تصوری که والد خوب بودن رو بی‌معنی می‌کنه…

معمولاً وقتی بچه به دنیا میاد، همه تمرکز زن و شوهر میره روی پدر و مادر بودن. دیگه همه‌چی میشه لباس بچه، سلامت بچه، آموزش بچه، رفتار بچه... و یواش‌یواش نقش زن و شوهری میره کنار. چیزی که خیلی وقتا میگن اینه: «الان وقت نداریم به رابطه‌مون برسیم، بچه‌ها مهم‌ترن.»
ولی واقعیت اینه که همین نگاه، ریشه‌ی خیلی از مشکلات بعدیه. وقتی زن و شوهر صمیمیت، همدلی و رابطه‌ی عاشقانه‌شون رو فدای نقش پدر و مادری کنن، خونه از درون آسیب می‌بینه. این آسیب هم زودتر از چیزی که فکر می‌کنیم، توی رفتار بچه‌ها خودش رو نشون میده...👶🏻

رابطه‌ی زن و شوهر، ستون اصلی تربیت بچه‌ست، نه حاشیه‌‌ش.
خیلی از کارشناسای تربیتی روی همین موضوع تاکید دارن که بچه فقط از نصیحت و آموزش مستقیم یاد نمی‌گیره؛ بلکه بیشتر از حال و هوای عاطفی خونه تأثیر می‌گیره.
اگه رابطه‌ی زن و شوهر گرم، محترمانه و زنده باشه، بچه توی همون فضا طبیعی و سالم رشد می‌کنه.👩‍❤️‍👨
ولی اگه بینشون سردی، بی‌احترامی، تحقیر یا حتی تنشای پنهونی باشه، بچه هم ناخودآگاه بار اون فضا رو به دوش می‌کشه.

۲ پاسخ

دقیقا درسته
من به بچه هام اهمیت میدم اما تا حال خودم خوب نباشه نمیتونم درست بهشون برسم

دقیقا همینه اما متاسفانه به شخصه خود من خاطره خوبی از سال اول تولد پسرم ندارم به خاطر برخی مساعل فاصله افتاد بین خودم و همسرم که خیلی طول کشید تا درست بشه

سوال های مرتبط

مامان دلیل بودنم🩷 مامان دلیل بودنم🩷 هفته یازدهم بارداری
سکانس اول: یه خانم باردار همراه با خواهرش میان تو اتاق سونو، از اولش که میان قبل از اینکه کار شروع بشه دوتاشون هق هق گریه میکنن، اولش فکر میکنم احتمالا جای دیگه سونو کردن و برای جنین انومالی تشخیص داده شده و الان برای اطمینان از تشخیص اومدن، ولی وقتی سونوی انتی رو انجام میدم میبینم نرماله و میپرسم چرا گریه میکردید میفهمم، شوهر بیمار اونقدر استرس برای پسر بودن جنین به زنش وارد کرده که مادر و خواهرش از استرس اینجوری به گریه افتاده بودن، و من میرم تو فکر که چه شرایطی افراد رو اینقدر خبیث میکنه که چنین رفتاری رو نسبت به همسرشون داشته باشن؟

سکانس دوم: خانم حدودا سی و چند ساله ساله ای مادر مسنش رو به تنهایی از روی ویلچر روی تخت سونو میذاره، صبر و متانتش در برخورد با مادر پیرش واقعا توجه آدم رو جلب میکنه، چکاپ قبل از سیتی آنژیو و احتمالا جراحی قلب بعدش هست، نکته عجیب اینکه همون خانم رو چند ساعت بعد همراه آقای مسنی میبینم، صبورانه اون رو هم از روی ویلچر بلند میکنه، بخاطر تکرر ادرار پیرمرد رو آورده، بهش میگم شما چند ساعت پیش نیومده بودید؟ میگه چرا مادرم رو آورده بودم ولی تنهایی نمیتونستم ویلچر پدر و مادر رو همزمان بیارم، مادر رو گذاشتم خونه و پدر رو آوردم. من متعجب میمونم، انسانها چه ظرفیت عجیبی در صبر، کمال وفضیلت دارن، و لقب اشرف مخلوقات چقدر شایسته بعضی ادمهاست، ناخودآگاه یاد اون اقایی میفتم که اصرار داشت بچه اش حتما پسر باشه، اصلا تصوری از اینکه دخترش میتونه چنین انسان پراز فضیلت و کاملی باشه، داره؟

شبخوش❤️
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...