۱۰ پاسخ

وای پسر منم امروز روز اول مهدش بود خوابش‌میومد ... به بدبختی‌ لباس‌تنش کردم و فرستادم رفت ... باید برم دنبالش...از شما چقدر شهریه میگیرن؟

تصویر

مرساناهم خیلی ب سامیار وابسته ست تو حیاطم ک بره میره دنبالش برا همین سامیار نفرستادم

دختر من امروز گریه گریه گریه که من نمیرم

😂😂

کدوم شهری؟ چقدر هزینش خوبه. اینجا ماهی۲ونیمه اون هم مهدهای خیلی معمولی

ای خدا چی بگم دهه ۹۰ ودهه چهارصد هستن دیگه وابسته به هم.🤣🤣

چه زودمیرن من دخترم ساعت ۱میره تا۴ونیم خیلی خوبه تایمش

خواهرشم بفرست مهد

ای خدا

جان😅😅

سوال های مرتبط

مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۵ سالگی
سلام خانما امروز اولین روز برد پسرمو بردم مهد چهارسالشه مربیش کلی چیز گفت بگیر منم گرفتم بردم خوراکی میوه چیزا که برا مهد لازم بود کلن یه میلیون شد رفتم دنبالش مربیش گفت به پسرت بگو دوستاشو نزنه خوب پسرم تا کسی دست روش بلند نکنه نمیزنه که هیچی نگفتم به مربی گفتم باش میگم بهش بعد میخواستم بیارمش خونه نمیومد به زور آوردمش جیغ میزد رفت او اتاق در میخواست ببنده من نیام خورد به یه دختربچه مربی رفت بغلش کرد بوس کرد منم پسرمو آوردم بیرون بهش گفتم برو از مربی معذرت خواهی کن بگو دیگه تکرار نمیشه رفت گفت مربی گفت مامان این دختر بچه رو دخترش خیلی حساسه آخه منم گفتم همه رو باهاشون حساسن گفت ن اینا یه جور دیگه حساسن هیچی نگفتم اومدم یکم عصبی شدم اولش که پسرم من روز اولش بود باید مربی درک می‌کرد بعدشم اگه اون رو بچش حساسه من هستم اومدم بیرون پسرم گفت دوستم منو زده الان چیکار کنم لطفا بهم بگید من ماهی دو میلیون میدم یکم بچم اجتماعی بشه آروم بشه ن اینکه ازش ایراد بگیرن بچس خوب بنظرتون مهدشو عوَض کنم یا با مربی حرف بزنم چیکار کنم لطفا کمکم کنید
مامان محمد و تودلی مامان محمد و تودلی ۵ سالگی
کسی هست تو شرایط من باش...من ی جاری دارم دوتا بچه داره ی پسر ۱۴ ساله ی دختر ۹ ساله.‌‌...ااون موقع ک من اصلا بچه نداشتم محمد نبود ب من میگف بچه نیار نیاری..‌‌.بعدا من هزارتا مشکلات رحمی گرفتم ک هر دکتری جوابم میکرد بلاخره ی دعانویس پیدا کردم اون گف جاریت دعا نوشته ک بچه دار نشی خلاصه بعد باطلی ب محمد حامله شدم تو حاملگی هم همش میگف پسر من تنها پسر خانواده شوهرم میشه و. پدرشوهرمون هرچی داره مال اونه ...یا میگف بچه تو. دختره نمیتونی پسر بیاری چون مادرت دختر داره انگار اگ بچه من پسر میشد پادشاهی پسر اون ب تعویق میوفتاد خلاصه از روزیم ک فهمید بچم پسره دیگ خفه شد الآنم فهمیده من حامله ام نگرانه پسر باش همش میگ وای پسسر من تنهاست دخترم تنهاستت برم دکتر ی خواهر برادر بیارم بشن چهارتا انگار مسابقه داره با من...بعد شنیدم ی جایی میگف ب نظر بچه اش سه قلو هس 😂 نگرانه طفلی ...دیروز تو مناسبته پسرخاله شوهرم یکی پرسیدی فلانی حامله ای ...منم چون جاریم ااونجا بود الکی گفتم آره ۶ قلو...از استرسش گوشی از دستش افتاد نارحت شد ککل عروسیو تو فکر بود مادرشم داشت بهم چپ چپ نگاه میکرد برعکس همیش اصلا حرفی نزدند باهام....چرا خب ب بچه آوردن من حسادت می‌کنه ....حتی یادم نمیره تو دعواهای چن سال پیشم با شوهرم پیش ده تا دعانویس رفتم جالبه همشون گفتن جاریت دعای جدایی نوشته برات بعدشم ک از قهر اومدم قهرمو کوبید تو سرم گفت تو زن زندگی نیستی من الم بلم..‌‌