۹ پاسخ

مولتی ویتامینای خوب خارجی بخور..
غذاهای خیلی خیلی مقوی بخور

بغلش نکن گلم پسرتو
کارا هم فقط‌واجب هارو انجام بده

خو عزیزدلم بدنت هنوز خیلی ضعیفه ، اگه میتونی یه مدت جوجه و ماهیچه بیشتر بگیر بخور ، از عطاری سه شیره بگیر بخور ، تخم مرغ هم خیلی خوبه .. چند وقتته ؟ فهمیدم بارداری نگرانت شدم فضولی کردم همه سوالاتو خوندم .
الان شوهرت چطوره ؟
بعد میگم نمیشه شامها رو مامانت درست کنه شوهرت از سرکار میاد بیاره ؟

ببین دوربین بزن خونتون بعد پرستار بگیر.یکی از دوستای من این کارو کرد.از سرکار همزمان مراقب خونه زندگی و بچه و پرستارم بود.
دوربینم نزدی به این خانمه بگو بیآد بعد سرحرفو باهاش باز کن بگو کل خونه دوربین داره که دست از پا خطا نکنه

بار ارید مگه

امپول نوروبیون بزن چندتا

یک چند وقت کارگر بگیر بیاد تمیزکاری ، خودت بزرگا رو جمع کن در حد مرتب کردن ، هفته به هفته کارگر بیار ، غذا هم مثل آبگوشت ، قیمه و قورمه و مرغ خورش و ... درست کن ، واینستی، برنجم یا دمی درست کن ، یا شوهرت اومد بگو از رو گاز قابلمه برداره آبکش کنه ، سنگین برنداری ، شلی رحم و مثانه میگیری چون ورزشم اصلا نمیکنی ،

عزیزم اینجور ک حدس زدم بارداری؟ حق داری خب هنوز بدنت کمبوداشو جبران نکرده باردار شدی .... نوزاد سخته نگهداری دیگه با حال بارداری چند برابر سخته ...
چاره ای نیست از مادر یا خواهرت بخواه کمک کنن نگه دارن بچهاتو یکم

باردار نیستی؟

سوال های مرتبط

مامان آدرین مامان آدرین ۷ ماهگی
دیشب پسرم خیلی نق میزد ،ساعت خوابش بود و نمیخوابید ،من بودم و کلی ظرف نشسته و پسرم که گریه میکرد ،شوهرم از خستگی دراز کشیده بود و نگاه میکرد ... میدونم واقعا خسته بود ،آرایشگره و از صبح تا ۸ شب سر‌پا و دست تنهاست تو مغازه. ولی من از دستش شاکی بودم ،توقع داشتم‌بیاد بچه رو بگیره که من به کارمم برسم و هم اینکه خسته نشم از گریه هاش. شوهرم پاش درد میکرد و تنهایی داشتم حرص میخوردم ،خیلیییی عصبی شدم و یه مامان عصبانی بودم که هی غر میزدم که پسرم بخواب ،خسته شدم ،ای بابا و فلان... با پسرم بداخلاقی کردم تا اینکه گفتم بابا لامصب بیا بگیر بچه رو یه کم مغزم آروم‌بشه من از صبح دارم باهاش کلنجار میرم. اومد بچه رو گرفت یه کم اروم‌شدم‌،بعد میگم خب میدونم خسته ای ولی وقتی میبینی دارم عصبی میشم و خسته ام‌بیا بچه رو بگیر چند دیقه کافیه تا اروم‌بشم. حالا ایناش هیچی ، اصلا با همسرم مشکلی ندارم و درکش میکنم و اونم همیشه درک میکنه منو ،فقط نمیدونم چرا دیشب انقدر عصبانی شدم و از اینکه با پسرم بد اخلاقی کردم و هی غر زدم ناراحتم و عذاب وجدان دارم