۱۴ پاسخ

تو. سنت کمه پس من چیه م😊🥲
هیچ کس حوصله بچه داری نداره ولی شیرینع تو خونه تنها بدون بچه مسخره اس ولی وقتی هس دنیا شیرینع با شیرین کاری هاش همه من چند باری سر بچه داد زدیم ولی برای خسته گیه دیگه کاری نمیشه کرد دست خودم نیست که

همه مثل همیم بدنشون دیگه کشش نداره.
من میگم دخترکانی بوداینوچرااوردم دیگه

دقیقا مثه من از درون انگار مردم

من اخمم میکنم تازه میدونم بده ولی منم اعصابم بهم وره

همه مثل همیم عزیزم و چون مامان اولی هم هستیم خب یکم شرایط سخت تره ولی به روزی که بچه هامون بزرگ بشن برا خودشون کسی بشن فکر کنیم خیلی آروم تر میشیم

طبیعیه تا ۲ ۳ سالگی این حسا داشته باشیم
من از اینکه به هیچ کاری نمیرسم دیوونه میشم
نه خونه مث قبله نه میتونم ب کار خودم برسم نه به اون برسم نه ورزش کنم نه استراحت کنم وقتی ی جا میرم ک حالم عوض شه بدتر پشیمون میشم خستم بیشتر از جسمی روحی خستم

آره من ب این چیزا یه آن فک میکنم.از شوهر و زندگی زناشویی دور میشی همش خسته کوفته.به خودم نمی‌رسم اصلا .ولی این روزای سخت تا دو ساله بعدش خوبتر میشه.تو همه ی جمع ها از همه زشت تر و خسته ترم.تازه باید بچه داری کنم و کار هم بکنم ک نگن کارنمیکنه

همچنیننننن

دیگ بحث تربیت میاد وسط کم کم یاد میگیره

منم همینم عزیزم
همشم عذاب وجدان میگیرما ولی ته دلم همیشه اینه اگه بچهنداشتم الان چقدر خوشحال تر بودم و وقت آزاد داشتم
چون ناخواسته هم باردار شدم و هیچ ذهنیتی از بچه داری نداشتم حس میکنم خیلی زود بچه دار شدم و نتونستم امادگی پیدا کنم
همیشه دارم گلایع میکنم و غصه میخورم
قبلشم ادم خوش گذرونی بودم و الانکه انقدر محدود شدم واقعا انگار تو قفسم و دارم خفه میشم.خیلی گریم میگیره و احساس میکنم دیگه نمیتونم با دل خوش یجا برم و بهم خوش بگذره

طبیعیه گلم
منم اینجوری میشم
صدام بلند میشه با صدای بلند صداش میکنم
بعدم حس عذاب وجدان دیونم میکنه


منم میخواستم تاپیک بزارم ولی واقعا برای همه مون پیش میاد ماهم خسته میشیم ماهم کم میاریم فقط همه ب زبون نمیارن

آخ بچه‌ی منم خیلی اذیت می‌کنه بجایی میرم.مث سگ پشیمون میشم

همه ی این حسا طبیعیه خسته ای بدنت کشش نداره منم گاهی همینم ...اما واقعا یه خنده شون به همه این خستگی ها میرزه‌

منم همچین فکری میکنم دقیقا

سوال های مرتبط

مامان نیهان🦋 مامان نیهان🦋 ۱۳ ماهگی
حدود یک هفته تو هیاهوی اسباب کشی و بسته بندی وسایل و اینام نیهانم دندون در میاره ۶تا باهم اونم از بالا تب می‌کنه
همه وسایلام جمع کردم در حد خوردم خوراک و شام و ناهار و اینا ظرف و ظروف نگه داشتم غذا ام میپزم سرسری
ولی اعراب وجدان میگیرم نمیتونم خوب به دخترم برسم آنقدر کار و خستگی و بی حوصله ام ک نمیتونم اونجوری ک باید بهش برسم
برسم
بعضی وقتا میگم من وقت نمیذارم براش خیلی مامان بدی ام
با خودم میگم من برا پسرمم مادری نکردم خدا تو ۱۶سالگی بهم پسر داد نتونستم اونجوری ک باید مادری کنم نکردم بچه بودم
الان به اینم نمیرسم چون هم حوصله ام نمی‌کشه هم واقعا خسته میشم هم نیهان بچه خیلی کنجکاویه خستم می‌کنه شیر نمیخوره غذا نمیخوره
به خودم قول دادم از این خونه ک برم جای دیگه بیشتر وقتم برا دخترم بذارم بیشتر بهش برسم
همش بغلمه ازم دور نمیشه همش گریه گریه کم میارم واقعا
ولی خیلی احساس ناکافی بودن میکنم خیلی
نمی‌دونم این یه حسه یا واقعا ناکافی ام کم میرسم 🥺😔