تجربه قشنگم با پسرم تو عروسی 😁😁😁
تا رفتیم داخل با گریه شروع شد و ترس از صدا و شلوغی و همونجا برگشت زدیم به سمت خونه مامان جونی که برام نگه داشت رفتم عروسی
واقعا فکرشم نمیکردم این همه تیپ زده بودیم سه تایی رفتیم داخل وارد نشده شروع کرد گریه از صدای باند با اینکه پنبه هم گذاشته بودم گوشش😂😂😂😂😂
راس میگفتین بری برمیگردی😂😂😂😂😂

پس حسابی بهتون خوش گذشته 😂

ماهم عروسی دعوت بودیم یک ساعت اول خوب بود دیگه بعدش زد به گریه و جیغ تااا رسیدیم خونه شروع کرد به تف کردن و خندیدن

باورتون میشه من دخترم سه ماهش بود رفتیم عروسی دوستم و چون مامان دعوت بود مجبور بودم حتما با خودم ببرمش…از اول عروسی خوابید تا وقتی اومدیم خونه…اصلا سابقه نداشت،خودم وسطاش بهش شیر دادم دیگه اصلا اصلا بیدار نشد با اون همه صدا

من دخترمو از بدو تولدش به صدای بلند و آهنگ عادت دادم عروسی دوبار رفتم تو همون صدای بلند و جیغ و دست تخت خابید 🤣حتی تو ماشین هم با صدای بلند سیستم میخابه و عشق میکنه 🤣🤣

ولی من کارن دوماهش بود رفتم عاااللی بغل همه میچرخید جیک نمیزد اخراشم خوابید اومدیم ت ماشین دنبال عروس بریم کولی بازی دراورد 😁

ی بارم ۴ ماهش بود رفتم دوباره هی دنبالش میگشتم ت تالار دست ب دست میشد صداشم درنمیومد

ماهم امشب عروسی بودیم پسرم گریه نکرد اصلا ولی الان داره بی تابی میکنه

خدا مامانت رو نگه داره عزیزم 🩵 شکر برای وجودشون 😍

وای وای ما هم هفته بعد عروسی داریممم

باز خوبه مادرت بوده ما که تنهاییم چی شوهره میگه برگردیم نریم

🤣🤣🤣