اینقدر گریه کرد موقع اکو که باعث شد عدد تنگی رو زیادتر نشون بده
تا امسال ...
مثل خانوم خوابید تا دکتر اکو کنه بعدشم گفت تنگی خیلی کمتر شده و دیگه نیاز نیست بریم
شوهرم مدام میگه اینا فقط کیسه میدوزن برای مردم . از اولم چیزی اش نبود
حالا یه نفر برسه بگه یه بچه بیار
مگه دیده من یکسال چی کشیدم تا بچه رو ببره دکتر
مگه دیده ۴ سال و نیم گوشه ذهنم درگیر بود نکنه پیشرفت کنه
یکی دیگه بیارم و چیزی اش باشه که عمرا بعد از یکسال هم ببره دکتر
همیشه میگن نزدیکتر از مادر نیست . ولی مادرم هم ندید چی به من این سال ها گذشت و راحت میگه یکی دیگه بیار
خدایا شکرت که همیشه تو پناه من بی کس بودی💓
مامان ماهان مامان ماهان ۴ سالگی
عزیزان با توجه به تایپیک قبل که در مورد مهد کودک توضیح دادم وخواستم بیشتر آگاهی پیدا کنید که توی انتخاب مهدکودک دقت کنید
با توجه به تایپیک ها یادم رفت بگم مهدکودک هایی که توی اینستا فعالیت دارند هم توی انتخابشون دقت کنید، ما توی اینستا یه فیلم تروتمیز وعالی وبدون هیج مشکلی از اون مهد میبینیم ولی اصلا نمیدونیم پشت اون فیلم بچه چقدر اذیت شده
مثلا همین مهد کودکی که گفتم برای یه کلیپ مثلا کاردستی، مربی درحد یه فیلم لحظه ای از بچه می خواد مثلا شما این خط رو بکش بعد بچه بعدی شما این قسمت رو قیچی کن، بچه بعدی شما این قسمت رو بچسبان و... یعنی فقط در حد همون فیلم بچه کارمیکنه شاید نهایت یکی دوثانیه بیشتر وبقیه کار را بچه های زرنگتر یا مربی انجام میده ودرآخر شما یه خروجی عالی میبینید که به نظر میاد همه بچه ها اون کارها را از اول انجام دادند وبه مرحله اخر رسیدند، پشت اون کار بعضی بچه ها فقط نقش تماشاچی داشتند، مربی برای تنظیم کردن اون فیلم وعکس واز دست ندادن فرصت مجبوره سر بچه داد بزنه، این رو خودم با چشم از مربی ها دیدم که میگم به بعضی بچه ها چقدر فشار میارن که کار رو به درستی انجام بده، حالا هیچ کسی نمیفهمه که چه اتفاقی افتاده وفقط یه عده بچه بازیچه دست اونا میشن تا برای بالا رفتن پیج ازشون استفاده کنن

پس دقت کنید اون مهد پیج نداشته باشه واگر هم پیج داره، کار اون پیج چه جوریه، آیا اون کار پایانی واقعا کار بچه هست یا نه
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامان کشمش (نازنین)🤭 مامان کشمش (نازنین)🤭 ۴ سالگی
نمیدونم ناشکریه یا نه
من و همسرم زمانیکه کرونا شد تصمیم گرفتیم که هیچ وقت به بچه فکر نکنیم
هیچ وقت نه قبل نه بعد کرونا برای بچه دار شدن اقدام نکردیم خواست خدا بود و اردیبهشت متوجه شدم باردارم
تمام بارداری با استرس گذشت هماتوم امنیو بی اشتهایی در حدی که وعده های اصلی رو به زور میخوردم و مرسانا وزن نمی‌گرفت و خدا میدونه چقدر سونو رفتم ان اس تی رفتم هر سری هم که میرفتم یکی دوماه از همسن و سالهاش از نظر قد و وزن عقب‌تر بود تا بالاخره به زور در چهل هفته با وزن 2500 به دنیا اومد
از روزی هم که به دنیا اومد با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کردیم رشد کند قد و وزن .بی اشتهایی .پنومونی
مدام هم زیر نظر هر دکتری که فکرش رو بکنید بود تغذیه کودکان اطفال و...
دیروز جواب آزمایشش اومد دیددیم آنزیم‌های کبدیش بهم ریخته تروییدش پرکاره و ارجاع دادن متخصص گوارش که جذب مواد غذایی به خوبی انجام نمیشه
میدونم شرایط خیلی ها از من سختتره
اما احساس میکنم دیگه کم آوردم
ما که از خدا بچه نخواسته بودیم چرا زمانیکه خودش تصمیم گرفت بهمون بچه بده یه بچه سالم نداد
بخدا اینقدر با مرسانا از این دکتر به اون دکتر رفتم رسما کم اوردم