مامانا
ما یه همسایه ای داریم که قبلاً رفت آمد داشتیم همیشه دخترشو می‌فرستاد خونه ما پیش دخترم تا بازی کنن (دخترش پنج سالشه)
وقتی میومد خونه ما من یه عالمه اسباب بازی میاوردم بازی کنن با همه ی اسباب بازی های دختر من بازی میکرد بعد می‌رفت خونشون بیشتر اون میومد خیلی کم پیش میومد ما بریم
یه روز منو دخترم رفتیم خونشون دختر من هر چیزی که بر می‌داشت ازش می‌گرفت (اون موقع دختر من یک سالش بود )
حتی کوچیک ترین چیزی که تو خونشون افتاد بود از دست دخترم می‌گرفت تا جیغش رو در بیاره اون روز اهمیت ندادم گفتم بچس دیگه
تا مامانش براش یه سه چرخه خرید بعد هر سری تو کوچه میدیدم همو حتی نمی‌گذاشت دختر من دست بزنه بهش چندین بار همین کارش رو تکرار کرد تا یه روز خیلی حوصله ام سر رفته بود دخترمو سوار کالسکه کردم بردمش تو کوچه اینام بیرون بودن مامانش گفت بیا پیش ما رفتم پیششون دخترم دخترمم گذاشتم پایین بازی کنه دختر این خانوم سوار کالسکه دختر من شده بود داشت بازی میکرد دختر منم رفت سوار سه چرخه ش شد تا دید دختر من سوار شده جیغ داد که پیاده بشه مامانشم اصلا نگفت که مامان مثلاً نی نیه بزار یکم سوار بشه توام داری با کالسکه اون بازی می‌کنی اصلا هیچی نگفت منم دخترمو گرفتم زوری پیاده اش کردم بچم غش کرده بود از گریه بغلش کردم بیارمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در خونه وایستاده که بیاد خونمون
بهش گفتم برو پیش مامانت بی ادب دختر من با تو بازی نمیکنه
بعد مامانش قهر کرده که چرا بچمو از خونه بیرون کرده
به جاریم گفته بود من نمی تونستم چیزی بگم به بچم اعتماد به نفس بچم میاد پایین

۲۴ پاسخ

من جات بودم دیگه نمیزارم دخترش بیاد خونم. چقد پرروعهههههه

ببین چ قشنگ واسه بچش ارزش قائل میشه ‌ ولی تو واسه بچه خودت نمیشی. بچت باید متوجه شه که تو پشتش هستی . دیگه هیچوقت بچت رو تنها جایی نفرست . اگه بچه اون میخواد اعتماد به نفس داشته باشه توام همینکارو کن

یه بارم تو کوچه دیدمش سلامش کردم جواب نداد منم دیگه بهش محل ندادم حالا خودش مثلاً قهره ها ولی بازم دخترشو میفرسته خونه ما امشب زنگ زده به جاریم که دخترشو بیاره پیش دختر من
امشبم اومد با دختر من بازی کرد موقع رفتن دخترم خیلی گریه کرد همراش بره خونشون مجبور شدم بزارم بره همراهش خودمم با جاریم دم در نشسته بودم چند دقیقه بعدش دخترمو انداخت بیرون درم با صدای بلند تو روش بست 🤦
آنقدر دخترم گریه کرد هلاک شد

چه پررو و بی‌فرهنگ
خاک تو سرش یاد نداره دل یه بچه دوساله رو شاد کنه
میگفتی اونی که یاد بچت میدی اعتماد به نفس نیست، خساسته
من روشم اینه با هرکسی مثل خودش رفتار میکنم.. سری بعد دخترش اومد جلو روی مامانه درو روش میبندم دلم خنک شه
والا دلم به حال دخترت سوخت بچه چه ضربه‌ای به روحیه‌ش وارد شده این ادمای سمی رو ازش دور کن.. بلا دنبالشون!

ضرر رو اون کرده که دوست دست و دلبازشو از دست داده حالا این دختر هم کلی حسود و خسیس بار میاد متاسفانه
و اینکه وقتی جلو خودت با دخترت نساختن چطور دلت اومد دختر دوساله رو بفرستی تنها اونجا؟؟؟
باید بچه رو میگفتی الان خودمون میریم دور دور و میبردیش باهات دم در

من باشم زنگ میزنم دم و پوست کنده حرفام بهش میزنم
راستش من جای تو حرص خوردم

ب نظر من خودت مقصری ک رفت و امد میکنی همسایه از کی تاحالا انقد مهمه اون نگران اعتماد ب نفس بچش هس ولی تو نگران دل بچت نباشی کلا قط رابطه ن اونم بچه س حالیش نمیشه ک بچه شمام بچه س شما ک بزرگی قط رابطه کن بذار بچت عذاب نکشه اعصابم خورد شد

دختر منم وسیله شو به کسی نامیده من خیلی بهش میگم ولی فایده نداه اصلا

اصلا باهاشون رفته و آمد نکن و نزار بچه بره خونشون معلوم نیست وقتی خودت نیستی چجوری با بچه رفتار میکنن چقدر دغش میدن چلو خودت اینکاررو میکنن ببین خودت نباشی چه بلای سرش میارن
ببرش پارک خانه ی بازی دیگه نزار اونارو ببینه

عزیزم
شما خودتی که با رفتارت برای دخترت و خودت احترام می‌خری.
درسته که اونم بچه است، ولی به هر حال درک و فهمش از بچه شما بیشتره.
در اصل، شما کلا دیگه نباید اجازه بدید دخترش بیاد خونه‌اتون، هر موقع اومد، بگو عزیزم، من الان شرایط مهمون ندارم عزیزم، کار دارم.
اگر به جاریت هم زنگ زد و شکایت کرد، بگو من دخترم خودش شیطون شده، همش باید مواظبش باشم، نمی‌تونم مسئولیت یه بچه دیگه رو هم بپذیرم.
با کسی که تعارف نداری.
اگر یه موقع هم توی کوچه و پارک همدیگه رو دیدین، اجازه نده بچه‌ات بره سمت وسایلش و بگو مامان، مال بقیه است و ما اجازه نداریم. اونم اگه اومد سمت وسایل دخترت، بگو عزیزم مال دختر منه، دوست نداره وسایلش رو به بقیه بده، همونجور که شما دوست نداری. دیگه هم توضیح نده.
به هیچ وجه هم دیگه اجازه نده بیاد خونه‌ات تنها
جدا از رفتار زشت مادرش و خود دختر، کلا خوب نیست دوتا بچه با فاصله سنی زیاد انقدر با هم باشن. بالاخره یه تایمای کوتاهی ممکنه با هم تنها بمونن و تو نتونی یکسره مراقبشون باشی ....
اون فهمش بیشتره و کنجکاوتر، ممکنه جلوی بچه‌ات حرفی بزنه یا کاری بکنه که توی آینده‌اش تاثیر بذاره.

🫠🫠🫠چطور دلت میاد تو این دوره زمونه بچه تو تنها بفرستی خونه یکی دیگه .

عه همسایه مارو تعریف کردی که دقیقا دختر همسایمون 5سالش بود و دخترمن 2سالش
مادر و دختر همین برخوردایی که گفتین داشتن چه جالب
من دیگه باهاش رفت و آمد نداشتم

دیگه محلش نده و نزار دخترش بیاد خونت هروقت امد درو باز نکن

به نظر من مقصر تویی
من بودم همون موقع که داد زد سوار سه چرخه نشه قشنگ از کالسکه میزاشتم پایین میگفتم توام سوار نشو چرا رفتی سراغ بچه خودت
به خونه هم راه نمی‌دادم
موقع گریه هم میبردم حموم آب بازی سرگرم بشه بچم
الویت من بچه خودمه

وا چ مامان پر رو و بی ادبی ..به نظرم اصلا اجازه نده دیگه بیاد خونتون ..تازه کلی هم صبر کردی ..قهر هم که هست بهتر .به درک. بزار راحت باشی

وای دختر چراااا در ب روی بچه اش باز میکنی
ارزش خودت و دخترتو نیار پایین
اصلا اجازه نده دخترش بیاد خونه تو

بگو. دختر منم بخواد اینجور باهاش. برخورد بشه اعتماد به نفسش. میاد پایین

دیگه سرسنگین باش باهاشون

به بچه اش بگه که پررو بازی درنیاره
واقعا هم‌عجب آدمایی پیدا میشن

چ‌ پروووو
دیگه محل نده بهشون دخترشم راه نده

دقیقا مث دخترای صابخونه ما. اسباب بازیای دخترمو ب دخترم نمیدادن حتی. خودشون بازی میکردن دختر منم فقط جیغ میزد. ولی ختی ی تیکه تو خونشونم دست دختزم نمیدادن. خداروشکر قهریم.

ولکن راهش. نده واقعا ارزش. نداره.

خوب کاری کردی تازه خیلیم صبر بخرج دادی . چقدم ک مامانه رو داره ها ول کن بابا اونا از بچت ک واجب تر نیستن

بنظر من مقصر مامان اون بچس

سوال های مرتبط

مامان محیا جونم💫 مامان محیا جونم💫 ۲ سالگی
سلام خانما
چندروز پیش جایی دعوت بودیم و اونجا چندتا بچه دیگه هم بود.دختر من با دختر جاریم که یکسال فاصله سنی دادن بازی می‌کرد..یکی از بچه‌های دیگه اومد،اونم سرماخورده بود..سرفه می‌کرد و چشماش سرخ مانند بود و آبریزش بینی هم داشت
اون بچه مذکور اومد با اینا بازی کنه..دختر من چون خسته بود و خوابش میومد دیگه اومد پیشم و زیاد نرفت پیششون
اون بچه و دختر جاریم هم بازی میکردن هم گاهی دعوا
.
دیروز فهمیدم که دختر جاریم سرماخورده و تب داشت
امروز ظهر پسر بزرگش اومده بود بالا و با من کار داشت در مورد گوشیش
دم در بودیم که دختر جاریم بدو بدو اومد بالا(بینیش گرفته مانند بود و معلوم بود سرماخورده)
چیزی که برگامو ریخت این بود که این بچه بدون شلوار و شورت بود😅
مدام صورتشو می‌آورد نزدیک صورت دخترم و باهاش حرف میزد(دخترم کنار پام ایستاده بود)
می‌خندید و حرف می‌زد با دخترم توصورتش..جلوی در با فاصله‌ از پله ها کمی بپربپر کردن و بازی کردن
هی دخترمو صدا میزدم و میومد پیشم ولی دختره مدام صداش میکرد و نمیذاشت کنارم بایسته
.
حالا از ظهر کمی گذشته دخترم گاهی عطسه میکنه و حس میکنم داخل بینیش کمی آب داره ولی زیاد جاری نمیشه
.
آخه بچت مریضه چرا میذاری بیاد بالا😩؟؟؟؟!!!!! اونم تو اون وضع

حالا چه خاکی تو سرم بریزم😥😥خیر سرم شربت ایمونس شروع کردم براش
چیکار کنم بدتر نشه
استرس گرفتم فقط😭
عجب گرفتاری شدمااااااا😭😭😭😭
مامان شکلات🍫 مامان شکلات🍫 ۲ سالگی
نمیدونم یه مادر چطور به خودش جرئت میده که بچشو. اونم دختر. بدون لباس مناسب، ببره خانه بازی!!👧😤
امشب برای دومین بار بچمو بردم خانه بازی گفتم بذلر بازی کنه، یه مامانی بچشو گذلشته بود اونجا خودش رفته بود بیرون، بچه سه سالش بود.
یه بادی تن بچه سه ساله ک از پوشک گرفته شده بود کرده بود. بدووووون هیییییچی ینی آلت تناسلی دخترش کاملا مشخص بود انقدر اعصابم بهم ریخته بود ک حد نداره، ینی حتی نکرده بود یه شورتی جوراب شلواری‌ای چیزی پای اون بچه کنه. بچه ام تپل بود ماشالا، فک کنین!😡😤☠️
انقدر عصبی بودم ک حد نداشت، علاوه بر تمام خطرات جنسی ک ممکنه گریبان‌گیر اون بچه بشه چه همه آلودگی مستقیما با بدن بچه در تماس بود از طرفی تمامی وسایل کثیف و حال بهم زن میشدن🤢🤕

حالا این وسط یه زنه حمله کرده بود بچه من، فک کرده بود از این بچه هاییه ک مامانشون اومده گذاشته رفته، اومد دست بچمو گرفت ک بذار بچم بازی کنه و تو اجازه نداری بهش بگی برو کنار ک یعو گفتم خودم حواسم به بچم هست شما برین کنار👿🤬


سعی کردم به بچم خوش‌بگذره ولی بازم....😮‍💨
مامان آقا محمد مامان آقا محمد ۲ سالگی
سلام عزیزان. بریم برای معرفی یک خانه بازی جدید و شیک.
اون هفته بچما بردم خانه بازی کاخ شادی. این خانه بازی تمیز و جدید و بسیار شیک بود. اکثر وسایلاش چوبی بودن. بچم که خیلی دوست داست.
یه استخر توپ داشت ک دور تا دورش حالت نشیمن بود و یه سری پله و تونل و پل معلق چوبی که آخرش ختم میشد به سرسره و استخر توپش. این قسمت برای عکاسی عالی بود بچه هم خیلی دوست داشت و تجربه جالب بود رو پل معلق بره تا برسه به سرسره.
یه میز کوچیک داشت با انواع ماشین های کوچولوی ناز.
یه میز داشت برای بازی ها و گل بازی و ساختن چیزای گلی.
ترامبولینگ داشت با حفاظ.
یه پارتیشن داشت برای شن بازی.
یه سری وسایل چوبی داشت که برای بالا رفتن بچه شبیه صخره نوری...
یه سری میز دیگه داشت شامل اسباب بازی و آشپزخونه دخترونه. میز کارهای فنی پسرونه
یه میز نقاشی داشت.
دیوار اجری داشت ک بچه آجر بازی کنه.
زیر زمین بود و طبقه بالا یه فضای کوچیک کافه برای مادرا داشت.
در کل خیلی خیلی جای خوبی بود بچم که خیلی لذت برد.

آدرسش هم آذربهرام شرقی- جنب کوچه ۴۱- خانه بازی کاخ شادب
قیمتشم مناسب بود فک کنم ساعتی ۱۲۰
عکسا را میزارم دو سه تاشا از نت گرفتم.