۳ پاسخ

ماماهمرات کی بود؟

ماما همراهت کی بود؟

کدوم بیمارستان بودی؟

سوال های مرتبط

مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت پنج✅
دیگه فک کنم سومین یا چهارمین سرم فشارم بهم وصل کردن و من به زوووور با درد خیلی شدید فقط به خاطر اینکه زودتر زایمان کنم راحت بشم با ماما همراهم ورزش میکردم و معاینه تحریکی میشدم که افتضااااح درد داشت ماما میومد معاینه کنه من دااااد میزدم ترو خدا معاینه نه😂ساعت شش اومد معاینه کرد گفت طول سرویکسم کلا رفته و من 6سانتم دوباره گفت شل کن معاینه تحریکی کنم زودتر باز بشی بچه از دیشب ساعت دو مونده تو خشکی خطرناکه دستگاه هم بهم وصل بود مدام حرکات و ضربان قلب بچه رو چک میکردن تا ساعت 8 شب من 8سانت شدم و انقد داد زده بودم و زایمانم طول کشیده بود دهانه رحمم ورم کرده بود اینم بگم من کلی ورزش و پیاده روی و پله نوردی و رابطه بدون جلوگیری رو از 34هفته شروع کرده بودم وشیاف گل مغربی هم از 37 هفته گذاشته بودم اینا تاثیری رو من نداشته بود و سر بچه بالا بود ونیومده بود پایین تا کلی رو توپ پریدم تا اومد پایین ولی کج اومد پایین تا اینکه ماما اومد دستشو تا کجا با بتادین شست کرد تو سر بچه رو آورد تو لگن تنها شانس من تو زایمان این بود که لگنم مناسب بود وگرنه دهانه رحمم نرم نبود و من چقدر آمپول نوش جان کردم تا دهانه رحمم نرم بشه
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۵ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه
مامان کارن 🩵 مامان کارن 🩵 ۵ ماهگی
مامانا بلاخره می‌خوام تجربه زایمانم و بزارم
زایمان طبیعی
من چهل هفته تمام کردم که بخاطر اینکه حرکات بچه کم شده بود احتمال داشت مدفوع کنه منو بستری کردن ساعت ۱۰ شب من بستری شدم آن موقع ۳ سانت بودم من چون ماما خصوصی گرفته بودم اجازه میدادن همسرم هم بیاد پیشم همسرم آمد ماما برامون آهنگ گذاشت شمع و عود روشن کرد برق خاموش کردم از اتاق رفت بیرون آنقدر بوی خوبی گرفته بود اتاق اصلا دردا یادم نمی آمد 😂😂
تا ساعت ۳ شب همسرم پیشم بود بعد ماما گفت باید بره موقع که میخواست بره دلم میخواست گریه کنم 😂
ماما دوباره منو معاینه کرد گفت پنج سانتی و کیسه ابم و پاره کرد
من دردام شروع شد دردای غیر قابل تحمل آنقدر فکر می کردم الان میمیرم از درد ساعت پنج صبح معاینه کرد ۷ سانت بود که تو اون لحظه‌ دردام خیلی زیاد بود و حالت تهوع هم گرفته بودم که ظربان قلب بچه رفت رو ۹۰ آمدن بهم گاز بی دردی و اکسیژن وصل کردن و تا ساعت یه ربع۶ که شدم ۱۰ سانت و از ساعت یه ربع۶ تا یه ربع هفت همش زور میزدم و آخرش دیگه اصلا انرژی نداشتم که زور بزنم تا رفتن دستگاه بیارن ماما آنقدر شکم منو فشار داد که کارن من ساعت به ربع هفت به دنیا آمد چون پسر بجای اینکه با سر بیاد با صورت آمده بود سرش حالت گرفته بود یکم ترسناک شده بود که دکتر اون خودش خوب میشه و تا دو روز خوب شد
اینم از تجربه من همه رو یه جا نوشتم دیگه اگه سوالی داشتید بپرسید ؟
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۲ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مامان خوشگل خانوم مامان خوشگل خانوم ۶ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان امیررضا مامان امیررضا ۴ ماهگی
زایمان طبیعی*******
پارت دوم:
من تا اومدم محوطه بیمارستان درد شدید باز شروع شد دیگه گریم گرفته بود تا شنبه چجوری این دردو تحمل کنم ماما همراه گفت هیوسین بخکر با مسکن تا رسیدیم خونه هر سه دقیقه می‌گرفت اونم شدید دارو خوردم اسید معدم زد بالا دوتا قرص معده خوردم خلاصه ۱۲ پسرمو خوابوندم شوهرمم خوابید ولی من درد شدید هی دسشویی بودم هیچی نخورده بودم از ترس اینکه برم خرابکاری نکنم وای خدا نشستم کردمو می دم به شوفاژ هر ثانیه برام صد روز بود هی نگاه ساعت میکردم کی روز بشه برم بستری بشم وای خدا دیدم دوام نمیارم ۳ونیم شب همسرمو بیدار کردم شروع کردم نق زدن من درد دارم تو خوابی گفتم زود باش منو ببر بیمارستان زنگ زدیم خواهرشوهر بیاد پیش پسرم اونم زود اومد رفتیم بیمارستان ماما همراهم خواب بود دوستش معاینه کرد و صدا قلب بچه گوش کرد گفت بازت کردم سه سانتی یه ساعت تو راهرو زایشگاه برو راه برو هنگام درد نشین نفس بکش خلاصه من رفتم راه میرفتم می‌نشستم همسرم اجازه نمی‌داد بشینم به زور راهم می‌برد ۶ بود صدام زد رفتم تو معاینه کرد گفت ۶سانتی بستری شدم در جا زنگ زد دکترم اومد مدارک سونو و آزمایشات نبود ایراد گرفتن همسرم رفت خونه بیاره
ماما همراهم سروم زد آمپول ریخت روش و یه آمپول به خودم زد دردامو بانفسهم کنترل میکردم گفتم اپیدورال بگو بیاد گفت تا بیاد ده تا زاییدی
دوباره مسکن زد
مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۲ ماهگی
توی اون پنج دقیقه که ول میکرد من خوایم می‌گرفت و فقط میخواستم بخوابم 😂😑
تا می‌گرفت شروع میکردم داد زدن یه جور داد میزدم خودم خندم می‌گرفت 😄 ولی ته دلم خیلی خوشحال بودم که دیگه وقتشه و اصلا باورم نمیشد نزدیکه دخترمو ببینم 🥺💞
تو طول دردام واقعا وجود همسرم خیلی خوب بود وقتی دردم می‌گرفت بیچاره رو چنگ میزدم و یه جورایی روس خالی میکردم دردمو 😂😑
توی طول یکی از دردام زود به ماما همراهم زنگ زدم تا هم بهم امیدواری بده هم بگه چیکار کنم گفت که تاجایی که میشه دردارو تو خونه تحمل کنم و نرم بیمارستان چون اونجا انقد معاینه میکنن آدمو اذیت میکنن منم خودم قبول داشتم و اصلا فضای بیمارستانو خوشم نمیومد تا ساعت هست دردم تحمل کردم و دیدم دیگه نمیشه و غیر قابل تحملخ چون فاصلشون خیلی بهم نزدیک شده بود و هر چهار دقیقه می‌گرفت وقتی می‌گرفت کل شکمم درد می‌گرفت و پایین شکمم منقبض میشد همون درد پریودی و خیلی شدید تر 😮‍💨
ساعت هشت بود که رفتیم بیمارستان زود رفتن بخش زایشگاه اونجا یه پرستار معاینه کرد فکر میکردم الان میگه دو سانتی 😂
چون بقیه چیزی در مورد طبیعی به من گفته بودن که من فکر میکردم فرایندش خیلی بیشتر از اینا باشه برای باز شدن دهانه رحم ولی خداروشکر چهار سانت باز شده بود سریع نامه بستری دادن لباسامو عوض کردن زنگ زدم ماما همراهم اونم خیلی ذوق کرد که تونستم تا چهار سانت تو خونه تحمل کنم گفت که زود میاد و یه عالمه بهم انرژی داد 🥺🤍
رفتم اتاق درد و خودم تنها بودم پرستار سرم و نوار قلب رو گذاشت که همزمان وصیت بچه هم چک بشه توی اون نیم ساعت که ماما همراهم بیاد و من تنها بودم واقعا اون تنهایی وحشتناک بود فقط داد میزدم و هیچکدوم از پرستارا نمیومدن ببین چه خبره
مامان گل پسرا🥰🩵💙 مامان گل پسرا🥰🩵💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
جونم براتون بگه ک اسهال شده بودم و درد زیادی تقریبا میگرف
تا اینکه ساعت شیش و نیم کیسه آب من پاره شد من زنگ زدم مامانم اومد خونمون وسایل هامون برداشتیم و ساعتای هفت بود راه افتادیم سمت سبزوار نزدیک ساعتای هشت رسیدیم بیمارستان
معاینه کردن گفتن سه چهار سانتی و تا کارای بستری انجام دادن و شرح حال و اینا ساعت هشت و نیم من بردن بالا و این بگم ک پرستار پایین خیلی بد معاینه کرد با اینکه سن بالا بود
خلاصه من رفتم بلوک و تا آنژیو کت وصل کردن یک نوار قلب گرفتن و مامای بیمارستان خانم لطف آبادی اومد بالا سرم گف باید معاینه کنم ببینم چند سانتی تا زنگ بزنم ماما همراهت معاینه کرد و خیلی خوب معاینه کرد درد نداشت نسبت ب معاینه ای ک پایین انجام دادن
خانم لطف آبادی گفتن ک میرم ب ماما همراهت زنگ بزنم البته من موقعی ک میخواستن ببرنم بلوک ب خانم وثوق زنگ زدم و شرح حالم گفتم بهشون تا مامای بیمارستان ب خانم وثوق زنگ زدن خانم وثوق خیلی سریع خودش رسوند بیمارستان و تا اومد ب منم انرژی وارد شد
خانم وثوق ساعت نه کنار من بود و از لحظه ای اومد با من ب ورزش کردن شروع کرد

ادامه تاپیک بعدی💙