حالم بده
اجیم با بچش اومد خونمون شوهرش فوت شده بچش خیلی شیطونه بعد شوهرش فوت شده یه پسر داره بعد پیش مامان و بابام زندگی میکنن الان به زور میگن من برم شهرستان پیششون بچه ببرم اونجا بعد خواهرزادم خیلی شیطونه اصلا غیرقابل کنترل میترسم بچه اونجا ببرم چیزیش بشه الان خونوادم و شوهرم به زور میگن باید بری برا بچه میترسم امشب پیش خواهرم و خونوادم و شوهرم میگفتم خواهرزادم خیلی شیطونه من نمیام شهرستان میترسم برا بچه بعد خواهرم یواشکی گریه کرد چون شوهرش فوت شده الان عذاب وجدان دارم اونجوری حرف زدم یدونه خواهر دارم چیکار کنم حالم بده واقعا
بعد الان قانع شدم برم شهرستان ولی خواهرم با ناراحتی رفت
چیکار کنم از دلش در بیاد عذاب وجدان گرفتم 🙃

باهاش صحبت کن

وا چه ربطی داره که بچه شیطونه این همه بچه تو هر مکانی ممکنه به پستت بخوره ، تو مهمونی یا عروسی یا هر جای دیگه ، خودت باید مراقب بچت باشی در هر صورت ک اسیبی نبینه ، بعدم خواهرانه باید بهش میگفتی میام ولی باید خیلی حواست به بچت باشه ک یه وخ تو شیطونیاش کاری دستمون ندع ، نه اینکه به خانواده شوهر راجب خواهرت بگی ، الانم برو بهش بگو من میخاستم اینجوری بگم بهت تو بد برداشت کردی

ب خواهرت بگو همه ادما اوایل سر بچشون خیلی حساس میشن و شما خیلی حساس شدی و دست خودت نیست و همش استرس داری. حتما این احساس رو خودشم داشت درکش میکنه. ب نظر من از حسی ک داری و از احساساتت بهشون بگو

بروعزیزم گناه داره هواست به بچت باشه خواهرتم هواسش به بچش هست

عزیزم اون دلش همینجوری شکسته هس شما میاس دلیل دیگه ای برا نرفتنت بیاری

خب شما که میخاستی بری دیگه بنده خدارو ناراحت نمیکردی ک☹️
میدونم ادم سر بچش خیییلی حساس میشه ولی مطمئن باشین خانوادتونم حواسشون میشه ک خدایی نکرده اتفاقی نیفته

خوب کردی قبل اینکه اتفاقی بیافته پیشگیری کردی ولی کاش بهونه ای میاوردی که کسی علت نرفتنتو نمیدونست حتی شوهرت و خانوادش

اون شیطونه دیگه باید بسپاری به مادر و خاهرت که حواسشون باشه غیر اون بچه تازه بدنیا اومده همش پیش خودته دیگه خونه مادرت کاری نداری که بخای بچه چن ساعت تنها باشه خودت هستی.