دلم آشوبه پسرم رو پام خوابیده بود نفهمیدم چی شد بچم از رو پام افتاد دارو دق میکنم تو صورتش که نگاه میکنم اشک میریزم برا مظلومیتش خیلی ترسیده بود الهی بمیرم

وای تو اینو میگی من دیروز صبح پریناز از رو تخت افتاد پایین یعنی اینقدر جیغ زدم و خودمو زدم پاهام کبود شدن
فقط خدا باهام بود که سرش نخورد رو زمین بردم بیمارستان گفتن خوبه
یعنی عذاب وجدان مثل طناب افتاده بیخ گلوم هنوز بغض دارم
اینقدر این بچه زبل و شیطون شده که نگو

فدای سرت منم ازین کارا زیاذ کرذم ناخواسته

الهی بمیرم
کاریه ک شده حواستو بیشترجمع کن

چجور حواست نشده عجبا

الهی اشکال نداره پیش میاد خودتو ناراحت نکن صدقه براش بده ی ایته الکرسی بخون فوت کن براش اروم میشی