عزیزم من که طبیعی زایمان کردم هنوز که هنوزه بواسیر ولم نکرده به شدت خیلی ببخشید موقع دفع اذیت میشم که جلو دهنمو میگیرم داد نزنم ... انقدرسربخیه هام اذیت شدم دوماه افتاده بودم توجا مامانم که سز بودمیگفتکاش سزارین میشدی حداقل تو زایمانت اذیت نمیشدی هرچیزی یه حکمتی داره از اتفاقی که افتاده ناراحت نباش تقدیراین بوده
خداگفته الخیروفی ما وقع خیردرانچییزی هستکه اتفاقافتاده
والا سز بهتره چیه طبیعی ادم گشاد میشه
برو خدا رو شکر کن که سزارین شدی من با آمپول فشار ۱۴ ساعت درد بردم و به زور و خیلی سخت زایمان کردم و هموروئید گرفتم و افتادگی رحم و مثانه گرفتم و درد شدید تا ۴ ماه داشتم آخرم چندتا بخیه هام باز شد و گشادی واژن قسمتم شد بخاطر اینا فوبیای طبیعی دارم سزارین هرچی باشه بهتر از طبیعیه
اخی خداروشکر الان صحیح و سالمه....
حستو درک میکنم خیلی بده یه مدت تصمیم میگیری یکاری انجام بدی و در نهایت ضدحال میخوری اونم اینجوری...
ولی حتما حکمتی داشته که سزارین شدی
شاید طبیعی میشدی دورازجون مشکلات دیگه پیش میومد
خدا خودش بهتر از ما صلاحمونو میدونه🙂⚘️
عزیزم عوارض زایمان طبیعی بیشتر فکر میکنی خوبع والا ۶ ماه مردم از درد عضله
یعنی الان فقط چون سزارین شدی اینجوری افسرده ای
خدارو شکر دخترت کنارته و سالمه.....فکر طبیعی نکن..منم اوایل خیلی غصه میخوردم که کاش سز میشدم...تا چهل روز بخیه داشتم....یه طرفه برش زده بودن من فقط تا دو هفته یه سمت میخوابیدم
عزیزم ناراحت نباش چه طبیعی چه سزارین هر کدوم درد وعوازض خودشونو دارن خودتو ناراحت نکن به این فکر کن خیلیا تو حسرت داشتن بچه هستن و تو الان بچه بغلته
عزیزم داستانت رو خوندم
تنها چیزی که میتونم بهت بگم اینه که انقد حسرت کش نباش و خودتو با دیگران مقایسه نکن
رو خودت کار کن
پسرمنم همین شرایط داشت من مسمومیت بارداری گرفتم
چرا انقدر با این فکرای منفی خودتو عذاب میدی؟
منم سزارین اونم اختیاری شدم وزن بچم ۲۸۳۵ بود بخاطر شیر کم بچم شیر خشکی شد و خیلی زجر کشیدم تا یه مدت زیادی بخاطر شیر خودمو سرزنش میکردم اما دیدم حتما قسمت این بوده راضیم به رضای خدا خودش از بچم محافظت میکنه منم احتمالا تا چند سالی نتونم کار کنم کلا شرایطم مشابه توست
امااا ببین فقط باید خدا رو شکر کنیم که ما رو لایق مادر شدن دونست و بهمون بچه سالم داد
میدونی تو همین گهواره خیلیا چقدر آرزوی بچه دارن اما خدا صلاح ندونسته و حسرت میخورن؟
پس بیخیال گذشته و این حرفا
منم بچه ام ای یو جی ار بود هر هفته سونو میدام ۳۷ هفته آخرین سونو که دادم وزنش ۲۲۰۰ بود دکتر گفت برو طبیعی با آمپول فشار زایمان کن خودشم نیومد گفت اگه میخوای سزارین شی باید پول بدی من میخواستم تا دردم نگرفته نرم ولی گفت بچه تو شکمت مرد مسئولیت با خودت خلاصه سه روز بعدش عصر رفتم زایشگاه از شب تا ظهر مردم زنده شدم زایمان کردم موقعه بخیه زدن خونریزی کردم یه ساعت بخیم زدن تاصبح درد کشیدم مرخص شدم اومدم خونه حتی نمیتونستم به بچه شیر بدم از درد در حالت خوابیده هم درد داشتم شب وروز گریه میکردم از ترس نمیخواستم برم زایشگاه آخرم نتونستم رفتم دوباره معاینه شدم دوباره زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم بخیه داخلی هامو اینقدر محکم گره زده بودن که عصب گوشتم نابودم کرده بود چندتا بخیه هامو باز کردن تا یکم بهتر شدم بعد از شش ماه هنوز واژن م موقع از بیرون درد میکنه زایمان طبیعی هم عوارض داره
بچه منم دو هفته همه چیش عقب بود دکتر منو خیییلی ترسوند
بعد عمل انقد بالای سرم همراهای تخت بغلی شلوغ کردن که بعد 5ساعت تحمل سروصداشون حالم بدشد شروع کردم داد زدن و کادر بیمارستان هم ریختن سرم ازمایشای مختلف تهشم با التماس اتاقم عوض کردن از شانسم بدم ی نفر سز اورژانسی شد اوردن اون اتاق.. اونم کل فامیلاشون ساعت 11 تا 1 شب ول شدن تو اتاق هرچی میگفتم نمیتونم تحمل کنم میگفتن ملاقاتیه دیگه اخه کدوم اشغال ابادی غیر ساعات ملاقات انقد ادم راه میده بعد خواهرم میخواس جابجا شه کادربیمارستانی که برای تخت بغلی ده نفر راه داده بود با من لج افتاده بود میگفت ن خواهرت بره پایین نفر بعد بیاد خواهرم ک رفت پایین بچم گریه میکرد از درد نمیتونسم برش دارم فامیل اونا اومد برداشتش بعد میخواس ببرتش اونطرف میگفتم خانوم تروخدا بچه رو نبرید.. تهش خواهرم ب زور به بچم شیرخشک میدتد میگفت بزار زردی نگیر بچش نگذاش شیر اغوز بخوره همون موقع بچم شیرخشکی شد از فرداش شیرمادر نگرفت اینم داستان زایمان شکست خورده ی من...
من قبلا تو کارمم شکست خورده بودم
گفتم چندتا بچه میارم اونارو بزرگ میکنم که اونم اینطور شد و فوبی زایمان گرفتم و جراخی شکمی سنگین شدم و هنوزم درد شدید و ضعف و افسردگی دارم...
هر روز یکی از دوستای دانشجوییم طبیعی میزاد و من هر روز بیشتر ناراختم و افسردگیم بیشتر میشه
در نهایت بخاطر بچه کارمم مجبورم کنار بگذارم و من خیلی دلتنگ و دلگیرم
خداروشکر که سلامته
دختر منم دور شکمش سه هفته عقب بود الانم احساس میکنم بچم کمرباریکه😅
واییی ولی شکررر ک حالش اوکی بودههه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.