۶ پاسخ

چیزی نیست معدش ب هم ریخته
نبات باحرارت ذوب کن وقتی شهدشدباخاکشیرواسش شربت درست کن

سلام اون خون چیزی بدی نیس معده خالی بود و بخاطر رفلاکس تو خواب اسید معده زده بالا تو راه گلو رو زخم کرده
و اون اب زردم میشه زرداب
معده بهم ریخته عزیزم ببر دکتر دارو میده نگرانم نباش
فعلا بهش کته بده با جوجه

احتمالا ویروسه
پسر من سه هفته پشت سر هم روز اول هفته رواینجوری میشه



پسر منم خیییلی گریه و نق نقو عه از گریه به عنوان صلاح استفاده میکنه تا بهش چیزی میگیم یا کاری رو نمیخواد انجام بده شروع میکنه زااار زااار کردن

دیروز خیر سرم با دوستم بچه ها رو بردیم پارک ولی همش در حال بهونه گیری اصلا لذت نمیبره ،،همش میخاد بهونه بگیره
بچه کوچیکتر دوستم خدا شاهده اروم اصلا کار ب کار کسی نداره ینی کل روز با این بچه باش نهایت دو بار نق بزنه و تمام،بقیه ش با خودش در حال بازی و خوردن
اون پسرش ک ۷ سالشه هم همینجور فقط گاهی با پسر من قهر و ناز میکنن و بهونه

ولی پسر من زنده و سلامت باشه مدام در حال بهانه گیری والا نمیدونم چ کنم؟؟

سلام احتمالا ویروس گرفته خود درمانی نکن ببرش دکتر

یکم بهش شربت حالت تهوع دادم
چیزی ب ذهنم‌نمیرسه چی بدم چیکار کنم‌،،الان هنگم 😭😭😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ سالگی
سلام
دیروز غروب یک حموم پر چالشی رفتم که تهش هم سرما خوردم و کلا افتادم و همش دراز کشیدم و استراحت میکنم
یکی اینکه دو هفته حموم نرفته بودم و باید کلی اصلاح میکردم و یکی اینکه آب حموم هی سرد و گرم میشد و با یک مکافاتی خودم رو شستم و یکی اینکه سر دوش حموم آشغال گیر کرده بود و می‌خواست بشکنه و میترسیدم یهو بشکنه و بره تو چشمم و باز به شوهرم گفتم و اومد کلا سردوش رو باز کرد و یک دیگه اینکه شوهرم همش می‌گفت زود باش ، یه ربع شد باز دو دقیقه بعد می‌گفت زود باش بیست دقیقه شد و سریع بالاخره شستم و اومدم بیرون و پنجره ها باز بود و سرد هم بود و بعدش بیرون هم رفتیم و از بس شوهرم عجله کرد ،نشد موهام خشک کنم و سرماخوردم گلوم یکم درد می‌کنه و هر از گاهی سرفه هم دارم و تب هم دارم یکم و از اون سمت هم حالت تهوع چند روزه باز شروع شده و نمیتونم چیزی بخورم
بیشتر نگران بچه ی تو شکمم هستم که بخاطر سرفه اذیت میشه و یا نمیتونم زیاد چیزی بخورم
فرزندپروری فرزندپروری فرزندپروری
مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ سالگی
سلام
پسرم یهو حالت تهوع گرفت و می‌خواست بالا بیاره ، سریع بردم جای سینک آشپزخانه (آخه دستشویی دور بود)
اما هیچی بالانیورد ، نمی‌دونم چون بعد شام سریع دراز کشید و میخواست بخوابه این طوری شد ، یا خونه خیلی گرم شده بود آخه بخاری روشن کرده بود و بیشتر جلوی بخاری بود تقریبا یک ساعت پیش و الان هم بعد شام میخواست بخوابه ، بخاری روشن بود و زیر پتو هم رفته بود البته از این پتو مسافرتی ها
دیگه همسرم دست و صورتش رو شست و گفت یکم تو هوای آزاد بشینه ، حالا که بهتر شده
چیز خاصی هم نخورده از صبح ، یک کیک و آبمیوه خورده و بعد دوساعتش یک بستنی خورد و برای ناهار هم لوبیا پلو با یکم ماست و نوشابه خورد و بعد دیگه سه یا چهار ساعت بعدش نصف بستنی از اون پیچ پیچی ها خورد و دیگه بازی کرد و بعد الان خواستیم شام بخوریم که خوابیده بود و بیدارش کردم تا غذا بخوره ، آخه قبل خواب می‌گفت گشنمه و بعد دیگه در حد چند لقمه خورد ، غذا هم تخم مرغ آبپز بود و بعد دراز کشید و در حد ۵ دقیقه خوابیده بود ، که یهو بلندشد و میخواست بالا بیاره ، سریع بردم جای سینک ظرفشویی
فرزند پروری فرزند پروری فرزند پروری
مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ سالگی
سلام
تا با توجه به سوال قبلم ، همسرم دید ناراحتم و اعصاب ندارم ، گفت بیا سرویس بگیریم براش ، بالاخره روز به روز شکمت بزرگتر میشه و سختت میشه و هوا سرد بشه تو زمستون و یخبندان بشه ، چجوری میخوای ببری و بیاری و امسال هم پیاده ببری و بیاری ، سال دیگه باید با سرویس بره ، پس بیا از الان بگیریم و عادت کنه و منم فوقش تا آخر اسفند می‌تونستم ببرم ، چون زایمان ۲۲ فروردین زده و دیگه زنگ زدیم و گفت ماهی ۸۰۰ تومن ، حالا الان چون چیزی نمونده تا آخر ماه ۲۰۰ تومن بدین ولی از ماه دیگه ۸۰۰ تومن هست و بعد گفت کلاس کدوم معلم هست و گفتیم فلان معلم و گفت از اون کلاس ۲ یا ۳ نفر سوار میکنم و دیگه به مدیر شون هم خبر دادم که سرویس گرفتیم و از این به بعد سرویس میاد دنبالش و همین طور میارش پیش دبستانی ، چون به هیچ کسی جز خودم بچه رو تحویل نمیدن حتی شوهرم و باید خودم به مدیر اطلاع بدم
حالا پسرم هم خوشحاله که با ماشین میره و میاد و دیگه پیاده نمیره ، آخه میگه خسته میشم و حوصله پیاده رفتن ندارم ، چون با ماشین همه جا رفتیم و یا شوهرم بغلش کرده و یا مسافت خیلی کوتاه پیاده رفته ، الان دوست نداره پیاده روی
حالا من عذاب وجدان گرفتم ، با خودم فکر میکنم که وظیفه ی من بوده که ببرم و بیارم و کوتاهی میکنم تو حقش
فرزندپروری فرزندپروری فرزندپروری
مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ سالگی
سلام
مادر همکار همسرم چند روز پیش فوت کرده و بعد الان امشب ختم گرفتن و همسرم هم میخواد بره از ساعت ۹ تا ۱۱ هست و فکر کنم مسجد گرفتن و حالا اون مسجد جای شلوغی هم هست ، منظورم اینه ترافیک و .... زیاد داره و مثلا همسرم دیگه باید ۸ یا ۸ ونیم راه بیفته و از اون سمت هم که اگه ۱۱ تموم بشه تا بیاد خونه ، دیگه ۱۱ ونیم یا ۱۲ شده ، بهش میگم خوب برو یه فاتحه بخون و بیا ، میگه نه باید یکم بشینیم و همه همکارا هستن و شام هم میدن
پسرم یک یا دو ساعت هست خوابیده و کم کم باید بیدار بشه و بعد دیگه تا باباش نیاد نمی‌خوابه و یکسره غرغر می‌کنه و همش میگه حوصله ام سر رفته
روزای زوج اضافه کار می‌ره و قرار شد ،دو روز در هفته بره و یک روز خونه باشه و بیشتر پیشمون باشه ، حالا از وقتی که اومده خونه ، سریع ناهار خورده و لباس هاش عوض کرده و مادرشوهر رو برد دکتر برای دندون هاش و بعد باز یک دکتر دیگه برای کمر و الان هم اومد ، باز رفت کتاب های پیش دبستانی پسرم رو منگنه یا سیمی کنه و چند تا چیز بخره و بیاد خونه و باز وقتی هم بیاد ، یکسره سرش تو گوشی هست و بعد هم آماده میشه و می‌ره ختم
خوب امروز که نرفت برای من چه فایده داشت ، میخواستم حموم برم ، کتاب قرآن پسرم جلد کنم ، شام هم نداریم و همین طور ناهار برای فردا و خونه هم مرتب نیست و گردگیری و جاروبرقی میخواد و ظرف های شسته شده رو باید سرجاش بزارم و .......
فرزندپروری فرزندپروری فرزندپروری
مامان رستا مامان رستا ۵ سالگی
مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ سالگی
سلام
من پسرم دستشوییش رو نگه میداره و نمیره مخصوصا وقتی مشغول بازی با کسی باشه
تو خونه که باشه ، هر دو یا سه ساعت میگم برو دستشویی و غر غر میکنه که نمیرم ولی خوب بازم چند بار میگم و میره و ازش هم پرسیدم چرا فلانی میاد خونمون یا میریم خونه ی کسی ، چرا نمیری دستشویی خودت و من حتما باید بگم تا بری ، بعد پسرم میگه آخه من برم دستشویی یه وقت میبینی مهمون ها میرن خونشون یا خونه ی کسی هم باشیم ، شاید خودمون بخواییم بریم و اون طوری بازی نصفه میمونه و بهش هم اطمینان دادم که نه تو برو دستشویی و بیا کسی نمیره خونش و هم اینکه خونه ی کسی هم باشیم ، صبر میکنیم وقتی از دستشویی اومدی یکم دیگه بازی کنی و بعد بریم
الان امروز ساعت ۷ ونیم صبح رفته دستشویی تو خونه ی خودمون و بعد هم رفتیم پیش دبستانی و ظهر هم ساعت ۱۱ ونیم رفتم دنبالش و ۱۲ خونه بودیم و بعد ساعت ۱۲ رفت دستشویی و میگه تو پیش دبستانی هم نرفتم
البته کلا آب و مایعات کم میخوره ولی خوب بالاخره مشغول بازی میشه با کسی و می‌خنده ، دستشوییش میگیره ، مخصوصا وقتی یکی قلقلکش بده
یه زمانی میبینی ، این قدر نگه داشته بدو بدو میره دستشویی که نریزه 🤦🏻‍♀️
موندم چیکار کنم ، جایزه هم گرفتم براش ولی خوب یکم بهتر شده ولی خوب بازم کم و بیش نگه میداره
میگم فردا صبح که میبرم پیش دبستانی اونجا به مربیش بگم که آره نگه میداره و بهش یادآوری کن و حداقل یک بار تو زمانی که پیش دبستانی هست بره دستشویی ، خوبه یا بده ؟ اشکال نداره به مربیش بگم ؟
حتی بهش هم گفتم نگه داری شکمت و اونجایی که جیش می‌کنی ، درد میگیره و بعد باید بریم دکتر و دکتر بهت آمپول میده ولی خوب بازم کم و بیش نگه میداره
فرزندپروری فرزندپروری فرزندپروری