مامانا میشه راهنماییم کنید
من پسرم سه سال و نیمشه دخترم و بعضی اوقات از سر حرص گاز میزنه یا فشارش میده
دختر انقدر دوسش داره که خیلی وقت ها دردشم بگیره هیچی نمیگه حتی گریه هم نمیکنه
ولی دیگه اگه زیادی درد بکشه گریه میکنه
امروز الکی الکی پسرم انگشت کوچیکه دست دخترمو قشنگ رو قسمت استخون گاز زد جای دندونش بود روی انگشتت انقدر جیغ زد و گریه کرد
پسرمم از من نمیترسه خیلی از باباش میترسه
هم رفیقه باهاش ولی ترسم داره
باباش خیلی حساسه گفته بهش اگه اجی و برنی دوربین تو خونه دارم میام میبنم کوچیکه نباید بزنی
همون موقعه هم که دلارام گریه میکرد شوهرم زنگ زد برا اینکه امیرسام بترسه گفتم امیرسام گازش زد بعد پسرم رفت قایم شد گفت چرا به بابا گفتی ترسید
از یه طرف دلم میسوزه برا پسرم از یه طرفی هم میگم دخترم گناه داره

باید خیلی جدی با یه قیافه جدی(اخم نه،جدی) بهش بگی ما حق نداریم همدیگه رو بزنیم
توی خونه ما کسی کس دیگه رو نمیزنه
چند بار که تکرار کرد مرتب اینو بهش بگو
بعد اگر دیدی باز تکرار میکنه یه تنبیه کوچیک در حد سنش براش در نظر بگیرید
مثلا: اگر آبجی رو بزنی من مجبور میشم نذارم امروز تلوزیون ببینی
چون این قانون خونه ماست

خیلی خوبه از باباش حساب ببره اما نباید بذاری ترسش بریزه الان به باباش گفتی اون بچه ترسیده و فکرمیکنه باباش قرار چیکار کنه بعد میبینه طوری هم نشد قبح کار ریخته میشه و دیگه باخودش میگه بابامم فهمید کهری نکرد که
باید همونطور بترسونیش اما یجور وانمود کنی به باباش نگفتی تا همیشه حساب ببره ازش

عزیزم ببین اینکه از باباش می‌ترسه واقعا خوبه میگی رفیقم هستن که چه بهتر
ولی اگه فقط میترسید و باهاش رفیق نبود کارت اشتباه میشد از نظرم
ازت نمیترسع ولی بچه باید از یه نفر حساب ببره و بترسه ولی همیشه هم درست نیست اینطوری برای اینکه بهش توجه بیشتر کنید خواهرشو اذیت می‌کنه گاهی از طرف خواهرش چیزی براش بخر یا وقتی باهاش بازی می‌کنه نگو نکن نزن اینا
وقتی باهاش بازی می‌کنه توعم بشین کنارشون اگه بیکاری و بگو آفرین نگاه چه آبجی دوست داره و باهات خوب بازی می‌کنه اما با من ن اینطوری بجای اذیت کردن بازی می‌کنه باهاش

خوب کردی گفتی باید یاد بگیره نباید این کارو بکنه بهتره با هم همکاری کنید

باید چیکار کنم تو این قسمت خوب کردم به باباش گفتم یا نباید میگفتم