پارت ۳
نشتی داد... من یهو جیغ زدم ازم یکم لکه هم اومد ترسیدم ساعت دو بود ک مامانم اینا خونه خواهر شوهر کوچیکه ک تو حیاط ماس ناهار خوردن ساعت دو بود ک شوهرم ساک من و کوچولو رو برداشت و مامانم خواهر شوهر وسطی نشستن پشت ماشین منم وسطشون ک از هر دو طرف جرشون میدادم از درد رسیدیم بیمارستان نزدیکای ساعت سه بود معاینه کردن گفتن بله پنج سانت شدی گفتن دکتر پاینده همون دکتر خودم نیس مددی هس اگه میخای دکتر خصوصی داشته باشی پول رو واریز کنین بیاد بالا سرتون.. شوهرم زود رف بیرون واریز کرد مددی اومد منو برد اتاق زایمان دارو..سرم وصل کردن گف چ عالی داری پیش میری شدی ۷سانت دیگه بعد دوساعت.. تلاش دخترم ساعت پنج دنیا اومد🥹🥹گریه نکرد من خیلی ترسیدم اصن صداش در نیومد گفتم چرا خانوم دکتر صداش نمیاد ک یکم بعد گریه کرد نافشو برید گذاشت تو بغلم داغه داغ بود🥹🥹ای مادر بفداش گفتن بده بزاریم لای حوله گفتم بزارین بمونه بغلم دکتر گف باید بخیه هاتو بزنم... بخیه رو زد رف اومدن منو تمیز کردن... گفتن شیرینی بیارین اجازه بدیم بیاین داخل ک بابام جعبه شیرینی رو داده بود گذاشتن مامانم و خواهر شوهرم بیاد داخل لباس نینی رو عمه اش تنش کرد من زدم زیره گریه از خوشحالی با دستم اتوسا رو با مامانم نشون دادم... بعدش شوهرم و خواهر زاده اش اومد ک شوهرم اومد سراغم گل رو داد بهم و از لبام بوسید🥹😂

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان آتوسا🌻 مامان آتوسا🌻 ۱۲ ماهگی
پارت ۴
بوسید... بعدش پرستارا زیاد اجازه ندادن ملاقات کنیم فرستادن بیرون همشونو بعد گف فقد ینفر میتونه بمونه همراه مامانم چون درد داشت نتونست بمونه.. رفتن همه خونه خواهر شوهرم موند داشت بهم ابمیوه میداد ک پرستارا اومدن سوال بپرسن و رسیدگی کنن گفتن زیاد خونریزی داری.. نگاه کردن یجا باز مونده بود😣باز دوباره بساط اوردن بخیه زدن خیلی درد داشتم همش دسته خواهر شوهرم و فشار میدادم میگفتم نکنین تورخدا گفتن میزنیم و تمام... خلاصه شبو ب زور صبح کردیم مامانم اومد پیشم منتظر موندیم عصر شد شوشو اومد اوردمون خونه.... نگم از اون شب ک خیلی خسته بود اون چهار شب اول ک درد داشتم شدید... هم خوشحال بودم هم ناراحت ک چی میشه.. نمیدونم شمام مث من بودید یا نه من چون خیلی درد داشتم اصلا انگار نزاییده بودم افسرده بودم الان ک فک میکنم میگم چرا اون شب بیدار نموندم ک فقد بالا سره بچه باشم چرا فقد بفکر خواب بودم.. بیدار میشدم شیر بدم اما کدوم شیر؟!... 🥲💔دخترم۲۹٠٠دنیا اومد اما چون من شیر نداشتم دخترم زردی داشت کم کرد شد۲۴٠٠💔اول زردی نداشت بعد متوجه شدیم.. بردیم دکتر گف کم ابه بدنش شیرخشکـ تجویز کرد هشت روزگی...خلاصه من همون هشت روزگی فهمیدم بخیه هام باز شده🥲💔روز دهم باز رفتم بخیه زدن کلی درد داشتم... کلی گریه کردم افسرده شده بودم.. بخیه ک زدن اومدیم ک این ده روز اول ک خونه خودم بودم همه چیو جمع کردن مامانو خواهرم رفتیم خونه مامانم... اونجا استراحت مطلق بودم ک بعد چند روز باز فهمیدم بخیه هام باز شدن🥲💔داداشم زود رسوند بیمارستان گفتن اگه بزنیم فایده نداره بازم باز میشن... دارو دادن با دارو خوب شد بعد دوماه...
مامان سبحان مامان سبحان ۱۲ ماهگی
دیشب خدا بهم رحم کرد🥲 دیروز بچم رو بردم بیرون اومدیم خونه بچم آروم بود یهو بچم خوابید تو خواب همش گریه میکرد همش با خودم میگفتم برم اسفند دود کنم برای بچم چیزیش نشه وقتی از خواب بیدارش شد همش گریه می‌کرد گریه بند نمیشد خواهر شوهرم اومد سرگرمش کرد آروم شد خواهر شوهر هم بهم گفت براش اسفند دود کن گفتم بهش غذا میدم بعد به بچم غذا دادم سپردمش دست باباش رفتم براش زغال بزارم تا اومد انگار یه چیزی خورده بود تو گلوش گیر کرده بود چ‌وضعی بود😑شوهرم که فکر میکرد نون خورده تو گلوش گیر کرده بهم میگفت بهش آب بده تا بره پایین 🤦🏻‍♀️ولی من اینکارو نکردم پشتش زدم تا یه یکم بالا اومدیکم خون هم اومد بردم بیرون زدم پیشتش تمام غذایی که خورد بود رو بالا آورد با کمی خون دیدم یه تکه پوست تخمه هم بیرون اومد😑😑گلوش رو بریده بود تا اومد بیرون 🥲🤦🏻‍♀️ از یه طرف هم مادرشوهر تا دید اومد شروع کرد به فوش دادن من عصبی بود 😅😐همش اسم‌مردن میورد 😑😒 بچت میمورد بچت فلان میشد
مامان yara🧡 مامان yara🧡 ۱۷ ماهگی
مامانا میخام از تجربه مریضی دخترم بگم
دخترم من چند روز پیش تب کرد من بردمش بیمارستان آزمایش خون گرفتم ازش و ادرار گفتن احتمالا عفونت ادراریه آخه اصلا ادرار نداشت ماز آزمایش دادم اومدیم خونه ک از بیمارستان زنگ زدن گفتن دخترت آپاندیس داره سریع بیارینش دیگ شوهرم گفت این بیمارستان دولتیه بدرد نمیخوره یچی برا خودش میگه بیا ببرمش خصوصی آخه بچم اصلا درد نداشت فقط وقتی می‌خواست مدفوع کنه خیلی ب خودش می‌پیچید بردیمش بیمارستان خصوصی دیگ ک اونجا دو ساعت بچه منو سوراخ سوراخ کردن یه رگ پیدا نکردن ک سرم وصل کنم ب بچه من دیگ گفتن فعلا برید عکس بگیرید عکس ک گرفتیم گفتن پیچ خوردگیه رودس علائمش مدعوف خونیو خلطی تب و اینکه مدفوعم ک می‌خاست بکنه خیلی درد داشت ادارام بچم اصلا نداشت دیگ بچو بردن از مقعدش یه لوله کردن تو رودهاش یه سیصد سیسی ای یه مایع مخصوص زدن تو رودهاش ک رودها از هم باز بشه
بجا سرمم اومدن از بینیش لوله کردن تو معدش ک نشد در میومد بعد لوله از دهانش کردن تو معدش خلاصه دکتر ک اومد گفت دخترم تنبلی روده داره واسه همین رودهاش پیچ خورده الان درست شده ولی داروهارو مصرف کن بعد عید حتما بیار تا درمان بشه
و من دخترمو ک می‌بردم پیش دکتر خودش چون خون تو مدفوعش بود می‌گفت حساسیت ب پروتئینه گاویه و هر دفعه شیر دختر منو عوض میکرد بجا اینکه یه درصد فک کنه بچه من این مشکلو داشته باشه
دکتر گفت اصلا ربطی ب حساسیت نداره همش بخاطر همین رودهااشه
دختر خیلی نفخ میکرد و رفلاکس داشت و همه اینا بخاطر رودهاش بوده....
مامان گل پسر❤️ مامان گل پسر❤️ ۱۳ ماهگی
خانما من پسرم پریشب تو خواب یهویی از گریه کرد و ریسه رفت و تا یک ساعتتتت کامل گریه کرد بردیم بیمارستان بستری کردن نوار مغز گرفتن گفتن یکم تشنج کرده اصلا هنگگگ بودم خیلی 😞😭بچم صحیح سالم آخه تشنج کجا بود آخه ینی واقعا دنیا رو سرم خراب شد ، اینم بگم روز قبل اینکه بخوابه خونه مامانم بودیم مهمونی بود خیلییی خیلییییی بانمک بازی درآورد و خیلی زیاد تحرک داشت و نخوابید نمی‌دونم بچم چشم خورد چی شد آخه
بعد ک بردیم نوار گرفتن از مغز گفتن ببرید ام ار ای باز مردم و زنده شدممممم 😭خدا خودش می‌دونه چقدر داغون شدم این دو روز
بعدم جواب ام ار ای اومد ک چیز خاصی نبود و مرخص کردن مارو
و یه شربت دادن اسمش لوبل ک همیشه باید بدم بهش تا دکتر خودش کم کم قطعش کنه
اینو میخام بگم من اصلا به چشم زخم و اینا اعتقاد نداشتم ولی الان انگار اعتقاد پیدا کردم ، من زندگیم الهی شکر خوبه پسرمم خیلی بانمک بازی درآورد همون شب ،الان موندم اصن چیشد ک تشنج کرده😭😭😭😭😭😭😭😭تو رو خداااااا از من ب شما نصیحت شیرین کاری بچتون زندگیتون داراییتون خوشحالی هاتونو ب کسی اصلا نشون ندیدخیلییییی هااااااا چشم میزنن و نمیتونن ببینن 😓