سلام مامانا کی بیداره بیاین حرف بزنیم

من یه درد دل کوچولو دارم ،موندم بخدا من یه مشهد رفتم اومدیم ازتون موقعه تا حالا همینطور خطا و قضا از خودم وبچم رد میشه ،دیروز که پسرم کمد افتاد روش ،بعدش بردمش بیرون از کالسکه افتاد پایین دماغش ضربه دیده سیاه شده امروزم بیرون بودم قرار بود دکتر برم یهو به نیم ثانیه بچم قیبش خورد گمش کردم نگم چه حس و حال مزخرفی بود مثل مرغ پرکنده اسفند رو آتیش دربه در بچم می‌گشتم تا پیداش کردم
اصلن ثانیه ایی نیست نگم خدا وشکرت،بدجور حالم امشب خرابه ،این همه مدت با بچم بیرون می‌رفتیم هیچوقت منو تنها نمیزاشت تااومدم از کیفم کارت بردارم اصلن چند ثانیه هم طول نکشید،میخاستم بستنی برابچم بگیرم یهو دیدم نیستش ،قلبم انگار وایساده بود زن مرد صداشون مبهم بود میگفتن چی پوشیده میگفتم نمی‌دونم میگفتن چند سالش بود میگفتم نمی‌دونم فقط اسمش صدا میکردم
توروخدا بچه هاتون شیطونی هم میکنن غر نزنین بهشون اگه یه ثانیه دوربشن میفهمین چقدر غراش دلت میخواد من حتی صدای گریه هاش مانگار تو گوشم میپیچید ،وااای نگم از حس حالم الان از بس حالم خراب بود گفتم ببینم کسی هست حرف بزنم باهاش،ازفکر دربیام،شوهرم که فقط گفت اگه بچم گم میشد موهات میکندم الان مثل چی خوابه ،یه ذره بااین بچه نه بازی می‌کنه نه نگهش میداره ، فقط یجوری میگه انگار فقط بچه اونه ،من اگه بچم نباشه حتی امشب گفتم الان میرم خودم میندازم از اتوبان پایین تااقاهه گفت خانوم بیا بچت پیدا شد

۶ پاسخ

آخی عزیزم🥺 حتما هر روز صدقه بده، چهارقل براش بخون...
منم همیشه فوبیا اینا دارم یه بار تو خواب همچین اتفاقی را دیدم مردمو زنده شدم تا بیدار شدم

خواهردرکت میکنم منم توکمپ قدیرمشهدپسرم گفت میرم پیش بابایی بابام جلوم بوددرحددوسه مترفاصله داشتیم یهدسرموبرگردوندم دیدم نیست یه دقیقه هم طول نکشیدوای فقط دادمیزدم آرین همینطکرکه میگی اصلایادم نبودچی تنش بوده اینقدکه ترسیدم دیدم یه آقاهه اوردش پشت درخت بوده نزدیکمم ولی هیچی نگفته که اینجام اونم گریه میکردخییییلی ترسیدم

الهی بگردم
چه حس و‌حال بدی داری

خدا حافظ و‌نگهدار بچه هامونه

خداروشکر که پیدداش کردی
من پسرم خیلی شبطونه اصلا باهاش تنهایی بیرون نمیرم چون جشم بهم زدنی گمش میکنم

عزیزم خیلی سخت من یه بارتوپاساژ پسرم بزرگم گم کردم اون ۵سالش بودمن شما درک می کنم یادم نگهبان پاساژ داشت دنبال پسرمن می گشت وقتی پیداش کردم خیلی خوشحال شدم وازاون موقع خیلی مواظبش بودم من ازترس این چیزها دخترم همیشه باکالسکه می برم بیرون

خداروشکر پیدا شد،صدقه بده اسپند دود کن حتی شده در حد یکم نذری درست کن همسایه ها پخش کن

وای خداروشکر که زود پیدا شد
یه بار حدود ۶ ماه پیش خواب دیدم تو یه فروشگاه مشغول خریدم و متوجه شدم دخترم گم شده.اینقدر تو خواب جیغ زدم و صداش زدم از خواب بیدار شدم سرم داشت می‌ترکید.
هنوز یاد اون خواب میوفتم حالم بد میشه.بیرون از خونه ازش چشم بر نمیدارم.
برای کوچولوت صدقه بذار کنار

سوال های مرتبط

مامان کوچولوهای قشنگم مامان کوچولوهای قشنگم ۳ سالگی
۴ساله ازدواح کردم
موقعی که ازدواح کردم تو کرونا بود رفتیم محضر عقد خوندیم و اومدیم خونه بقیه هم رفتن خونه
۸ماه بعد عروسی هم باردار شدم (چون سه ماه بعد عقد پریود نشدم یهو و فکر کردم حامله ام و اینا بعد دکتر گفت تنبلی تخمدان دارم بعد به همسرم گفتم گفت‌ بخاطر این مشکلت زود باید بچه بیاری که بعدش ۴-۵ماه تو اقدام بود تا با دارو دوقلوهارو باردار شدم بعد الان میگه منظورم اینقدر زود نبود بعد این همه سختی بزرگ کردن بچه ها )تو دوران عقد چوم کرونا بود هیچ جا نرفتیم نه سینمایی نه کافه ای نه رستورانی نه مسافرتی
به دلیل بارداری دوقلوها عروسی هم نتونستم بگیرم چون پرخطر بود و ۹ماه استراحت مطلق بودم الان خیلی به دلم مونده عروسی نگرفتم
همون موقع که گفت زود باید بچه بیاری خودم در مورد تنبلی تخمدان تحقیق کردم خیلی ترسیدم که نازا باشم و ۲-۳ماه هرشب بحث داشتیم سر بچه من میگفتم اقدام کنیم چون ترسیده بودم نتونم بچه بیارم هیچوقت
یه ماه دیگه مادرشوهرم و پدرشوهرم و برادرشوهر مجردم میرن مشهر با قطار
همسرم میگه هم قیمتش خوبه هم مامانشون اینا دست کمک هستن
ولی خانوادشون خیلی آشوب میکنن تا بچه یه ذره آشوب کنه میگن چشه یا میگن بیا بچه رو اینجور اونجور کن مثلا هربار تلفن من کسی زنگ بزنه مادرشوهرم میگه کی بود
من گفتم خردادماه اوج گرما سه تا بچه کوچیک ببرم کجا
بعد هم نمیخوام کسی همرام مسافرت بیاد
همسرم میگه یکی بالاخره باید همراهمون بیاد میگم هروقت بچه ها بزرگ شدن میریم
آخه مادرم هم کمردرد و پادرد هس
حتی برا زایمان هم نیومد کمکم خودم سه تا بچه رو تر و خشک کردم و میکنم
مامان هانا مامان هانا ۳ سالگی
الان که تاپیکا رو میخوندم دلم خواست یه چیز از تجربه خودم بگم به مامانایی که دارن بچشون رو از پوشک میگیرن.
من خیلی خوب دخترم رو از پوشک گرفتم در کمتر از یک هفته کاملا همکاری کرد. اما نکته اش این بود که اصلا دعواش نکردم. اصلا استرس بهش ندادم. حتی وقتی خونه رو چند بار کثیف کرد و می‌خواست گریه کنه آرومش کردم گفتم اشکال نداره عزیزم الان تمیزش میکنیم و با ارامش بهش گفتم خونه جای جیش نیست جیش باید بره توی دسشویی.
آنقدر خوب یاد گرفت که حتی شبا هم خودش بیدارم میکنه میگه خیلی جیش دارم مامان.
اما.... چند روز پیش که قرص اورژانسی خورده بودم و خیلی عصبی بودم و غذام هم رو گاز بود وقتی هانا رو بردم دسشویی و هی بازی گوشی کرد و من با حرص گفتم نمیخواد دسشویی کنی بیا بریم و گریه کرد و محلش نذاشتم. و چون هورمونهام به ام ریخته بود چند روز بی حوصله بودم. بخاطر این قضیه دوبار پشت سر هم تو خونه جیش کرد. چون دیگه دلش نمی‌خواست بره دسشویی و نمی‌گفت. فقط بخاطر یه بار دعوا کردن و بی‌حوصلگیم بعد از اینکه کامل یاد گرفته بود.
اینهمه تایپ کردم که فقط بهتون برسونم که چقدر بچه حساسه و چقدر باید حواسمون باشه به رفتارمون.