۶ پاسخ

خیلی خوب کاری کردی زودتر میگفتی

عزیزم این که‌میگن بچه از سرما و‌کولر و ... سرما خورده زر مفته بخدا و یه باور غلط🤦🏻‍♀️
سرماخوردگی فقط یه ویروسه
راه انتقال ویروس هم که همه میدونیم چیه

خوب کردی
بهترین کار

خوب کردی گفتی . ببین من بچه برادرم مریض میشه اصلا نمیرم خونه مامانم اخه داداشمم رعایت نمیکنه بچه مریضه میارش بیرون . بعد بچه من تا بگی بسم الله گرفته واقعا اعصاب ندارم . الان مبین ۲ هفته است ویروس گرفته هیجوره خوب نمیشه کلافه شدم واقعا

چ پرو

خوب کردی گفتی

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...
مامان مامان نخودی ها مامان مامان نخودی ها ۴ سالگی
سلام مامانا من دیروز از حال رفتم بعدش دکتر کشیک گفت نه تنها مغزت ام اس که داری فشارمغزی و احتمال میدم قلبت هم مشکل داره
خلاصه ترخیصم کردن گفت نگرانی اصلیت چیه گفتم پسرم حرف نمیزنه گفت دکتر متخصص کودکانش کیه اسمشو گفتم زود زنگ زد گفت شماره ی آقا رو بهت میدم زنگ بزن بگو چکاب سالانه بچه تون هست یادداشت کردم لطف بفرمایید فردا یعنی امروز پسرتو ساعت ۱۲ و نیم بیارید
خلاصه زنگ‌زدن همسرم گفت تو ببرش گفتم نه باهم بریم خلاصه خداروشکر موافقت کرد دخترمو بردیم خونه پدرم
دکارش پرسید چند ماهی تونست خودشو رو شکم بندازه گفتم ۳ ماه ۲۲ روز
گفت چند ماهگی تونست ۴ دست و پا بره گفتم ۱۰ ماه و ۲۵ روز
گفت چند ماهگی تونست راه بره گفتم ۱ سال و ۴ ماه
گفت زردیش چند بود گفتم ۱۹ بود و از حال میرفت
خلاصه گفت با چهره قشنگش و اینکه باهمه حرف میزنه یعنی از کسی نمیدرسه و گفتیم تو خیابون الان که اومدیم گفت سلام مادر بزرگ خوبی ولی کلمه هارو درست نمیگه گفت همین که ۱۰ تا جمله ۲ کلمه ای میگه و همه چی نروماله و با بزرگ تر ها هم خوبه کم کم با کوچک ترها هم خوب میشه جای نگرانی نیست خدارو هزاران هزاران هزاران بار شکر خداجونم
ولی به خاطر زردی زیادش و اینکه خودمون اشتباه نکنیم باید سیتی اسکن مغز انجام بده
با دل های خوبتون مهربانتون دعا کنید
راستی گفت کسی دیر حرف زده همسرم گفت پدر بزرگم ۷ سالگی خواهرم ۶ سالگی و دختر خواهر دیگه ام ۳ سالگی
گفت بچه تون هم متاسفانه حرف نزدنش ژنتیکیه وجای نگران نیست بعضی بچه ها ژنتیکی یا دیر راه میرن یا دیر حرف میزنن
گفت نگران نباشید
خیلی خوشحالم خدایا هیچ مادری رو مریضی بچه هاشو نبینه خداوندا فدات بشم الهی
ببخشید نمیدونم چی میتویسم هم خوشحالم هم نگران سیتی اسکنم
مامان Lia&Dia مامان Lia&Dia ۴ سالگی
مامانا طبق شکی که تاپیک قبلی گفتم
شک کرده بودم به بیش فعال بودن دخترم گفتم ببرمش مهد ببینم اوضاع چطوره
رفتم اونجا با مربی حرف زدم که ثبت نام کنم اونم یه کم با دخترم صحبت کرد اسباب بازی بهش داد گفت بازی کن بعد گفت جمع کن موهایم بافت الاکلنگ آورد بازی داد و شعر خوند دخترم حرفاشو گوش میداد آروم بود اصلا یکی دیگه شده بود من فهمیدم بیش فعال نیست قبلانم مهمونی میرفتیم اونجا دخترم بکل عوض می‌شد و آروم ساکت حرف گوش کن چی بگم مودب و عاقل

ولی از مربی و محیط مهد خوشم نیومد ثبت نام نکردم اتاق مادرا جدا بود درب اتاق ها رو کلید می‌کرد میرفت و میاومد مدام کلید می‌کرد اخه دیگه اتاق مادرا رو چرا کلید میکنی مگه نباید شیشه ای باشه مادر ببینه داخل رو ؟بعد دخترمو جدا برد نیم ساعت داخل من پیشش نبودم میگم چیکار کردی اونجا میگه تنها بودم نشسته بودم
بعد اتاق های تو در تو و تاریک یه روز درمیون دو ساعت ۱۶۰۰
مهم هزینه ش نیستااااا میخواستم تو محیط باشه ولی تصمیم گرفتم خانه بازی ببرم با بچه ها بازی کنه خودم ببینمش تا اینکه نباشم اونجا یکی با حرص ببراش دستشویی یا با بچه ای دعواش بشه و گریه کنه چون مظلومه بالاخره بچه شیطون هم هست دیگه همه که مثل دختر من نیستن
دختر کوچیکمم اضطراب جدایی داره دلم به اونم میسوزه تنهاش بزارم پیش مامانم میمونه هاااا ولی 😞😔نمیدونم بخدا دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط
چقدر سخته بچه پشت هم😭