جمعه خود را چگونه گذراندید
کلی چیز سنگین در آهنی و کرکره و نردبونو چوبو چه و چه بار زدیم دو ساعت رفتیم تا ده
مادرشوهری که خیلی زبر و زرنگه و خیلی وقتا خواسته ثابت کنه من خیلی آدم خوبی ام بقیه بدن تو اون زرنگی اون چوبو کشید از بالا زد آینه ماشینو از ته شکوند

و منی که اینا رو میشناسم تمام فکر و ذکرم این بود اگر من آینه شکونده بودم داستان هزارویک شب تعریف میکردنو هوچی بازی که تو زدی آینه ماشین پسرمونو کندی

من اگه بچه سر ی چیز الکی یا حالا ی اتفاق ساده ای گریه کنن هی باید حرف بشنوم بعد کافیه ی کاریو خودشون یا پسرشون بکنه هیچ مشکلی نداره

ی روز اونجا بودیم پسر من بطری آب دستش بود کل اون سرشو کرده بود تو حلقش میخواست آب بخوره منم داشتم بهش میگفتم که اینطوری نخور گذاشتم دم دهنش که چجوری بخوره آقا این یهو مثل قبل که کامل دهنش بود ته بطریو گرفت بالا آب رفت تو بینیش نمیدونید پدرشوهرم چقد حرف زد که وای آب رفت تا تو مغز بچه همونجوری داشت میخورد چیکارش داشتی ی پنج دقیقه ای اخ و وای کرد
بعد یادم نمیره پسرم ی سالش نهلیتا ی سال و نیمه بود اتفاقا اینجا هم تاپیک گذاشتم که باباشون بردشون تاب سواری این بچه از تاب افتاد و گریه و وایساده بچه رو بغل کرده نیش خنده‌ش بازه
اینا اصن ی کلمه هم نگفتن چرا مواظب نبودی
گفتن بچه تا بزرگ بشه هزاربار زمین میخوره😕

۸ پاسخ

تا بوده همین بوده کارای خودشون خوبه و مشکلی نداره ولی بقیه پراز عیب و ایراد هستن

آدم شوهر جماعت آخر یه کرمی باید بریزه من که تازگی ها سرسنگین شدم ماهی یه بار بیشتر نمیرم

دو بار ک جوابشونو بدی درست میشه
غر بزن و اخم کن

مثل خودشون باش
برا ایینه ی ماشین هی میگفتی دوسه بار بلند میگفتی باقیش هم هی زیرلب غرغر میکردی
بعد ک اعتراض میکردن ک چقد میگی فلان
میگی باشه و سکوت میکنی و منتظر موقعیت میمونی تا ی خرابکاری کنی و اونا چیز بگن
دقیقا هموک حرف خودشون ک چقد میگینو بهشون برمبگردونی
فقط اینکارو ت ۱ روز و فاصله زمانی کم باید انجام میدادی ک متوجه بشن قضیه از. چ قراره

همیشه براشون مرغ همسایه غازه

💩 تو مادر شوهر پدرشوهرای این مدلی و مدل مال من✌🏼
امروز بعد کلی گفتن رفتیم ده، اول که هیچی درست نکرده بود برا ناهار بااینکه خودش دعوت کرده بود و من از خونه برده بودم. بعدم من داشتم سالاد درست میکردم شوهرمم داشت شیشه قلیون میشست، مادرشوهر پدرشوهر جفتشون نشستن، بچم رفت سمت پیک نیک هیچی نکفتن😶 شوهرم یهو دید و دااااد زد بچه بترسه نره اون سمت. یه ذره دستش ملتهب شد. پدسگا تکوووون خودشون ندادن ببینن بچه چیشده. من تو اتاق بودم صدا گریه بچم فهمیدم اومدم بیرون میبینم نشستن میگن چیزی نیس چیزی نیس‌.... ای گندتون بزنن💩😮‍💨

من کلا کسی کاری به کارم نداره ولی پدر شوهرم خیلی خیلی بچه رو دوست داره همیشه میگه با من حرف بزن ولی به آریا چیزی نگو حالا منو هم دوست داره نمیتونه به منم چیزی بگه بنده خدا مونده رو هوا با جاریم هم همینطوری خواهر شوهرام همیشه میگن نمیدونیم شما دوتا عروسی چیکار میکنید بابا مو مامانم شمارو دوست دارن همیشه تعریفتون میکنن

توهم مثل خودشون جواب بده

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۵ سالگی