سلام مامانا
امروز دخترم تو کلاسشون جشن بود بعد ب بچه ی دیگه کش‌مو پاپیونی دخترم ازش گرفته بود میگفت مال خودمه دخترم هم ازش گرفته بود ک نه این مال منه اون دختره زد زیر گریه ک من اینو میخوام ی دفعه مادر بزرگش و مامانش اومدن تو سینه منو دخترم ک بده بهش گناه داره گریه میکنه من اصلا دخالت نکردم ک ب دخترم بگم بده بهش گناه داره خب دختر منم گناه داره اخه ......
خلاصه مامانش کش مو رو از دخترم گرفت رفت شکلایتی اورد داد دست دخترم اونم داد ب دختر خودش دختر منم گریه اش گرقت منم بلند گفتم مامان این مال تو بود برو بهش بگو بهم بده مال خودمه بعد دخترم ی کم بهونه کرد منم ب صورت اعتراض ک بدونن ناراحت شدم دخترم رو تو بغل گرفتم گفتم برو ازش بگیر گریه نکن برو حقت رو بگیر ....
دخترم رفت جلو ب ی خانمی گفت خاله این کشمو منو گرفته ازش میگیری برام خیلی دلم سوخت اونجا بلند شدم دست دخترم گرفتم رفتم پیششون گفتم خاله این مال تو نیست مال ضحا بوده گفت دوسش دارم گفتم خب ضحا هم کش‌موش رو دوست میخواد مال خودش باشه این کار درستی نیستی وسیله های مرد رو ب زور ازشون بگیری مامانش ازش گرفتش داد دستم منم همون جا دادم دست دخترم و بوسش کردم وسایلام برداشتم رفتم بیرون دیگه مراسم کلاس تموم بود .....
شما بودین چکار میکردین تو این موقعیت گذشت میکردین یا نه حقتون رو میگرفتین؟؟؟؟

تصویر
۱۴ پاسخ

همون موقع که اون دوتا اومدن
شما باید میگفتی دخترم خودش این کش مو رو دوست داره
ببخشید ولی نمیتونید ازش بگیرید

عالی افرین

بهترین کار کردی چه پررو هستن مردم ، اون مامانش باید بهش می‌گفت مال تو نیس

باهرجمله که خوندم حرص خوردم🫠
مگه‌میشه؟؟؟؟؟؟؟بابا یارو اومده به زور از بچت وسیلشو گرفته برده ننه یارو اومده به بچه شما تشر زده که چرا نمیدیو شما نرفتی جلو؟مگه‌چن سالشه بچت؟
باید همونجا میدیدی دارن با بچت اعتراض وار حرف میزنن برخورد میکردی
هیچ‌کس دقت کن "هیچ کس"اجازه نداره بدون اجازه وسیله بچه اتو بگیره اون‌ نتونست حقش ‌بگیره دیدی که همونجا میرفتی تو سینه زنه
بخدا قلبم‌درد گرفت

حالا من ناراحتم یه بار تو پارک دیدم انگشت پلاستیکی طلا هم نه، دخترم عاشقش بود توی لپ لپ دراورد بعد یه مدت نبودش نگو داخل کیفم بود با خوراکی. هاش افتاده یع دختر کلاس ۴ اینا برداشت با مادرش هم حرف میزدم دستش بود دیدم دهترم گفت عه مامان انگشترم اخه اومدنی دیدم اون دختره انگشتر نداره یهو دستش کرد فهمیدم منی ک اون کیف دخترم رو مدتهاس بیرون نبردم نگو تو اون کیف بوده افتاده یهو مادرش گفت اینو از مدرسه بهش دادن بگو مادر اگه خوب بودی باید میدادی میگفتیدمال شماست بگیر نه سر پوشی کنی کار دخترت رو من واقعا از اینکه داستان درست نشه بیخیال شدم تو دلم کفتم چه مادرایی پیدا میشن ، بعدا هم که مادرش یه بهانه جور کرد با من سلام علیک هم نکرد دیگه خودمم نمیدونم جرا و اینکه من از خودم بدم اومد از بچم دفاع نکردم گفتم انگشترت تو خونه س و هنوزم ندیدم تو خونه

بهترین واکنشی ک بعنوان یه مادر میتونستین انجام بدین همین بود احسنت

خوب کردی دمت گرم

آفرین بهترین کار و کردی منم بودم همبن کار و میکردم

چه مادر اون بچه هه بیشعور بوده .
کار خوبی کردی . ولی این مواقع به بچه نگو برو حقت رو بگیر .
یکی دوبار خودت برو حق اش رو بگیر . بذار قشنگ که یاد گرفت
دفعه بعدی بگو دیدی من چجوری رفتم حالا ایندفعه نوبت توئه

کار درستی کردید، اگر خودش بخواد چیزی به کسی بده خب اشکالی نداره با هماهنگی شما، بچه بخشش رو یاد میگیره ولی در مورد چیزی که حس مالکیت‌ داره روش و نمیخواد به کسی بده باید یاد بگیره از حقش دفاع کنه

خیلی خیلی عالی کیف کردم

نه گذشت نمیکنم چون بچم تو سری خور میشه و همه جا حقشو میده دیگری! حتی شده با میل خودش خواسته بده گفتم نده برا خودته

سلام
کارخوبی کردی بچه هاباید یاد بگیرن حقشونو بگیرن اون بچه هم باید یاد بگیره هرچیزی که دوست داره قرار نیست باگریه بدست بیاره

خوب کاری کردی بچه باید یاد بگیره حقشو بگیره ازخودش دفاع کنه افرین

سوال های مرتبط

مامان نازنین‌‌زهرا💗 مامان نازنین‌‌زهرا💗 ۵ سالگی
ی چیزی تعریف کنم از جمعه شب
حضرت صبرررر

با بچه ها اول رفتیم خونه مامانبزرگشون که خونه نیستن باغچه آب بدیم و بچه ها کلی آب بازی و گل بازی کردن و بعد مغازه لوازم قنادی و امامزاده
و اصل داستان
رسیدیم دم فروشگاه که روبروش پارک بود رفتیم یکم خرید کردیم بچه ها تشنه بودن آب خریدیم بدون دردسر دخترم ۵ سالم آب خورده پسر ۲ سالم آب خورده من خوردم بالاخره که رفتیم پارک و از آب سردکن باز پرش کردیم و این آب رو نیمکت بوده و بچه رفتن بازی
دخترم ی دوست پیدا کرده و گفتم دیگه بریم خونه یکم غر زده و باز تاب بازی و فلان و رفتیم بریم سمت ماشین
دم پارک بطریو از دست داداشش کشیده اونم گریه گفتم میریم تو ماشین بهت میده
رفتیم تو ماشین دخترم گفته مال خودمه خودم خریدم
پسرم گریه
باباش دید دخترمون اون بطریو گرفته دستش نمیده رفت ی اب معدنی دیگه خرید داد دست پسرم
حالااون اومده بطری قبلیه رو داده به زور جدیده رو میخواد بگیره
این گریه اون گریه
جیغ داد
تا خود خونه
اخر از سوپری دم خونه باز ی بطری جدید خریدیم🤕



نمیدونم چرا دقت کردم میبینم هرروزی که ما وقت بیشتری گذاشتیم تفریح بیشتری کردیم یا مثلا فروشگاهی جایی بیشتر تحویلش گرفتیم براش خرید کردیم این دختر بیشتر اعصابمونو خورد کرد
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۵ سالگی
دیشب بدترین روز زندگیم بود الهی که چیزی که من تجربه کردم هیچ مادری تجربه نکنه دیشب داشتم تدارکات شب یلدا رو میدیدم دخترم از صبش یه ذره بی‌حال بود اما چیزی نبود که نگران کننده باشه عصر تو آشپزخونه بودم اومدم بهش دست زدم دیدم یکم تب داره تبسنج آوردم تبشو گرفتم نزدیک 38 بود منم رفتم فورا پاشویه کردم بعد ایبوپروفن دادم که تبش بیاد پایین. کم کم بهتر شد بدنش سرد شد دیگه پیش همسرم نشسته بود داشت کارتون میدید یکم که گذشت یهو شوهرم داد زد دیدم دخترم چشاش چرخیده همه بدنش مث قیر سیاه شده تا حالا همچین چیزی ندیده بودم گفتم دور از جونش دیگه دخترم مرد بهم حمله عصبی دست داد نفهمیدم چیشد وقتی به خودم اومدم دیدم دخترم خداروشکر به حالت عادی برگشته بود شوهرمم برا هردومون اورژانس خبر کرده بود داشتیم میرفتیم بیمارستان. اومدیم گفتن تشنج کرده واقعا نمیدونم چرا اینطوری شد هیچ وقت سابقه نداشته اما من مردم و زنده شدم. بمیرم دخترم این مدت فقط تو دکتر و بیمارستان بود تو روخدا برا سلامتیه همه بچه ها دعا کنید یکیشم دختر من. بمیرم شب یلداش تو ای سی یو بود😔
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۵ سالگی
سلام خانما امروز اولین روز برد پسرمو بردم مهد چهارسالشه مربیش کلی چیز گفت بگیر منم گرفتم بردم خوراکی میوه چیزا که برا مهد لازم بود کلن یه میلیون شد رفتم دنبالش مربیش گفت به پسرت بگو دوستاشو نزنه خوب پسرم تا کسی دست روش بلند نکنه نمیزنه که هیچی نگفتم به مربی گفتم باش میگم بهش بعد میخواستم بیارمش خونه نمیومد به زور آوردمش جیغ میزد رفت او اتاق در میخواست ببنده من نیام خورد به یه دختربچه مربی رفت بغلش کرد بوس کرد منم پسرمو آوردم بیرون بهش گفتم برو از مربی معذرت خواهی کن بگو دیگه تکرار نمیشه رفت گفت مربی گفت مامان این دختر بچه رو دخترش خیلی حساسه آخه منم گفتم همه رو باهاشون حساسن گفت ن اینا یه جور دیگه حساسن هیچی نگفتم اومدم یکم عصبی شدم اولش که پسرم من روز اولش بود باید مربی درک می‌کرد بعدشم اگه اون رو بچش حساسه من هستم اومدم بیرون پسرم گفت دوستم منو زده الان چیکار کنم لطفا بهم بگید من ماهی دو میلیون میدم یکم بچم اجتماعی بشه آروم بشه ن اینکه ازش ایراد بگیرن بچس خوب بنظرتون مهدشو عوَض کنم یا با مربی حرف بزنم چیکار کنم لطفا کمکم کنید