تجربم از سزارین.......

سزارین اولم بی حسی بودم تصوری از این عمل نداشتم اما یه چند باری اتاق عمل به دلایل دیگه رفته بودم پس ترس اونو نداشتم
تصورم از سزارین یچیز وحشتناااااک بود یه درد غیر قابل تحمل
چرا؟ چون اطرافیانی ک طبیعی زاییده بودن همچین ذهنیتی بهم داده بودن.....سزارین کردم چون تا رفتم توی زایشگاه متوجه شدم من ادم طبیعی زاییدن نیستم،پس تصمیمم رو عوض کردم
عملم تموم شد هیییچ تکونی نخوردم،چون طبق چیزایی که متوجه شده بودم تکون خوردن باعث میشد عوارض بی حسی توی بدن اثر کنه و دردای بدی درست کنه برام،چند ساعت بعد نوبت بلند شدنم رسید....من حتی میترسیدم پامو تکون بدم😅مامانمم هی زووور میزد بهم ک یهوو پاشم کنه امونم نمیداد
کم کم پا شدم ولی خیلی زود برگشتم و نشستم سر جام حس کردم نمیتونم ادامه بدم چرا این حسو کردم...ترس داشتم هنوزم
دکتر خوبی انتخاب کرده بودم اما شناخت انچنانی روش نداشتم
فقط تعریف شنیده بودم
ماساژ رحمی رو ک‌انحام دادن بی حسیم پریده بود حقیقتا روحم از تنم جدا شد

۷ پاسخ

میگن شما خواهر شقاق مقعدی نگرفتی چون میگن اونایی که سزارین هم میکنند این درد رو میگیرند🤕من طبیعی آوردم خیلی خیلی درد کشیدم هنوز هم خوب نشدم می‌خوام انشالله دومی رو سزارین بیارم

من از اتاق عمل که اومدم بیرون یه لحظه سوند بهم وصل کردن مثانم خالی شد و بعدش درش اوردن دیگه رفتم بخش سوند بهم وصل نبو

در کل راضی ام دردش اصلا غیر قابل تحمل نیست اگه دکترت خوب باشه من کل پروسه رو تا روز سوم فقط چهارتا شیاف استفاده کردم تا گفتن چیز بخور هم شروع کردم کافئین خوردن برای خارج شدن بی حسی از بدنم
بدن با بدن متفاوته یکی میتونه طبیعی بزاد یکی سزارین....دیگرانو از انتخابی ک میکنن و فکر میکنن ک‌میتونن انجامش بدن نترسونید....من هزاربارم برگردم عقب سزارین انتخابمه

وقتی رفتم بخش هم جابجام کردن رو تخت
دستام کار میکرد دیگه،گفتم تا بی حسم بزار خودمم شکممو ماساژ بدم...همینکارم کردم انقددددد فشارش دادم هرچی خون بود اومد رفت🥴.....بعدم تختو همراهم داد بالا و رفت بیرون چیزی بخره....تا اون رفت منم گفتم بزار پاشم....کم کم پاهامو کشوندم پایین تخت(روی تخت پاهامو خیلی تکون دادما)
ولی ایستادن رو پا بعد چند ساعت یچیز دیگس.......پامو کذاشتم پایین و وایسادم روشون ولی نتونستم حرکت کنم ترسیدم بیفتم هرچی نباشه ده دوازده ساعت هیچی نخورده بودم.....همراهم اومد دستمو گرف....دو قدم راه رفتم پاهام باز شد،،،،،بعدش کل بخشو تا خوده صبح هر دفه پاشدم برم دستشویی،دور میزدم....دفه اول راه نرفتم دفه دوم هرکاری دفه اول نکردمو کردم😂اون قدما رو ک بر میداشتم واسه لحظه اول...کلییییی عرق کرده بودما
ولی در نهایت شب تا صبحشو چهار پنج بار رفتم دستشویی فقط😂اینقد با دل و جرعت شده بودم...
سزارین اول تا دو روز میترسیدم برم دستشویی....بس ک استرس بقیه روم مونده بود

بی حسی اجباریه؟

سزارین دومم

سزارین دوم دیگه خبری از ترس نبود
ایندفه فقط استرس سوند و ماساژ رحمی داشتم😂
سوند رو یه دختری گذاشت ک انگار خییییلی عجله داشت ک سریع کارو تموم کنه منم چون نمیتونم شل کنم پس واقعا دردناک شد برام(اندازه ی امپول زدن درد داشت)من امپول نمیزنم چون میترسم🤪
به دکتر گفتم دفه قبل خیلی اذیت شدم سر ماساژ رحمی الان خیلی استرسشو دارم چون بی حسیم پریده بود.....گف نگران نباش ایندفه توی اتاق عمل انجام میدم و میگم دیگه برات انجام ندن....همونجا انجام داد و منم هیچی نفهمیدم
بعدش اومدم توی ریکاوری چون سرم خیلی تخت بود حس خفگی داشتم...ایندفه برعکس اوندفه ک‌هیچ تکون نخوردم،خیلی سرمو تکون دادم انگار حس خفگی بهم دست میداد ک‌سرم اونقد پایین بود....بچه رو که در اورده بودن انقددددد سبک شدم ک‌ توی اتاق عمل میخواستم بخوابم و نمیذاشتن😂فک میکردن دارم از دست میرم هی میگفتن خوووبییییی هی میگفتم اره
اومدن ببرنم سرمو بلند کردن پرستار گف نههه سرشو بالا ندید بی حسیه اقاهه گف فک کردم بی هوووشه ک خوابیده😂
دومی هم با بی حسی بود منتها ایندفه هرچی اسرار کردم بی هوشم کنید دکتر بی هوشی محل نداد و بازم بی حسی زد...چرا گفتم بی هوش؟چون میدونستم بی حسی مراقبت میخواد دیگه.....
در نهایت از ریکاوری بعد بیس دیقه بردنم بیرون
در اتاق عمل یکی اومد شکممو فشار بده پرستار گف دکتر گفته فشار ندید
خودم بهش گفتم بده،،،،اونم فشار داد،،،بی حس بودم همچنان پس گذاشتم فشار بده چون ب نفع خودمه.....رفتم بخش

سخت ترین قسمتش همون ماساژ رحمیش بود برای من چون بی حسیم توی کوتاه مدت پریده بود اذیت شدم

سوال های مرتبط

مامان ܩߊ‌ܣـ🌙ـܠࡅ࡙ن🩷 مامان ܩߊ‌ܣـ🌙ـܠࡅ࡙ن🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت آخر:
من هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین با درد راهی اتاق عمل شده بودم و دیگه داشت غیر قابل تحمل میشد دردام آروم ناله میکردم و گفتن بشین رو تخت تا دکتر بیهوشی بیاد آمپول بی‌حسی رو بزنه تو کمرت خدایی کادر اتاق عمل بینظیر بودن از اخلاق و روحیه ای که بهم میدادن خیلی خوب بودن خیلی🥲
گفتن چیزی نیس فقط خودت رو شل کن سرت رو بده پایین که اصلا متوجه نشدم و آمپول رو که زدن بدنم داغ شد و دیگه دردام رفت پاهام سنگین شده بود دکتر رسید و سریع آماده شد و تیغ کشید دردش حس نکردم ولی کشیدنش روی پوستم متوجه شدم ناخودآگاه گفتم آخ که ترسیدن گفتن مگه درد متوجه میشی گفتم ن فقط حس کردم که یه حالت گیجی داشتم فک کردم هنوز دارن شکمم پاره میکنن که میبینم زایمانم تموم شد و بچمو برده بودن زایشگاه و تحویل خانواده ام دادن و من اصلا متوجه نشدم 😐
بعد از عمل و هم تو ریکاوری ماساژ رحمی دادن که ۲مرتبه اش حس نکردم چون بی حس بودم هنوز
و اینکه ۸ ساعت گذشته بود من هیچ دردی نداشتم هنوز و منتظر دردای غیر قابل تحمل بودم که خداروشکر درد زیادی نداشتم راحت بودم ولی برا احتیاط ۲تا شیاف زدم که بی تاثیر نبودن با شیاف ها دیگه خیلی راحت پا میشدم به بچم شیر میدادم وقتی ۱۲ ساعت شده بود
برا راه رفتن هم خیلی راحت پا شدم قدم زدم
همه چی برام خوب و راحت گذشت و خیلی خوشحال بودم که سزارین شدم فقط اینکه سرمو تکون داده بودم و همین شد بلای جونم تا یه هفته درگیرش بودم و مایعات خیلی مصرف میکردم و کاپو می‌خوردم بعد یه هفته خوب شدم خداروشکر
در کل برا من میدونم آدم زایمان طبیعی نبودم که خداروشکر میکنم سزارین شدم ایشالا زایمان های بعدیم هم همینطور راحت و آسون باشه برام...🙏🏻🌱
مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 ۱ ماهگی
برای مامانای سزارینی
صرفا چیزی که میگم تجربه شخصی خودمه و بستگی به بدن ، بیمارستان و دکتر هم داره
من خودم عاشق زایمان طبیعی بودم و تا هفته ۳۸ قصدم طبیعی بود، تمام ورزش هارو انجام دادم و آماده طبیعی بودم که لحظه آخر همسرم اجازه نداد .
وحشت عجیبی از سزارین و درد بعدش داشتم نمیدونم چرا
اما کلا همه وحشتام صرفا الکی بود چون درد سوزن اسپاینال ، سوند و ماساژ رحمی رو اصلا نفهمیدم بعد بی حسی هم پمپ درد داشتم ، همون شب با کمک پرستار همراه شروع کردم راه رفتن و سعی کردم کمرم رو صاف نگه دارم و از فرداش که مرخص شدم کاملا سرپا بودم و کلا ۲روز بعد زایمان درد کمی مثل درد پریود داشتم همین و بس🤗
پیشنهادم اینه که بدون استرس برید برای عمل ، موقع اسپاینال و یوند کاملا بدنتون رو شل کنید ، از پرستارها خواهش کنید تا بی حس هستین ماساژ رحمی رو داخل اتاق عمل و ریکاوری انجام بدن ،
بعد عمل تا میتونید راه برید و کمرتون رو صاف نگه دارین
ایشالله که زایمان خوبی داشته باشین همه چه طبیعی چه سزارین❤
مامان هدیه زهرا مامان هدیه زهرا ۲ ماهگی
#تجربه_سزارین
پارت دوم
تو اتاق عمل اول متخصص بیهوشی خیلی مهربون بهم مشورت داد که وقتی میترسم، بی حسی خوب نیس و باید بیهوش شم. چون وقتی وارد اتاق عمل شدم، خیلی ترس داشتم و اینو همه شون متوجه شدن . یکم باهام حرف زدن تا ارومم کنن. و تصمیم گرفتن که بخاطر ترسم، بیهوشم کنن. و اینکه از عوارض بی حسی بهم گفتن که بعداز اینکه بی حسی تموم میشه، سردرد های شدید دارن .
دستگاه تنفس بهم وصل کردن و همونجا دیگه تو یه لحظه بیهوش شدم.
بیدار که شدم، ساعت ۲ و نیم بود.
دیدم تو اتاق ریکاوری ام و پرستار بهم شیاف میزنه تا درد نداشته باشم.
آرامبخش و شیاف خیلی خوب بود . باعث شد وقتی که به هوش اومدم، اصلا دردی نداشته باشم. واقعا خوب بود . اصلا نیازی به پمپ درد نداشتم. همه کسانیکه با ما سزارین کرده بودن هم همینطور بودن، هیچکدوم پمپ درد نداشتن . و همه مون با شیاف و سرم و آمپول ، آروم بودیم و هیچ دردی نداشتیم‌ . و بخاطر اینکه بیهوش هم شده بودم، هیچ عوارضی نداشتم و حالم اوکی بود.
تو این زمینه ی بعد از عمل، بیمارستان و عواملش خیلی مهمه. من که واقعا رااضی بودم. رسیدگی شون عالی بود.
مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 ۳ ماهگی
مامان گیسو مامان گیسو ۳ ماهگی
تجربه سزارین من
هفته پیش یک شب قبل صلح انقدر ترسیدم که صبحش افتادم به خونریزی
سریع رفتیم بیمارستان و قرار شد که همون روز اورژانسی سزارین بشم
دیگه کارامو کردن و منو فرستادن اتاق عمل (اینم بگم بیمارستان انصاری نارمک زایمان کردم)
آمپول بی حسی اصلا هیچ دردی نداشت سندمم بعد از بی حسی بهم وصل کردن و هیچی از دردش نفهمیدم
کادر اتاق عمل بیمارستان عالی بودن من بعد از بی حسی نفس تنگی شدید داشتم سریع بهم اکسیژن وصل کردن نفس تنگیم بهتر شد هر حالتی که داشتم و بهشون میگفتم سریع آمپول میزدن و رسیدگی میکردن واسه همین اصلا بهم سخت نگذشت
ولی نگم از عوارض بی حسی من سر درد نگرفتم اصلا با اینکه خیلی ام سرمو تکون دادم ولی قفسه سینم میخواست از درد جدا شه از همدیگه خیلی درد وحشتناک و زیادی بود و غیر قابل تحمل قشنگ پدرمو درآورد
پمپ دردم نداشتم مسکن بهم میزدن و شیاف میزاشتن مرتب
و درد اولین راه رفتن که نگم چقدر سخت و طاقت فرسا بود برای من
من تا چند روز نتونستم صاف راه برم
با وجود همه اینا بازم برگردم سزارین رو انتخاب میکنم چون جون و بنیه زایمان طبیعی رو ندارم اصلا الانم که یک هفته گذشته خیلی بهترم و کلا حالم رو به
بهبودیه
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمانم
من فول شده بودم و معاینه های وحشتناک ادامه داشت و سر بچه همچنان بالا بود ، لگنم خوب بود پلی خودشون میگفتن سر بچه احتمالا کج وارد لگن شده ، تا اینکه یک ساعت و نیم من تو این وضعیت بودم ولی فایده نداشت ، کم کم ضربان قلب نینی داشت افت میکرد و من اکسیژن میگرفتم ، متوجه بودم که دارن له سزارین فکر میکنن واقعا برام وحشتناک بود بعد 6 ساعت درد الان برم سزارین و شروع به گریه کردم، خدایی ماماها خیلی مهربون بودن و آرومم میکردن، با دکتر تماس گرفتن که بیاد برای سزارین ، من له توصیه مامام حالت یجده قرار گرفتم تا دردام کمتر بشه توی همون حالت حس کردم کمر درد شدیدی گرفتم که مامام برام روغن میزد بعد چند دقیقه احساس زور زدن بهم دست داد ، و شروع به زور زدن کردم اونم غیر ارادی حالا ماماها برام لباس اتاق عمل پوشیده بودن که منو ببرن میگفتن نمیخواد زور بزنی ولی من دست خودم نبود ، هی زورهام قوی تر میشد تا اینکه دکتر رسید همون موقع معاینم کردن و گفتن سر بچه دیده میشه ، و بعد از یه رب خود دکتر پسرمو به دنیا آورد ، و من واقعا خوشحال بودم خدا بهم رحم کرده و سزارین نشدن ولی خبر نداشتم چیزای بدتری برام اتفاق افتاده
مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه ساعت ۳ بعدظهر دردای شبیه پریودی شروع شد ، پرستار توپ اورد و چند تا ورزش بهم داد و ... تا اینکه دردام شروع شد ، درد داشتم اما هی میومدن معاینه و میگفتن هنوز ۱ سانتی و هیچ پیشرفتی نداری ، تا ساعتای ۸ شب درد کشیدم اما دهانه رحمم باز نشد که دیگ ۸ شب دکترم ناامید شد و گرفت بچه بدون اب خطرناکه منو بردن اتاق عمل
رفتم اتاق عمل حالم خیلی بد بود ۲۴ ساعت کامل با امپول فشار بستری بودم و ۵ ساعتم درد کشیدم ، البته دردی در حد ۴ سانت ، روحیمو کامل باخته بودم ، اما خوشحال بودم ک دیگ داره تموم میش ، تو اتاق عمل همش میگفتن این چرا اینقدر بیحاله...
امپول بی حسی رو زدن و دستامو بستن و.. ک حالم بد شدم بی قرار شدم دستامو تکون میدادم و دعوام میکردن تکون نده ، دست خودم نبود ، نفسم به شدت بند اومده بود اما دستگاه چیز بدی نشون نمیداد ، خودشون تعجب کرده بودن ،نمتونستم نفش بکشم و همش میگفتم مردم مردم ، خلاصه خیلی بد بود احساس خفگی ک هیچ دیگ واقعا خودمو خقه میدونستم اما تا بچه در اومد نفسم برگشت و کم کم بهتر شدم همونجا ک بی حس بودم چندین بار شکممو فشار دادم یکی هم قشنگ دستشو کرده بود توم 😁
اینقدر حالم بد بود که بچه رو دراوردن گفتم میخای ببینیش گفتم ن
رقتم ریکاوری و ... و دراخر بخش ... در کل الان بعد ۱۴ روز میگم سزارین واقعا سخته اتاق عملش هم سخت بود برام خییلی ، اما بازم پشیمون نشدم چون اون صحنه هایی ک توی طبیعی دیده یودم برام خیلی وحشتناک یود و درد هم ک کشیدم ، درهرصورت هردو خیلی سخته باید خودتونو قوی بگیرید ، اما بازم تا به اینجای کار از سزارین پشیمون نشدم ...