۲۰ پاسخ

قطعا که سخته
ولی شاید یه سریا مجبور باشن زود بچه بیارن
یا به خاطر سن بالا
یا ناباروری و‌مشکلاتی که دارن
ما که جای اونا نیستیم

منم اصلا به بچه دوم فکر نمی‌کنم کلا از بارداری و زایمان بچه داری بدم اومده .افسردگی داشتم الانم دارم درمان نشده همه اینا هزینس که باید برای خودمون بکنیم دندونام خرابه بازم پول نیست خب وقتی شرایطش ندارم نمیارم مجبور نیستم یکی دیگه هم بدبخت کنم .پولدارم باشی اعصابتو از سرراه که نیاوردی.

سخته من دلم میخاست هر وقت دخترم ۵ یا ۶ سالش شد یکی دیگ بیارم ولی الان ک شده و خودمم نمیخاستم ک بشه خیلی سخته آخر شب موقع خواب کمر درد و بدن درد نمیزاره بخوابم خیلی خسته میشم
صبح بیدار میشم آشپزخونه خونه اتاق و جارو بزن ظرف بشور لباس بشور پهن کن خشک شد تا کن جا ب جا کن بچه حموم کن دسشویی میکنه بشور صبحانه بده ناهار بده شام درست کن باز ظرف بشور گردگیری کن دسشویی حموم بشور پله تمیز کن واقعا دیگ جونی نمیمونه برا آدم

منم واقعا همین یه بچه سمه همینو درست بزرگ کنم کافیه. خب اونهایی که چند تا میارن شاید اقتضای محل زندگیشون هم باشه مثلا بعضی شهرستانها اگه یکی داشته باشی اطرافیان تیکه میندازن و این حرفها

من خودم نمیخواستم بعد 30سالگی بچه دوم بیارم ،بچه اولمم دیر باردارشدم بخاطرهمون شرایطم ایجاد کرد بعدیو سریع تر اقدام کنم

چه پشت سرهم
چه فاصله زیاد
هردو ش سختتتتتته الانم هیچکس اعصاب نداره
بی برقی و بی ابی
خرجای گرون

من و شوهرم عاشق بچه ایم تا نیلا زیر یکسال بود شوهرم میگفت زود یکی دیگه بیاریم خوبه چون اصلا اذیت نشدم نوزادیشو ولی الان ماشالله انقدر شیطونه که فعلا جفتمون از بچه دوم پشیمون شدیم تا بعدا ببینیم چی میشه😅

منم دقیقاا اصلاااا ب بچه فکر نمیکنم و نمیخواممم دیگه
همین فقط شیر دادن معمولی ک اکثرا اینکارو میکنه حس میکنم پیرم کرده استخونام صدا میدن دندونام نابود شده ت این سن
اعتماد بنفسم در برابر همسن و سالام خیلی پایین اومده
بعد مثلا میبینم یکی ۱۷ ۱۸ سالش هس بچه دوم یا سومش هست 🙄🙄

برا بچم مامان بابام تا ۶-۷ سالگی سیسمونی کامل خریدن لازم نیست لباس اینا بخرم شاید سالی یکی دو دست لباس خونگی لازمش بشه کل وسایل بهداشتی شیشه شیر و فلاسکشم بهترین بود تا الان فعلا دارمشون تخت و کمد و سرویس چوب همه چی بهترینشو برداشتم جنس عالی کلی اسباب بازی ، هروقت خودم اینایی که برا نویان خریدن و برا بچه دوم خریدم و تونستم برا هرکدومشون کم کم یه واحد خونه و ۱۰۰ گرم طلا پس انداز داشته باشم اونوقت بچه دوم میخوام! از خدامم هست!

من بارداری خیلی سختی داشتم،زایمانم طبیعی بود، مرگمو جلو چشام دیدم،بااین شرایط اقتصادی ،اوضاع مالی آنچنان خوبی هم ندارم، اماخب یوقتایی میبینم بچم تنهاس، و داره باخودش بازی می‌کنه آخرشم خسته میشه میگیره می‌خوابه خیلی ناراحت میشم،بعضی وقتا خودمم انقد خسته میشم دیگه نای اینو ندارم بخام باهاش بازی کنم واقعا دلم واسه بچم میسوزه، وقتی بچه خواهرمو میبینه انقد ذوق می‌کنه انگار دنیا رو بهش دادن، با تمام سختی‌ها خیلی دلم میخواد یه بچه بیارم یه همبازی واسه بچم بیارم اما خب از طرفی هم به شرایط نگاه میکنم پشیمون میشم، شاید اگر خدا بخواد بچم دوسالش شداقدام کنم واسه بارداری

وای من که اصلا قصد بچه دوم ندارم اصلاااااا ولی شوهرم میگه یکی دیگه میخام
گفتم تا شرایط مالیت عالی نشده اصلا اجازه نمیدم
چون الان تو وضعیت خیلی بدیم که حتی پوشکم بزور میگیرم اینم بگم خودمم دلم میخاد ولی به شرایط و وضعیت مالی همچی که فک. میکنم میگم من گوه بخورم بازم خودمو زجر بدم

خب هر کسی یه فکری داره ولی اگه قرار بود همه مثل شما فکر کنن نسل بشر خیلی زود منقرض میشد! منظورم این نیس بخاطر تداوم نسل بچه بیاریم منظورم اینه همه مثل هم فکر نمیکنن و شرایطشون با هم فرق میکنه
من خدا رو شکر دوتا بچه دارم و خیلی دلم میخواد به امید خدا شرایط فراهم بشه و سومی رو هم خدا بهم بده

روحیات و تفکرات آدما فرق داره
من بعد ده سال بچه دار شدم الانم فقط یکی دیگه میخوام ان شالله اونم وقتی دخترم ۵سالش بشه

ولی خواهرم ۳تا دارن هرکدوم با فاصله کم راضی هم هستن چون اهداف و اعتقادات دیگه دارن‌

آخه یکسریها رو هم تو گهواره می بینی حسابی از زندگیشون همسرشون از روابطشون حتی شرایط مادیشون واقعا ناراحت هستن ولی بازم می بینی دنبال این هستن ک بارداری دوم یا سوم رو اونم با فاصله ی کم داشته باشن. واقعا متعجب میشم از این نمیدونم گفت جسارت یا حماقت
اگر شرایط نداریم بچه ی بی گناه رو دنیا نیاریم من خودم سر دخترم واقعا افسردگی گرفتم این بچه ها واقعا ریزترین مسائلشون رسیدگی میخواد قدیم ک نیست این همه امکانات ک تکنولوژی و خواسته های ریز و درشت نبود ک طرف تو پوشک بچه ش مونده ها اوووف

سخته ولی شیرینه من هم قصد اقدام مجدد دارم هر کس با توجه به شرایطش تصمیم میگیره من آمادگیشو دارم

سختی داره شیرینی داره...ولی ادم شرایط اقتصادی درنظر بگیره.من خودم مستاجرم شوهرمم شغل درس حسابی نداره البته تا بچه دوم داشت بعدش بیکار شد..بچه سوم هم بعد نه سال اوردم..واقعا سخته ولی بازم شکر

وای منم نمیتونم به بچه ی دوم فکرکنم دیونه میشم
خواهرمن باردار شد انگار خودم دوباره باردارشدم باهاش میرفتم دکتر خانمای باردار رو میدیدم تن و بدنم میلرزید زایمان کرد یجوری حالم بد بود انگار خودم زایمان کردم
اصلا دوسندارم باردار بشم منی که بارداری سختی داشتم پسرم رشد نمیکرد همش مطب دکتر بودم
بدنیا هم که اومد کولیک و رفلاکس انقدر گریه کردم و غصه خوردم پیر شدم داغون شدم

سخت و شیرین

شک نکن سخته

چرا سخت هر کس هم میگ می‌خوام هنوز مزه اش زیر دندونش نرفتع

سوال های مرتبط

مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۱ سالگی
مامانا یه چیزی رو بعنوان هم مشورت هم درددل دوس دارم باهاتون مطرح کنم اگر هم تجربه ای داشتید خوشحال میشم بشنوم❤️
ما با پدرشوهرم اینا تو یه ساختمونیم و ایشون بشدت دوس داره که بچه ی ما زیر دست خودش بزرگ بشه اینو بارها گفته و منم میدونم
همسرمم به گفته ی خودش کلا جوری بزرگ کرده که حتی تو سن کم مسافرت طولانی میبرده بدون مادرش
کاری با روش بزرگ کردن همسرم ندارم اما خود من اینو نمیپسندم
ازونجایی هم که نزدیکیم به هم نمیخوام عادت بشه و پسرم همش اونجا باشه
هروقت بیاد دم در واحدمون بدون استثنا میچسبه به بچه که بیا بریم خونمون
واقعا اصرار میکنه ها! ایرمانم معمولا تمایلی نشون نمیده که بره اما باز ول کن نیست دستشو میگیره هی میگه بریم
هفته پیش میخواستن با همسرم که کمرش گرفته بود برن درمانگاه بعد گیر داده بود بچه رو بده ببرم
خب قطعا میدونه که نمیشه اونم کجا? بیمارستان?!
امروز باهاشون بیرون بودیم میخواستن برن جایی از ماشین ما پیاده شدن هی گف بچه رو بدین با خودمون ببریم ما هم خنده و شوخی گفتیم نه و...
ول نکرد اومد لب پنجره هی اصرار که بیا با ما بریم
خب پسرم هم دستشو گرفت و انگار بدش نیومد
بعد یهو رف عقب گف نه نه عزیزم بمون پیش مامانت
باشه زود برمیگردم پیشت دلت میخواد بیای
من که میدونم اگرم ببره پسرم گریه میکنه
اونم میدونه که من نمیخوام بچه رو بدون خودمون ببره ولی باز این کار مسخرشو تکرار میکنه و انگار قصدش فقط هوایی کردن بچست
واقعا اینجور مواقع هم ناراحت میشم هم حس بدی میگیرم بابت حرف و رفتارش. نمیدونم شاید قابل درک نباشه برای بعضی مادرا اما دوس داشتم اینجا راجبش صحبت کنم☹️
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ سالگی
یه سوال چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن هر جور دلشون میخواد با بچه ات رفتار کنن 😐
رفتیم مهمونی چند تا بچه قد و نیم قد نوه های جاریم و با ما خونه ابجیم دعوت بودیم یه جوری قربون صدقه بچه هاشون میرن که انگار ناف آسمون باز شده فقط بچه اینا اومده پایین خدایی بچه هاشون مهربون و تو دل برو هستن دوست شون دارم ولی نه اینکه بخوام قربون صدقه بچه هاشون برم نیازی به محبت اونا برای بچه خودم ندارم ولی از عمد دختر جاریم جلو همه میگه به پسرش که ببین عمو مصطفی چقدر دوستت داره ( منظورش شوهر من که عموی خودش میشه ) ببین میگه چه پسر خوبی هستی ، با ادبی موهاش چقدر خوشگله قشنگ دو تا هندونه میزاره زیر بغل شوهرم که یعنی قربون صدقه اش بره بعد همیشه خدا ادعای عقل کلی و با سوادش میشه با پسرش سر گوشی من که دست پسرش بود بحث داشتن بعد یکی دو بار به پسرش گفت مامان گوشی مامانش هست بهش بده پسر منم دو سال کوچک تره نمیتونه حرف بزنه جیغ میکشید یدفعه برگشته به پسرش گفت بهش بده صدا شو در نیار منظورش بچه من بود اصلا من هیچی نگفتم اگر من این حرف و میزدم خدا شاهده جاریم و دخترش می پریدن به من چرا کسی به خودش اجازه این حرفا میده به بچه هاش بزنه یا اینکه خواهر خودم و دامادمون جلو اونا و بچه هاشون بچه من و دعوا میکردن که جیغ نزن یا فلان چیز و بهشون بده برای اینکه نخوان به اونا چیزی بگن اونا هم دو تا پسر داشتن یکیش سه سالش هست اصلا بچه من متوجه نیست به یه بهونه پسرمو صدا میزدم کسی به خودش اجازه نده چیزی به بچه ام بگه
مامان رادین مامان رادین ۲ سالگی
سلام. خواستم تجربه ی از شیر گرفتن پسرم رو بگم براتون
اول اینکه در سوره ی احقاق آیه 15اومده که کل دوران بارداری و شیردهی با هم 30ماه میشه یعنی یک بچه 30ماه از مادر تغذیه می‌کنه پس از 21ماهگس میشه بچه رو از شیر گرفت.
دوم اینکه نمی‌دونم کدوم خانوم توی گهواره روش 4در 4رو پیشنهاد داده بود که من دیدم و رفتم در موردش سرچ کردم ولی خیلی ازش ممنونم.
سوم اینکه طبق روش 4در 4 ما طی 16 روز بچه رو از شیر میگیریم.
الان من روز 10 هستم. تا اینجای کار نه سفتی سینه پیش اومده نه اذیت داشتیم. با اینکه همزمان پسرم داره دو تا دندون هم در میاره ولی این به تدریجی گرفتن و این دید و بازدید عید کمک کرده تا سراغی از شیر نگیره مگر روزی 1بار که اونم سرگرمش میکنیم. فقط مسیله خواب روزش هست که فعلا توی ننو میخوابونیمش اما احتمالا تا چند ماه دیگه خواب ظهرش قطع بشه. بازم بستگی به خستگی و عادت خودش داره.
خوراکش کمی بهتر بشه. با اینکه شب ها فعلا مجاز به شیردهی ام اما همونم کمتر بیدار میشه. یعنی اگه قبلاً 3بار یا بیشتر بیدار می‌شد توی خواب شیر میخواست الان 1بار شده. در کل روش خوبیه. امیدوارم مرحله ی آخرشم به همین خوبی طی بشه. و امیدوارم شما هم راحت بتونین با فرشته هاتون این مرحله رو طی کنین.😘
مامان سبحان و 👶 مامان سبحان و 👶 ۱ سالگی
تجربه ویروس "دست پا دهان" پسرم که حدود ۱۰ روز طول کشید:

پسرم اول فقط تب کرد. دو روز تب داشت بدون علامت دیگه‌ای. یبوست هم شد. روز سوم روی زبونش یه نقطه سفید دیدم و کم اشتها شده بود و با گاز زدن هرچیزی گریه میکرد از درد دهنش.
روز سوم با دادن شربت انجیر، بالاخره شکمش کار کرد و تبش افتاد.
دونه‌های قرمز تو دهن و دور دهنش همینجوری هی زیاد شد و دیگه واقعا هیچی نمیخورد جز شیر.
روز چهارم یه ویزیت آنلاین از یه متخصص کودک گرفتم و گفت با وجود اینکه دست و پاش دونه قرمز نداره، ولی همون ویروس دست پا دهانه و کرم باکتروماد داد که روی دونه قرمزا بزنم و دیفن هیدرامین و آلومینیوم ام جی برای اینکه قاطی کنم و بدم بخوره. همچنین گفت چیزای سرد مثل هندونه و بستنی و اینا بدم که بهترش میکنه. ولی خب ۴-۵ روز تمام این بچه تقریبا چیزی نمیخورد و اکثرا فقط شیر میخورد. خیلی اذیت کننده بود براش که نمیتونه چیزی بخوره. ولی خب داروها خوب بود و اثر کرد و دونه قرمزا هردفعه که درمیومد با پماد خشک میشد و دهنش هم که زخم بود و خون میومد کم کم بهتر شد.
تمام تلاشم رو کردم تو این چند وقت از یبوست شدن دوباره‌ش جلوگیری کنم. روغن زیتون تو غذا، آب انجیر خیس خورده، شربت انجیر و اینا.
مامان آقا علی اکبر 😄 مامان آقا علی اکبر 😄 ۲ سالگی
#ارسالی_شما

📌برای آقایونی که برای فرزند دار شدن بهانه های بی جهت میارن!

منم مشکل این خانوم رو داشتم بیست سالم بود ازدواج کردم همسرم ۲۶ ساله بودن
من خیلی اصرار داشتم به بچه دارشدن دوست داشتم همه وجودمو بزارم برای تربیت و دوستی و لذت بردن از بچه هام ، همسرم اصلا قبول نکرد، سه سال گذشت به مادرشون گفتم باهاش صحبت کنن چون به شدت به حرف ایشون گوش میکردن اون زمان البته
ایشونم مثل پسرشون مخالفت کردن که نه پسرم عاقله میخواد همه چی به دست بیاره بچش تو رفاه باشه کار خوبی میکنه بچه باشه برای ده سال بعد با خنده میگفتن
حالا هشت سال گذشته
چهارساله همسرم مشکل ناباروری داره ، دوساله خودم درگیر انواع مشکلات زنان و عمل و درمانم با داروهایی که هزارااان عوارض داره
وقتی قدر نعمت و سلامتی که خدا داده ندونی و هی بهونه بیاری
خدا اون نعمتو ازت میگیره
الان همون پسری که مخالفت میکرد آرزوشه پدر بشه
همون مادری که میکفت نه ده سال بعد خوبه
عزت نفس برام نذاشته تو هرجمعی فقط دعا میکنه بچه دار بشم و همه با ترحم نگام میکنن راضی نیستم ببینمشون چون از اول تا اخر دیدار حرفها ختم به بچه میشه
کاش یکم عاقلانه تر به مسائل نگاه کنن جوونا ...

( به شخصه بین دوستانم دیدم )