مامانا یه مشورت میخام ازتون ما هر وقت میریم خونه مادر شوهرم همش اسم زدن میارن مخصوصا مادرشوهرم بچه ۴ماهه بود دستش و میاورد بالا میگفت میخای مامانتو بزنی ؟الانم همش میگه زدن عموش الکی گریه میکنه که بچه بش توجه کنه میگه بیا ببین کی عمو رو زده؟شونه برمیداره میگه میخای بابا رو بزنی؟پسرم قبلا توجه نمیکرد ولی امشب دقیقا همون کارا رو میکرد همیشه من میگن نگین کار اشتباهی میکنه نخندین باز همشون غش میرن حالا امشب هی ذوق کردن براش که پسرم به بهانه شونه کردن یه برس میکشید تو سرشون بعد یه محکم میزد ،چند بار که تکرار کرد پدرشوهرم به بچه میگه چقد بی ادبی 😏😏😏خودشون بش یاد میدن میخندن بعد که عادی شد میگن بی ادب من اصلا دوس ندارم پسرم دست بزن پیدا کنه خونه مامانمم اصلا از این رفتارا ندارن حالا موندم نرم خونشون که نمیشه ،برم چطوری به مادر شوهرم بگم اینقده زدن زدن نکنید جلو بچه !!یا به شوهرم بگم به مادرش بگه بخدا موندم چیکار کنم

۱۱ پاسخ

اگر باز گفتن بی ادب
بگو من ک یادش نمیدم ، شماها هی میگید خب بچه هم تکرار میکنه
من هرچی میگم نه این کار بد و زشتیه متوجه نمیشه. چون شماها بهش میخندید
اینجوری تاکید کن ک شما بی ادبی یادش میدید نه من

من یادمه شما چند تا رد فلگ اینطوری از خونواده همسرتون دیده بودید
بنظرم چیزی مهم تر از آینده بچتون نیست
رفت و آمد رو کم و کم ، کمتر کنید

عزیزم دقیقا منم وقتی میرم خونه مادر شوهرم همین رفتار و میکنن بچم یاد گرفته بود به یه بچه کوچیک ک می‌رسید سعی میکرد بزنتش با خشونت رفتار کنه یا وقتی چیزی میخواد خودشو میزد واقعا هرچی هم میگفتم میخندیدن میگفتن بچس بازی می‌کنه یبار پدرشوهرم خوابیده بود دخترم سنگ از تو گلدون برداشته بود زده بود تو سرش داد و بیداد ک بچه رو بگیرین یعنی چی و فلان منم خیلی جدی گفتم خودتون یادش دادین بچس نمی‌فهمه ک اخرشم از آدم طلبکار میشن دیگ تکرار نکردن اینم یادش رفت

وااای خانواده شوهر منم اوایل که دخترم کوچیک بود همینحوری میکردن
منم صد بار بهشون خیلی جدی گفتم یادش ندین الان بچست میخندین خوشتون میاد بزرگ‌تر که میشه میبینی یه ادم غریبه یا بزرگتر بغلش کرد میزنه بهش ادم شرمنده میشه
میگن بی‌ادبه تربیت نداره
یکی دوبار دیگم تکرار کردن دوباره تذکر دادم
تو خونه هم مداااام میگفتم نازی مامان دستاشو میکشیدم رو موهای خودم یا باباش
میگفتم دخترم مهربون دستاش مهربونن
خلاصه نزاشتم و الان وقتی با مهربونی نازشون میکنه یا بوس میکنه یا یادش دادم میگم لپ مثلا عمو بگیر بگو گوگولی و انجام میده کیف میکنن
البته مدام به شوهرمم گوشزد میکردم میگفتم نزار یا خودشم اوایل میخواست همینا رو یادش بده میگفتم تو باید طرف من باشی ، بچه بچه ماست بقیه دو دقیقه میبیننش هرکاری کنه میخندن و تمام بعد ما میاریم خونه دهنمون سرپیس میشه
دیگه اونم همکاری کرد
الان که برا محبتش ذوق میکنن میگم بیا حالا اگه میزد یا موهاتون میکشید خوب بود

جوری بگو‌که ناراحت شن مطمئن باش دک تکرار نمیکنن
بچته شوهی که نیست

بچه رو وقتی این چیزارو میگن به بالاش بگو یجوری حواسشو پرت کنه یا ببره به بهانه چیزی یا خودت بگو مامانی بیا بریم به به بدم حرف بد میزنن یجوری ک بچتو بیشتر میشناسی همرات بیاد

آخ دمت گرم
باز داداش من این مدلیه
حرف دلمو زدیا

چون از قدیم انگار این رسم هست که به بچه میگن بزن بزن یا میگن اه کن مامانو بابارو خاله رو

من از همون اول هر کی این جمله رو گفت مخصوصا خانواده خودم گفتم لطفا نگید چون بچه اینحوری یاد میگیره دست بزن پیدا کنه از ما بزرگترها یاد میگیرن
برای همین اصلا اجازه ندادم
و خداروشکر بچم هیچ وقت نه تا حالا کسی رو زده نه چیزی پرت کرده نه حتی خودشو زده
چون از اول نزاشتم کسی جلوش کارای خشن انجام بده
وخیلی تاثیر داره
شما هم کم تر برو یا مستقیم بگو نکنن

من مادرشوهرم لباس خودشو میداد بالا اجازه میداد با سینه هاش بازی کنه یا حتی بخوره من انقد چندشم میشد میگفتم نکن یاد میگیره جوری ک پسرم هر زنی میدید لباسشو میداد بالا ک سینه هاشو ببینه منم ی روز جلو جمع پیش همه گفتم رفتم یجا مهمونی پسرم این کار و انجام داد بابام دایی اینام دعوام کردن گفتن این چه کاره زشتیه منم گفتم مادرشوهرم یادش داده بچه بی تقصیره انقد خجالت کشید گف چرا پیش بابات اینا گفتی گفتم والا هرکی بگه میگم شما یاد دادی وگرنه فک میکنن من مادر بی ادبی ام همون شد دیگ پسرم میرف سرشوگرم میکرد یا نمیزاش لباسشو ببینه
حالا تو دفعه دیگ رفتی بشین بگو رفتم تو ی جمعی پسرم با شونه زد یا حرکتی ک اون یادش داده رو بگو . بگو همه گفتن کی یادش داده سرزنشم کردن بگو منم گفتم مادرشوهرم بگو ابرومون رفت به حرف تو گوش میده ناز کردن یاد بده بوس یاد بده

ولی براپسرمن هیچکی از زدن چیزی نگفته هیچکی ولی گاها میزنه توصورت من یا باباش یا وسیله پرت میکن سمتمون موندم چرااا بااینکخیلی رعایت کردم خیلی حساسم حتی جلوش دعوای لفظی نداشتیم خیلی نااراحتم میترسم یوقت بچه کسیو بزنه🥲🥲

بهترین روش بچت کامل بخودتون وابسته کن اینجوری نه حرف کسی گوش میده نه اصلا سمت اونا میره
پسر من کوالا شده کامل

سوال های مرتبط

مامان آقاشاهان مامان آقاشاهان ۱ سالگی
سلام خانما
خیلی حرصیم از حرص زیاد دلم میخواد گریه کنم 😭

امشب رفتیم خونه پدرشوهرم اینا موقع برگشت یکم طول کشید تا من و شوهرم از خونه بیایم بیرون ، شاهان با مادرشوهر وپدرشوهرم زودتر رفته بودن توکوچه
اومدیم سوارماشین شیم دیدیم نیستن بعد یکی دودیقه از کوچه بغلی اومدن و پدرشوهرم با ذوق شروع کرد به تعریف کردن که گربه رو زمین خوابیده بود رفتیم دست زدیم بهش من اون موقع چیزی نگفتم و اومدیم خونه
ولی الان بشدت ناراحتم
واقعا نمیدونم چرا اینجوری میکنه میدونه من بدم میاد یه رفتارایی میکنه که آدم میخواد سرشو بکوبه به دیوار
اینم بگم که میدونم دست شاهانو زدن به گربه چون این کارومیکنه
مرغ وخروس داره بالا پشت بوم هروقت میریم اونجا به شاهان میگه بیا دست بزن یا خودش میگیره بزور میاره سمت شاهان که دست بزنه یا سرشونومیبره سمت لب بچه میگه بوس کن و شاهان بدش میاد هر سری داد میزنه که سمتش نیاره ولی انگار مرض داره
همش میگه میخوام نترسه ولی بیشتر داره بچه رو اذیت میکنه
یا جوجه مرغ عشقو برمیدارع میزاره رو پاهای بچه اونم خوشش نمیاد همش دستو پاشو تکون میده میگه نه نه
یا یبار بچه رو برده بود توکوچه کنار جوب تو عابرپیاده ول کرده بود
اصلا نمیگه این بچه نوپاست میخوره زمین رو آسفالت
(شاهان چهار دستوپا نرفته وقتی میوفته رو باسنش و رو دستاش نمیوفته مستقیم با صورت میوفته )


کلیم بحثم شده تاحالا باهاشون که نکنن این رفتارارو
شوهرم که هیچی نمیکه فقط من
واقعا حالم بده از دستشون 😔😔😔
مامان 🩵کیانم🩵 مامان 🩵کیانم🩵 ۱ سالگی
خواهرا بیاین بگین من کار بدی کردم یا نه
مادرشوهر من همیشه دوست داره بچه به طرف اونا کشش پیدا کنه وقتی با شوهرم میبریمش پایین وقتی من میخوام بیام بالا و شوهرم هنوز نشسته پسرم که دنبالم میاد.مادرشوهرم به کیان میگه بگو برو بابام هست
بزار بره مامان جاااان و از این جور حرف ها
از حرف ها و اخلاقش خوشم نمیاد
یا بچه هنوز داره یک سری کلمات رو یاد میگی سریع میکشه به طرف خودش که ازه دیدی گفت فلان دیدی گفت بیسان
کفریم میکنه
بچم میکنه دایی بعد اون میگه نگا داره میگه سعید(برادرشوهرم)
دیروز رفتم خونشون در کماااال نارضایتی
چون بچم حوصلش سر میره یک سر بردمش
اونم داشت به پاهاش حنا می‌کشید پسرم با حالت سوالی رفت که بپرسه مثلا اینا چیه
سریع به پسرم گفت نگاااا مامانت پاهاش منو اوف کرده برو بزنش
اونم اومد محکم منو زد
از پسرم ناراحت نشدم از حرف مادرشوهرم خیلی عصبی شدم حالا که پسرم این کار رو کرده همچین بلند میخنده و قربون صدقه کیان میره که مثلا خوب کاری کرده
اونم که تشویق شده خوشش اومده هی تکرار میکنه کارشو
منم سریع بچمو برداشتم اومدم بالا
حالا امروز مادرشوهرم اومده بالا و من بقدری اعصابم خورد بود که محلش ندادم نیم ساعتی نشست دید محلش نمیدم بلند شد رفت
حالا من بدکاری کردم محل ندادم یا نه
تازه میخواست بره پسرم رو هم میخواست ببره که نذاشتم.دلم نمیخواد اینجوری تربیت بشه.
اینم بگم چیزایی که گفتم فقط چیزای ریزی بود که گفتم کلی دردسر دارم من با این ادم
مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان سید حسین مامان سید حسین ۱ سالگی
مامانا اینو بخونین ببینین شما جای من بودین چه رفتاری میکردین؟
من شاغلم ۳ روز در هفته میزم سر کار ۴ روز دیگه خونه ام بعد اون ۳ روز که میرم سر کار ۲ روزشو بچه رو میزارم خونه مادرشوهرم ۱ روزشم خونه مامانم بعد ۱ ماه پیش اسباب کشی داشتم مامانم اومده بود کمکم مادرشوهرم بچه مو گذاشته بودم خونش نگه میداشت تقریبا ۱ هفته درست و حسابی پسرم پیشم نبود حالا گذشت و گذشت چند روز پیش رفتم خونه دختر خاله مادرشوهرم که باهاش تقریبا نزدیک و صمیمی هستن بعد اون روانشناسه من راجب اوتیسم و اینا صحبت کردم که نگرانم پسرم داشته باشه اونم گفت نه من رفتارشو میبینم عادیه ولی این بده که بچه همش اینور اونوره😐حالا منو بگی تعجب کردم یهو اینو گفت بعد منم گفتم خیلی اینور اونور نیست فقط روزایی که سر کارمه و چند وقت پیش که اسباب کشی داشتم که نمیتونستم نگهش دارم
بعد یه جوری حرف میزد که انگار بچه من همش پیشم نیست بعد میگفت بچه رو بهضی شبا پیش خودت بخوابون خونه خودتون باشه 🫠حالا هی من میگفتم بابا بچه من بیشتر پبش خودمه هی یه جوری رفتار میکرد که نه 🫤بعد یهو دخترش برگشت گفت آره چند روز پیش که جاریت اینجا بود گفت حسین خونه شو نمیشناسه فک میکنه خونه بابا بزرگش خونشونه😑که حالا بعدا مشخص شد جاری من نگفته و خود اونا گفتن . حالا دیشبم مادرشوهرم دعوتشون کرده بود یهو شوهر همون دختر خاله گفت که خوب شد بچه رو امروز نگه داشتین مادرشوهرت مهمونی داشته🤦🏻‍♀️یعنی انقدر حرص کردم که نگو 🥴این همه آدم که ۶ روز هفته کار میکنن یعنی آدم باید اینجوری باهاشون برخورد کنه و قضاوت کنه😓