امروز دیگه قصد کردم که شب هم بیمارستان بمونم و همچنان تلاش خودم رو ادامه بدهم تا ماهان کوچولوی من بتونه شیر خوردن و یاد بگیره تا بتونم با خیال راحت ببرمش خونه ..امروز وقتی پرستار خانم صادقی بهم گفت به محض اینکه بتونه شیر بخوره میتونی ببریش خونه ی لحظه ی بغضی کردم و احساس دلتنگی کردم براش .در این مدت پرستارهای بخش واقعا خیلی تلاش و زحمت کشیدن و دکتر بزرگزاد و دکتر رحیمی خیلی با مهربانی و متانت به بچه ها رسیدگی میکردن .واقعا برم خونه دلم تنگ میشه براشون 🥹

تصویر
۸ پاسخ

به امید روزی که تایپیک بزاری دارم با ماهان میریم خونه 😍😍

خانم صادقی خیلی گل خیلی مهربون و کمک حال

منم با ابن تاپیکت بغضی شدم 🥹🥹 ایشالله بسلامت برین خونه که هیچ جا خونه آدم نمیشه 🥰

انشالله هرچه زودترببریش خونه🤲🤲

خداخیرشون بده و کلی خیر و خوبی پیش رو داشته باشن

بنظرم مهربون ترین پرستارا و دکترا تو بیمارستان ، همین بخش nicu هست

با انگشت هم شیر دادین ؟؟؟
شیر بزارین تو ظرف و تن تن با انگشت کوچیک شیرش بدین

توکل برخدا میرید

ان شاءالله که به سلامت برید خونتون

انشالله خیلی زود پسر قشنگتو میبری خونه😍

مقالات مرتبط

چگونه خیلی سریع باردار شویم؟
چگونه خیلی سریع باردار شویم؟
کشیدن بخیه سزارین
کشیدن بخیه سزارین | زمان جوش خوردن و نحوه کشیدن بخیه
چگونه خانه داری را یاد بگیریم؟
چگونه خانه داری را یاد بگیریم؟
احساس گرسنگی در بارداری
احساس گرسنگی در بارداری نشانه چیست

سوال های مرتبط

مامان ماهان 04/4/4 مامان ماهان 04/4/4 هفته سی‌وهفتم بارداری
آخرین روزهای تابستان هم داره سپری می‌شود کاش این چند روز هم زودتر تمام میشد دیگه توان و تحمل ندارم نمیدونم تا چه مدت دیگه ماهان کوچولوی من باید بستری باشه.دکتر گفتن اگر بتونه سینه رو بگیره و به درستی شیر بخوره میتونه مرخصش کنه .هرچند که هنوز نیاز به اکسیژن داره اما میتونم براش دستگاه اجاره کنم و تو خونه خودم ازش مواظبت کنم .۷۴روز هست که ماهان کوچولوی من تو بیمارستان بستری شده .واقعا تابستان سختی رو پشت سر گذاشتم ،دیگه توان روی پا وایستادن رو ندارم و پاهام بدجور ورم میکنه و دلم نمیاد در طول روز از ماهان فاصله بگیرم .دوست دارم تا زمانی که خودم کنارشم کارهاش رو انجام بدم .شب که میخام بیام خونه دلم نمیخاد ازش دل بکنم اما چه کنم که مجبورم پاره ی تنم و جگر گوشم رو تنها بزارم .کاش زودتر این روزها هم تموم میشد و میتونستم ماهان رو با خودم به خونه بیارم .
مشاهده ۲۶ پاسخ دیگر
مامان هانا مامان هانا روزهای ابتدایی تولد
امروز از ساعت ۳ رفتم بیمارستان تا همین الان
نشستم تا بیدار بشه بهش شیر بدم
خدا ازشون نگذره فقط به بچه داروی خواب آور میدن
من کلی با بچه بازی کردم کلی نازش کردم کلی حرف زدم بیدار نشد که نشد
همش گیج بود وقتی هم که بیدار شد میلی به خوردن شیر نداشت
اومدم خونه خیلی ناراحتم دلم خیلی گرفته
فردا دیگه با رضایت شخصی خودم مرخصش میکنم دیگه واقعا مغزم نمی‌کشه بچم اونجا باشه
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۱ ماهگی
اینم از اتاق قلب خونه پسر خونه آرن ما😍😍😍
دورت بگردم پسر کوچولوی من 🤗🤗
لحظه به لحظه با فکر تو روزامو سر میکنم تا بیایی تو بغلم و دلم با دیدنت اروم بگیره ❤❤
لوستر و رو تختی و بعضی از وسیله های که خودم درست کردم برات وقتی هرروز میبینمشون ذوق اتاقتو برام چندبرابر کرده 🍼💙
مشاهده ۲۸ پاسخ دیگر
مامان آوینا.آریا🌈 مامان آوینا.آریا🌈 ۴ ماهگی
امروز مرخص شدم و یه تیکه از قلبم جا موند بیمارستان و اومدم 🥲🥲 با اینکه امروز خداروشکر خیلی بهتر بود و تا ساعت سه ک من آخرین بار دیدمش پرستارش گفت امروز هنوز بالا نیاورده خداروشکر و گفت اگر امروز رو کامل بالا نیاره و فردا رو‌ هم بالا نیاره زنگ میزنن پس فردا برم چند ساعتی شیر بدم‌ بهش زیر سینه هم بتونه نفس بکشه و بالا نیاره دو سه روز بعد مرخص میشه انشالله 🥹 اومدم خونه ی مادر شوهرم با بغل خالی 🫠 اینجا رفتم‌ حموم‌ و یکم هم سینمو دوشیدم تا دیروز اصن شیرم خیلی کم بود امروز سینه هام داغ و گنده شده و درد میکنه گوله شده
حیف بچه نیست ک بخوره ...
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان آقا علیسان 😍 مامان آقا علیسان 😍 ۱ ماهگی
این روزا که تازه زایمان کردم خیلی دلم میگیره از اینکه هرکی میاد پیش بچم میگه چرا شیر خشک میدی کسی ک شیر خشک میخوره بدنش ضعیف میشه هزار تا تیکه میندازن چرا شیر خشک میخوره فکر میکنن از قصد شیر خودم نمیدم هزار بار تلاش کردم شیر خودم نمیخوره مگه من مقصرم حسرت این ب دلم موند شیر خودم بخوره
کاشکی یاد بگیریم دل کسی نشکونیم مثلا مادری که تازه زایمان کرده من ک خودم بیشتر شبا با گریه میگذرونم

بماند ب یادگاری
پسرم خیلی زخم زبان خوردم همش فدا سرت عزیز مادر بخاطر خودت تحمل میکنم
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان نور✨ مامان نور✨ ۱ ماهگی
سلام مامانا،من امروز رفتم سونو رشد(سیاهی)بعد وزنش ی جوری بود با سونو قبلیم همخونی نداشت احساس کردم خیلی وزن کمتری هست ولی نرمال بود مجدد رفتم پیش رحیمی فر سونو انجام دادم وزنش به سونو قبلی بیشتر میخورد و دکتر رحیمی فر گفتم که سونو قبلی اینجوری گفت نه من ۲بار چک کردم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان جوجه مامان جوجه روزهای ابتدایی تولد
اول ممنونم از تبریک هاتون😍

تجربه سزارین

من دیروز از حالت تهوع شدید داشتم و بچه تکون تکون نمی‌خورد فقط همین
هی تحمل کردم و آخر زنگ زدم ماما همراه گفت برو بیمارستان منم آمدم به محض اینکه دستگاه آن اس تی گذاشتن گفتن ضربان قلب بچه افت کرده (اینم من به خیال زایمان طبیعی رفتم)بعد ی پرستاره آمد گفت بزار ببینم چند سانتی به محض اینکه دستش رو داخل کرد خونی بود که ازم می‌رفت همه دکترا پرستارا ها دورم جمع شدن و گفتن باید بره اتاق عمل بدوید و منم همش گریه میکردم و شوهرم رو صدا میزدم آخرش ی خانوم دکتر خیلی خیلی مهربون آمدم پیشم گفت من خودم دکترت هستم اینجا یکم امید پیدا کردم با اینکه این دکتر رو اصلا تا بحال ندیده بودم احساس کردم چند سال میشناسمش
خلاصه منو بردن اتاق عمل و گفتن وقت بی حس کردن نداریم سریع بیهوش کنید وقتی چشاش مو باز کردم تو ریکاوری بودم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان شبدر مامان شبدر ۲ ماهگی
فردا ختم بارداری دارم خیلی تلاش کردم خودم دردم بگیره ولی نشد فردا میرم بستری شم با امپول زایمان کنم، به یاد همه هستم شما هم برام دعا کنید🙂❤
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان نیلاونویان 💙💖 مامان نیلاونویان 💙💖 ۳ ماهگی
بچه ها من امروز خیلی خیلی کار کردم چند تا پادری موکت اینا شستم اعصابمم خیلی خورد کردم ی ی ساعتی ام گریه کردم الان شکمم خیلی انقباض داره شوهرمو شب کار نرم بیمارستان مشکلی نداره😭
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان هامین 👶💙 مامان هامین 👶💙 ۳ ماهگی
امروز با همسرم رفتیم بیمارستان نیکان که توشو نگاه کنم و جاهاشو یاد بگیریم، یکمم ترسم بریزه.. ولی بدتر بخش زایمانو دیدم ترس افتاد به وجودم😂🥺
خدا خودش کمکم کنه بتونم به ترسم غلبه کنم، تا الان اوکی بودم ولی هرچی به تاریخ زایمانم نزدیک میشم بیشتر میترسم.
شوهرم میگفت تا اینجا اومدیم دیگه بیا کارو یکسره کنیم با بچه بریم خونه سوپرایز بشن!!🤣
ولی خیلی بیمارستان خوبیه، بیمارستان که نیست انگار هتله، همه با دست گل منتظر بچه هاشون بودن خیلی حس خوبی هم داشت😍😍🥰
انشالله دو هفته دیگه خودم بتونم اون حس خوبو تجربه کنم🥹🤲🏻
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان دخترم مامان دخترم ۱ ماهگی
امروز رفتم دکتر بهم گفت بچت ریزه راحت طبیعی میتونی زایمان کنی ولی من گفتم سزارین خیلی بین دوراهی سختی گیر کردم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا ۱ ماهگی
امسال نمیتونم برم مراسم شیرخوارگان ،هم اینکه خودم خیلییی سنگین شدم
هم اینکه پسرم مریضه
امروز اینقدر گریه کردم واقعا دلم میترکه که جایی نمیتونم برم
فردا صبح میشینم تو خونه ،پسرمم لباس تنش میکنم
همینجا عزاداری میکنم برای علی اصغر امام حسینم😭
هرکس رفت فردا ،التماس دعا
منم یاد کنین انشالله سال بعد بتونم با بچه هام برم مراسم
اینا رو پارسال حرم رفتیم برا مراسم شیرخوارگان ،اونجا بهمون دادن
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان قلبم 🤍 مامان قلبم 🤍 روزهای ابتدایی تولد
مامانایی که به بچه هاتون شیر خشک میدید چه شیر خشکی خوبه بگیرم برای بیمارستان ؟؟ اس ام ای خوبه ؟؟ من بیمارستان مطمئنم شیر ندارم نمبخوام گرسنه بمونه گریه کنه و در نظر دارم هم شیر خشک هم شیر مادر بخوره از دکتر خودم سوال کردم گفت در دسترس بودنش از همه چیز مهم تره الان چی راحت پیدا میشه ؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان لارا ⭐️🤰🏻 مامان لارا ⭐️🤰🏻 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانایی که مثل من سینه هاتون نوک‌ نداره حتما برید این رابط سینه مارک بیبی سیل رو بخرید
نمیدونید چقدر خوبه
من ۳ روزه بچم نمیتونست سینم رو بگیره شیر بخوره و فقط گریه میکرد ولی امروز که این رابط رو استفاده کردم واقعا عالی کار کرد
هم قشنگ وصل میشه به سینه هم بچه خیلی راحت باهاش شیر خورد
نوک‌سینه خودمم قشنگ‌ کشید بیرون
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان نهال مامان نهال هفته سی‌وچهارم بارداری
بچه ها امروز مثل سگ کارهای خونه رو کردم دارم میمیرم از کمر درد
هرچند قبلا هم یکسره کارای خونه میکنم ولی امروز خیلی کار کردم دارم محو میشم گفتم از این زیاد سنگین نشدم کارهای خونه رو بکنم قبل اینکه نینی بدنیا بیاد انشاءالله 🤲🏻♥️
ولی فک کنم امشب شب گریه خس