۱۱ پاسخ

اره منم وحشت سوندو دارم ولی از قبل با دکترم صحبت کردم قراره تو نامه بنویسه که سوند رو بعد بی حسی تو اتاق عمل برام بزارن

وای منم از الان غصه سوند گرفتتم واقعا چندش سوزش اوره

چند هفته بودین وزنش چند بود

قدم نورسیده مبارک عزیزم یادمه خیلی استرس داشتی خداروشکر ب سلامتی زایمان کردی❤️

به سلامتی عزیزم، خدا حفظش کنه براتون
میشه درخواست منو قبول کنی؟ منم انشالله میخوام گلستان سزارین کنم

ادامه... بعد چندساعت اومدن سوندو کشیدن درد نداشت اصلا راحت شدم زیرنویس تمیز کردن گفتن لباساتو عوض کن باید لباس بخری همونجا ب سختی پوشیدم نوار گذاشتم گفتن چیزی بخور ک باید پاشی راه بری خلاصه خیلی سخت بود بخام پاشم خیلییی ولی گفتم باید بتونم با کمک همراهم پاشدم فقط چند قدم ب سختی رفتم باید میرفتم دستشویی ولی نمیتونستم یه ربع موندم سرپا بعدش با کمک رفتم کم کم بهتر شدم هرچی راه بری دردات کم میشه دیگه مرتب شیاف میزاشتم خودم ب بچم شیر میدادم بعدشم ک مرخص شدم بازم شیاف میزارم اها من یهو تو بیمارستان کتف راستم گرفت که اشکم در اومد سرش از درد سزارین بدتر بود حس میکردم داره خفم میکنه از کتف تا پایین شکمم وصل بود بهم دردش پرستار گفت ماله بی حسیه واسه بعضیا اینجوری میشه خطر نداره

سلام امپول بی حسی ک ردن ب کمرت درد داشت

ادامه ...منو بردن ریکاوری اصلا درد نداشتم بچمون آوردن بهش شیر دادم با کمک ماما دیدمش عاشقش شدم بغل دستیم خیلی درد داشت چون بیهوش شده بود اصلا نمی‌خواست بچشو ببینه خلاصه من رفتم بخش شوهرم بچه رو دید هر دومون خوشحال بودیم بعد 2 ساعت بی حسی کم کم میرفت و دردای من شروع شد خیلی بد بود با وجود پمپ درد و شیاف حس میکردم خون میریزه رو تخت با وجود سوند حس بدی بود

برای من سوند رو بعد از بی حسی تواتاق عمل وصل کردن

خوب بودم ولی می‌شنیدم میگفتن خونریزی چیه روده شو زدیم خودشونم ترسیده بودن میگفتن برید دنبال فلان دکتر من اونجا خیلی ترسیدم حس خفگی داشتم فشار ب سرم میومد گفتم دارم خفه میشم برام اکسیژن گذاشتن بعدش گفتن یه کیسه ترکیده ازم پرسیدن کیست داشتی گفتم اره همون بود نمیدونمم چیشد اصن . اها یهو صدای نینی رو شنیدم وای خدا خیلی لذت بخش بود باورم نمیشد دوستداشتم ببینمش آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی نرم و داغ بود 🥲🥲بردنش شروع کرد به جیغ و گریه همه میگفتن چیه از اینکه تو ایران ب دنیا اومدی ناراحتی 😂

ببخشید عزیزم پاها باید تو چه حالت باشه که سوند وصل کنن؟؟

سوال های مرتبط

مامان حلما🎀🩷 مامان حلما🎀🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم سزارین من🫧💛
بلاخره انقدر به دکتر زنگ زدن جواب داد قضیه رو بهش گفتن اونم گفت ۱۰دقیقه دیگه خودشو میرسونه و به پرستارا گفت اماده اتاق عملش کنید تا من میرسم اماده باشه.سریع بهم اکسیژن وصل کرد و امدن سوند وصل کنن اصلا سوند وصل کردن درد نداشت من خیلی شنیدم میگفتن درد داره میترسیدم ولی اصلا درد نداشت بعدش فقط یذره سوزش امد بعدش دیگه هیچی.لباس هامو پوشیدمو منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل وقتی اتاق عمل رو دیدم خیلی ترسیدم و استرس گرفتم دلم داشت کنده میشد میخواستم بگم نمیخوام زایمان کنم منو نبرید داخل ولی چاره ایی نداشتم دکتر بی هوشی امد منو بردن روی تخت با کمک همکارش سوزن و زدن سوزنش درد داشت و یکمم سوزش .بعد سوزن سریع منو خوابوندن رو تخت همون لحظه پاهام داغ شد و بدنم سِر شد.بقیه پرستارا امدن دوتا رگ گرفتن و سرم بهم وصل کرد با دستگاه فشار و اکسیژن و چیزای دیگه که اسمشون رو نمیدونم که دیدم دکترم امد جلومو یه پرده زدن من از بس استرس داشتم اصلا حالم خوب نبود داشتم سکته میکردم از بس میترسیدم.حرکت دستای دکتر و حس میکردم
مامان ملوری🦢 مامان ملوری🦢 ۱ ماهگی
#تجربه سزارین

زایمان من اختیاری بود با اینکه زایمان دوم بود ولی زیر میزی دادم
روز زایمان خیلی استرس داشتم با همسرم و خواهرم رفتیم بیمارستان چون مادرم بچه هامون و نگه داشته بود اول همسرم کارای بستری رو انجام داد بعد من رفتم بلوک زایمان لباسامو عوض کردم بهم سرم زدن خیلی از سوند میترسیدم ولی درد نداشت فقط حس بدی بهم میداد مثل کلافگی رفتم طبقه بالا اتاق عمل خیلی ترسیده بودم سردمم بود بعد از پرسیدن چندتا سوال مثل گروه خونی و نداشتن بیماری بردنم اتاق شماره ۲ البته من فیلمبردارن داشتم و مدام از همه جام داشت فیلم و عکس میگرفت🤣نشستم روی تخت اتاق عمل اومدن برام امپول بی حسی بزنن یه لحظه حس کردم برق از توی پام رد شد به ثانیه نکشید بی حس شدم اون حس بد سوندم از بین رفت واقعا اونقدر درد و ترسی که میگفتن نداشت سریع خوابوندنم روی تخت یه پرده کشیدن جلوم از ترس شروع کردم به گریه کردن ولی همه دلداریم میدادن که نترس چیزی حس نمیکنی واقعا هم چیزی حس نکردم فقط انگار یکی داشت شکممو ناز میکرد حس خوبی داشتم یه دفعه صدای گریه دخترم اومد وای بهترین لحظه عمرمو برای بار دوم تجربه کردم اوردنش پیشم کلی بوسش کردم بعد از بخیه شکممو دوبار فشار دادن که بازم دردی حس نکردم بعد بردنم ریکاوری بعد از ۱۰ دقیقه بردنم توی اتاقم تا ۸ ساعت باز ناشتا بودم فقط سرم بهم میزدن بعد از ۸ ساعت گفتن مایعات فقط بخور بعدم اومدن سوندمو کشیدن من بلند شدم راه رفتم اولین بلند شدن واقعا یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود
مامان فندوق مامان فندوق ۵ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمان سزارین
روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان اول رفتم زایشگاه ازم nstگرفتن گفتن خیلی انقباض داری درد نداری ک نداشتم بعد بردنم بهم انژیوکت وصل کردن و کلی شرح حال گرفتن و بعد سوند وصل کردن من از سوند خیلی میترسیدم و خودمو سفت میکردم ولی اصلا اونجوری ک‌فکر میکردم نبود ساعت ۸ گفتن آماده ای بریم اتاق عمل رفتم رو‌ولیچر بردنم اتاق عمل یکم محیطش برام ترسناک بود چون اولین بارم بود ولی زیاد استرس نداشتم کلی آدم اونجا بود هرکسی مشغول ی کار بود دکترمم اومد کمک کردن رو تخت نشستم گفتن کمر و گردنت رو خم کن آمپول بی حسی بزنیم من ترسی نداشتم از اون ولی چون دریچه نخاعی من تنگ بود یکم اذیت شدم و چند بار سوزن زد تا تونستن جای درستی پیدا کنه وقتی تزریق تموم شد پام شروع ب داغ کردن کرد درازم کردن و جلوم پرده کشیدن سرم وصل کردن حس میکردم چیزی روی شکمم میکشن گفتم من بی حس نیستم هنوز شکمم رو پاره نکنید گفتن نه نترس هنوز داریم بتادین می‌زنیم بعدش دیگه نفهمیدم کی شکمم رو پاره کردن صدای گریه بچم پیچید و دنیا مال من شد تمیزش کردن آوردن کنار صورتم بوسش کردم بعد بردنش لباس تنش کنن..بعد حس کردم حالت تهوع دارم گفتم بهشون ی آمپول تو سرم زدن اما خوب نشدم و بالا آوردم بعدش باز گفتم سردردم بهم آرامبخش زدن دیگه چیزی نفهمیدم یهو چشامو باز کردم دیدم چنتا مرد می‌خوان بزارنم رو تخت دیگه ببرن ریکاوری تقریبا یک ساعتی تو ریکاوری بودم دوبار اومدم شکمم رو فشار دادن ک چون بی حس بودم زیاد درد نداشت بعدش هم بردن بخش و پسرم رو آوردن برای شیر خوردن ..در کل از انتخابم راضی ام بازم برگردم عقب سزارین انتخابمه الآنم درد ندارم ۸ ساعتی شیاف میزارم تو بیمارستان هم پمپ درد داشتم که اصلا دردی حس نکردم