روانی شدم خدایا کسی مث من هس همش بچرو دس تنها بزرگ میکنم ن کسی هس کمک بده ن چیزی شوهرمم سالی یبار میاد امروز بیدار شد فقط بکوووب گریه و جیغ برا بستنی تا بردم خریده ۳تا باهم خورد دریع از غذا بهونه بهونه فقط گلوش چرک کرده روانی شدم از دستش

سلام عزیزم من علاوه بر بچه دوسالم که اینطوریه ی پسر کوچولو هم دارم ک شش ماهشه پس اروم باش و خوشحال که هنوز راحتی عادیه بچه تو این سن اذیت میکنه فقط باید با اسباب بازی های جدید و فکری سرگذمش کنی ک بازی کنه و بزارش اب بازی کنه توی ی تشت یا وان ک تو دیدت باشه کتاب براش بخر حیوانات رو بهش نشون بده بستنی خواست ب جای ن گفتن ح‌اسشو پرت کن و ی چیز دیگه بهش بده تا غذا رو بخوره

درکت میکنم ولی من وضعیتم از توام بدتره دوتا دارم یکی ۲۳ ماهه یکی ۶ ماهه تا میام به کوچیکه شیر بدم بزرگه گریه میکنه جیغ و دعوا مجبور میشم کوچیکه رو بزارم زمین تا میزارم زمین گریه میکنه اصلا نمیدونی چه حالی دارم کمکم ندارم دست تنها بزرگشون میکنم

عزیزم به خوبی درکت میکنم منم دس تنهام یعنی مامانم و خواهرم نزدیکم هستن اما هیچکدام نمیتونن برای حتی یک ساعت بچه من رو نگهدارن

عزیزم من با مادرشوهرم زندگی میکنم میگم کاش تنها زندگی میکردم خودم پسرمو تنهایی بزرگ میکردم بهتر بود باب دلم تربیتش میکردم حسرت زندگی مستقلی رو دارم شما باید بی نهااایت شکرگزار باشید ک مستقلید زندگی کردن با مادر یا مادرشوهر خییلی سخته قدر مستقلی رو بدونید

ببرش پارک

باباش مگه کجاست سالی یه بار میاد؟

من منم نزدیکمه ولی مریضه نمیتونه نگه داریش کنه خودم به تنهایی بزرگش میکنم خیلی سخته مخصوصا بچه لجبازوپرخاشگر

بله من خیلی هم سخته تا صبح هم شیر میخوره

خیلی سخته دست تنها
من مامانم همسایه س باهام ولی توانایی اینو که یک ربع هم نگه داره دخترمو نداره
این بیشتر ناراحتم می‌کنه
دیگه به پذیرش رسیدم کمکی ندارم و بچه م باید همه جا پیش خودم باشه.