امشب رفتیم بیرون بچم بازی کرد سرش خورد لبه تاقچه ،سرش زخم شد دکتر بردمش از ترس مردم.چسم بخیه زدیم...باباش خونه هست و من پیش مامانم اینا هستم راهمون ۲ساعت فاصلس‌ ب باباش نگفتم....از طرفی خخانوادم‌ از شوهرم میترسن ب منم گفتن چیزی بهش فعلا نگم....منم میترسم بگم جلوشون شاکی بشه...چیکار کنم؟کی بگم چجوری بگم...خابم نمیبره اهل پنهانی از شوهرم نیستم
فردا پس فردا هم قراره بیاد دنبالم

وقتی اومد دنبالت بگو. بگو اگه پشت تلفن میگفتم کاری که از دستت برنمیومد و فکر میکرذی خیلی زخمش عمیقه و ممکن بود با سرعت بیای اتفاقی بیفته

بعدم الکی بهش بگو هی مامانم اینا گفتن به شوهرت بگو به شوهرت بگو

من بودم خودم زنگ میزدم همه چیو توضیح میدادم بدون ترس آخه هیچ مادری دوس نداره بچه اش طوری بشه مگه پدرا بیشتر بچه اشونو دوس دارن بچه اس دیگ میوفته میخوره زمین

از خون شوهرته درست ولی از وجوده تو بدنیا اومده رشد کرده ،هرقدر هم دوسش داشته باشه روش حساس باشه بیشتر از تو ک نمیتونه دوسش داشته باشه ،سرتو بالا بگیر رو بگو خب بچه هس ،کدوم بچه ای بدون هیچ مشکلی دردی زمین نخوردنی بزرگ شده ،بچه کارش بازیه شیطونیه هزار بار هم میخوره زمین و خوب میشه ،صدقه بنداز و شکر کن بدتر از این نشده ،رک بگو و سرتم بالا بگیر

چی میشه مگه آسمون به زمین میاد یذره خون اومده دیگه بچه میفته دیگه چرا آنقدر می‌ترسی چی میخاد بگه مگه

بچه خورده زمین دست شما که نبوده چرا خانوادت باید از شوهرت بترسن
بچه هر طور هم مواظبت کنی بلاخره میخوره زمین ولی بهش بگو که اینجور شده یهویی بیاد ببینه بدتره

وا فدای سرت
خب بچه اس دیگه... مگه این همه سالم بردی اوردی کسی ازت تشکر کرد اخه
سرتو بگیر بالا توضیح بده به باباش
بعدشم اصصصصلا به خانواده شوهرت رو نده
از الان رو ندی درست میشه
درستم نشد به درک
شوهرتم بار اوا و دوم شاید دادو بیداد کنه بعدش درست میشه

خب فردا بگو بهش اشکال نداره ولی بو بهش حتما عزیزم فردا طلبکار میشن دیدی ک

فردا زنگ بزن قضیه رو بگو
بگو مادرم اینا گفتن بهت بگم ولی نخواستم نگرانت کنم ترسیدم با هولو ولا بیایی خدایی نکرده طوری نشع
بگو چیزی نشده الان خبرت دادم ک بگم بچه چ اتفاقی افتاده یهو دیدیش شوک نشی

چی شده سرش مگه

اوووف خانواده شوهر هم باید حرف بارم کنن