۱۱ پاسخ

چه پرو و بی ادب هستن شما اجازه ندین ببرن رک حرفتونو بزنید یا اگر هم بردن به همسرتون بگین که ازشون بخواد برگردونن

بگو چند شب پیش بابت یکی از اسباب بازیا که برده بودید کلی گریه کرد به سختی آروم شد واسه همین دیگه نمیتونم اجازه بدم ببرید لطفا برده هارم برگردونید

چقدر پرو اون خرس گنده دیگه چرا اسباب بازی بچه رو برمیداره خجالت نمی‌کشه ؟
بگو دیروز بابام اومد گفت اون اسباب بازی که خریده بودم کو پس ؟منم گفتم شما برداشتی خیلی ناراحت شد آخه میخواست یادگاری بمونه برای نوه ش

رفتی خونشون بردار بزار کیفت بیار

آراد چندماهه بود ، یه بار بچه جاریم چنین کاری کرد. جلوی مامانش گفتم اراد اسباب بازیاشو دوست داره. اگر میخوای بازی کنی همینجا بازی کن. نمیتونی ببریش.
اولش یکم گریه کرد و جیغ زد ولی حرفمو تکرار کردم. گفتم میتونی همین جا بازی کنی ولی نمیتونی ببری.
الان که اراد ۲ سال و ۵ ماهشه هیچکس جرات نداره اسباب باز یاز خونه ببره.
الان خودت باید جلوشونو بگیری. رفتی خونشون اسباب بازیاشو بردار . اومدن خونتون در اتاق بچتو قفل کن و نزار برن داخل. بگو اتاقش نامرتبه‌ . درشو قفل کردم.

خیلی خونسرد موقع رفتن برو بکش از دستشون ببر بزار تو اتاق درو قفل کن چند بار که این کارو کنی آدم میشن

واااااای بسم الله چقدر پروووووو.بابااینقدربهشون رو نده اینقدر پرو شدن

شماوهمسرتون پروکردین یعنی چی که برمیدارن ببخشیداصلاچرااسباب بازی بچه ات بایدهمش دم دست باشه میان خونتون دیگه بابچه ات بازی کنن بچه۲ساله نیستن که اسباب بازی میزاری دم دستشون این سری رفتی بروبرداربزارتوکیفت اگه زرهم زدن بگوبریدازوسایل خونه ی مادرتون برای من بیاریدنمیاریدپس منم دوست ندارم دست به اسباب بازی بچم بزنیداین هاکادوی مادروپدرم هستن سری بعدخواستن بیان کل اسباب بازی بچه ات وجمع کن کلایه جاکه دستشون نرسه آدم میشن

لعنت ب همچین ادمایی

خودت خیلی محترمانه بگو به اسباب بازی ها دست نزنید هدیه های پدر و مادرم هستن و میخوام یادگاری نگه شون دارم
از روزاول دیدن هیچی نمیگی دوباره تکرار کردن
اگر دیدی به حرفت توجه نکردن و بردن رفتی خونشون بگو اون اسباب بازی اون روز بردین رو بیارید یادگاریه

به شوهرت بگو یعنی چی عوض اینکه بخرن برمیدارن میبرن

سوال های مرتبط

مامان ایمان💙💙💙💙❤ مامان ایمان💙💙💙💙❤ ۲ سالگی
مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
مامانا
ما یه همسایه ای داریم که قبلاً رفت آمد داشتیم همیشه دخترشو می‌فرستاد خونه ما پیش دخترم تا بازی کنن (دخترش پنج سالشه)
وقتی میومد خونه ما من یه عالمه اسباب بازی میاوردم بازی کنن با همه ی اسباب بازی های دختر من بازی میکرد بعد می‌رفت خونشون بیشتر اون میومد خیلی کم پیش میومد ما بریم
یه روز منو دخترم رفتیم خونشون دختر من هر چیزی که بر می‌داشت ازش می‌گرفت (اون موقع دختر من یک سالش بود )
حتی کوچیک ترین چیزی که تو خونشون افتاد بود از دست دخترم می‌گرفت تا جیغش رو در بیاره اون روز اهمیت ندادم گفتم بچس دیگه
تا مامانش براش یه سه چرخه خرید بعد هر سری تو کوچه میدیدم همو حتی نمی‌گذاشت دختر من دست بزنه بهش چندین بار همین کارش رو تکرار کرد تا یه روز خیلی حوصله ام سر رفته بود دخترمو سوار کالسکه کردم بردمش تو کوچه اینام بیرون بودن مامانش گفت بیا پیش ما رفتم پیششون دخترم دخترمم گذاشتم پایین بازی کنه دختر این خانوم سوار کالسکه دختر من شده بود داشت بازی میکرد دختر منم رفت سوار سه چرخه ش شد تا دید دختر من سوار شده جیغ داد که پیاده بشه مامانشم اصلا نگفت که مامان مثلاً نی نیه بزار یکم سوار بشه توام داری با کالسکه اون بازی می‌کنی اصلا هیچی نگفت منم دخترمو گرفتم زوری پیاده اش کردم بچم غش کرده بود از گریه بغلش کردم بیارمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در خونه وایستاده که بیاد خونمون
بهش گفتم برو پیش مامانت بی ادب دختر من با تو بازی نمیکنه
بعد مامانش قهر کرده که چرا بچمو از خونه بیرون کرده
به جاریم گفته بود من نمی تونستم چیزی بگم به بچم اعتماد به نفس بچم میاد پایین