میگن شما خواهر شقاق مقعدی نگرفتی چون میگن اونایی که سزارین هم میکنند این درد رو میگیرند🤕من طبیعی آوردم خیلی خیلی درد کشیدم هنوز هم خوب نشدم میخوام انشالله دومی رو سزارین بیارم
من از اتاق عمل که اومدم بیرون یه لحظه سوند بهم وصل کردن مثانم خالی شد و بعدش درش اوردن دیگه رفتم بخش سوند بهم وصل نبو
در کل راضی ام دردش اصلا غیر قابل تحمل نیست اگه دکترت خوب باشه من کل پروسه رو تا روز سوم فقط چهارتا شیاف استفاده کردم تا گفتن چیز بخور هم شروع کردم کافئین خوردن برای خارج شدن بی حسی از بدنم
بدن با بدن متفاوته یکی میتونه طبیعی بزاد یکی سزارین....دیگرانو از انتخابی ک میکنن و فکر میکنن کمیتونن انجامش بدن نترسونید....من هزاربارم برگردم عقب سزارین انتخابمه
وقتی رفتم بخش هم جابجام کردن رو تخت
دستام کار میکرد دیگه،گفتم تا بی حسم بزار خودمم شکممو ماساژ بدم...همینکارم کردم انقددددد فشارش دادم هرچی خون بود اومد رفت🥴.....بعدم تختو همراهم داد بالا و رفت بیرون چیزی بخره....تا اون رفت منم گفتم بزار پاشم....کم کم پاهامو کشوندم پایین تخت(روی تخت پاهامو خیلی تکون دادما)
ولی ایستادن رو پا بعد چند ساعت یچیز دیگس.......پامو کذاشتم پایین و وایسادم روشون ولی نتونستم حرکت کنم ترسیدم بیفتم هرچی نباشه ده دوازده ساعت هیچی نخورده بودم.....همراهم اومد دستمو گرف....دو قدم راه رفتم پاهام باز شد،،،،،بعدش کل بخشو تا خوده صبح هر دفه پاشدم برم دستشویی،دور میزدم....دفه اول راه نرفتم دفه دوم هرکاری دفه اول نکردمو کردم😂اون قدما رو ک بر میداشتم واسه لحظه اول...کلییییی عرق کرده بودما
ولی در نهایت شب تا صبحشو چهار پنج بار رفتم دستشویی فقط😂اینقد با دل و جرعت شده بودم...
سزارین اول تا دو روز میترسیدم برم دستشویی....بس ک استرس بقیه روم مونده بود
بی حسی اجباریه؟
سزارین دومم
سزارین دوم دیگه خبری از ترس نبود
ایندفه فقط استرس سوند و ماساژ رحمی داشتم😂
سوند رو یه دختری گذاشت ک انگار خییییلی عجله داشت ک سریع کارو تموم کنه منم چون نمیتونم شل کنم پس واقعا دردناک شد برام(اندازه ی امپول زدن درد داشت)من امپول نمیزنم چون میترسم🤪
به دکتر گفتم دفه قبل خیلی اذیت شدم سر ماساژ رحمی الان خیلی استرسشو دارم چون بی حسیم پریده بود.....گف نگران نباش ایندفه توی اتاق عمل انجام میدم و میگم دیگه برات انجام ندن....همونجا انجام داد و منم هیچی نفهمیدم
بعدش اومدم توی ریکاوری چون سرم خیلی تخت بود حس خفگی داشتم...ایندفه برعکس اوندفه کهیچ تکون نخوردم،خیلی سرمو تکون دادم انگار حس خفگی بهم دست میداد کسرم اونقد پایین بود....بچه رو که در اورده بودن انقددددد سبک شدم ک توی اتاق عمل میخواستم بخوابم و نمیذاشتن😂فک میکردن دارم از دست میرم هی میگفتن خوووبییییی هی میگفتم اره
اومدن ببرنم سرمو بلند کردن پرستار گف نههه سرشو بالا ندید بی حسیه اقاهه گف فک کردم بی هوووشه ک خوابیده😂
دومی هم با بی حسی بود منتها ایندفه هرچی اسرار کردم بی هوشم کنید دکتر بی هوشی محل نداد و بازم بی حسی زد...چرا گفتم بی هوش؟چون میدونستم بی حسی مراقبت میخواد دیگه.....
در نهایت از ریکاوری بعد بیس دیقه بردنم بیرون
در اتاق عمل یکی اومد شکممو فشار بده پرستار گف دکتر گفته فشار ندید
خودم بهش گفتم بده،،،،اونم فشار داد،،،بی حس بودم همچنان پس گذاشتم فشار بده چون ب نفع خودمه.....رفتم بخش
سخت ترین قسمتش همون ماساژ رحمیش بود برای من چون بی حسیم توی کوتاه مدت پریده بود اذیت شدم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.